کد خبر: ۵۸۵۷
۱۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۰۰

محمدجمال، اولین شهید انقلابی مدفون در خواجه‌ربیع

هفدهم شهریور سال ۵۷، که مرحوم آیت‌الله قمی از تبعید کرج برمی‌گشتند، محمد جمال فرید‌زاده هم همراه خیل عظیمی از مردم برای استقبال از او به بولوار فرودگاه رفته بود که ناگهان تیری به سمت شهید رها شد.

محمد جمال فرید‌زاده در تاریخ ۶ بهمن‌۱۳۴۰ در یکی از محله‌های نزدیک به میدان شهدای فعلی، در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. پدر محمد جمال، حجت‌الاسلام شیخ احمد فریدالاسلام از روحانیان و استادان سرشناس حوزه علمیه مشهد بود و شاگردان بسیاری در حوزه مسائل دینی و اخلاقی تربیت کرد.

محمد جمال هم زیر نظر چنین مرد بزرگ و عالمی رشد کرد و به جوانی رسید. محمد جمال از همان دوران کودکی با پدر خود در محافل مختلف آن دوران که رنگ و بوی انقلابی داشت، شرکت می‌کرد.

 

دوران کودکی و نوجوانی

حجت‌الاسلام علوی، از دوستان دوران نوجوانی شهید، درباره شخصیت شهید می‌گویند: محمد جمال، شخصیتی ناآرام، جست‌وجوگر، گشاده‌دست و گشاده‌رو بود و به خانواده، دوستان و کشورش بسیار تعصب داشت. محمد جمال، در تعطیلات آخر هفته‌ها یا تعطیلات تابستان، کار می‌کرد.

پیش می‌آمد که کارگری هم کرده باشد. با توجه به اینکه خانواده او ازلحاظ مالی نیازمند نبودند تا مدت‌ها برای من جای سؤال داشت؛ اما از سویی با توجه به شناختی که از او داشتم و می‌دانستم چقدر عزت‌نفس و مناعت طبع دارد، با خود می‌اندیشیدم جوان است و دوست دارد دستش در جیب خودش باشد و محتاج پدر نباشد. بعد‌ها متوجه شدم محمد جمال چند خانواده بی‌سرپرست را تحت حمایت مالی خود داشته و ما از آن بی‌خبر بودیم.

 

از فوتبال تا اعلامیه

شهید به دلیل مهارتش به فوتبال خیلی زود وارد تیم مدرسه شد و با این تیم در مسابقات مختلف شرکت می‌کرد. سال‌های نزدیک به پیروزی انقلاب، محمد جمال هم شرایط ویژه‌ای داشت و با چند نفر از دوستان، شب‌ها اعلامیه‌های انقلابی را در شهر با موتور پخش می‌کردند.

سال ۵۵ و درست یک سال بعد از تأسیس باشگاه دهداری، او نیز به این تیم پیوست و با این تیم در رده‌های نوجوانان و جوانان توانست در مسابقات مختلف استانی و کشوری شرکت کند. قد و هیکل ورزیده‌ای داشت.

تیم دهداری برنامه‌ای تقریباً متفاوت با دیگر تیم‌ها داشت. اهالی‌اش هم اهل ورزش بودند و هم اهل دعا و در جلسه‌های مذهبی شرکت می‌کردند. این رفتار باعث شده بود که شهید سوژه تعقیب و مراقبت ساواک باشد.

 

روز‌های آخر

هفدهم شهریور سال ۵۷، که مرحوم آیت‌الله قمی از تبعید کرج برمی‌گشتند، خیل عظیمی از مردم برای استقبال از او به بولوار فرودگاه که آن سال‌ها بولوار تشریفات نامیده می‌شد، رفته بودند. شهید هم همراه با یکی از دوستانش با موتور به آن سمت رفته بود و وقتی با ازدحام جمعیت استقبال‌گر مواجه می‌شود از موتور پیاده می‌شوند و در کنار خیابان همراه با بقیه مردم به حرکت ادامه می‌دهند.

ناگهان از جانبی نامشخص تیری به سمت شهید رها شد. گلوله درست وسط ابروهایش خورده و در دم محمد جمال شهید شده بود. به نظر همه دوستان این نه مرگی اتفاقی بلکه تروری از پیش مشخص‌شده بود چراکه نوع کشته شدن حاکی از برنامه‌ریزی شدن ماجرا بود.

دوست شهید می‌گوید: وقتی در غسالخانه آب می‌ریختند، گوشت‌هایی که از جای گلوله بیرون زده بود، موج می‌خورد. پیکر این شهید والامقام و ورزشکار در خواجه‌ربیع به خاک سپرده شد. اواولین شهید انقلابی مدفون در آرامگاه خواجه‌ربیع است.  

 

 

بعد از ماجرا

آن شب خانه حجت‌الاسلام فریدزاده مملو از دوستان و هم‌تیمی‌های محمد جمال، شاگردان استاد و خانواده پدر شهید بود. بااین‌حال همگی در سکوت بودند. البته همه می‌دانستند ساواک، خانه را تحت نظر دارد و احتمال حمله آن‌ها هست.

بعضی از حاضران آرام‌آرام اشک می‌ریختند، اما از کسی، صدایی بلند نمی‌شد… روز‌های بعد خبر گسترده شد و در مراسم هفتم شهید کار به صورتی بالا گرفته بود که  نیرو‌های نظامی رژیم، ابتدا و انتهای کوچه را با تانک بسته بودند و رفت‌و‌آمد‌ها را زیر نظر داشتند.

پدر شهید در این مجلس چندجمله‌ای گفته بود که شدید باعث منقلب شدن حضار شده بود. او گفته بود: «در شب قدر در دعای افتتاح با سوز دل از خدا خواستم کشته شدن در راهش را نصیبم کند، اما نمی‌دانستم دعای پسر جوانم مستجاب می‌شود و من باید مجلس عزای پسرم را برپا کنم.»

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بنا به مدارک، قاتل شهید که ساواکی بود، پیدا می‌شود، اما حجت‌الاسلام فریدزاده بدون اینکه با قاتل مواجه شده باشد خواهان قصاص قاتل نشده بود و فقط پیغام داده بود: «برود توبه کند.»

 

ارسال نظر