کد خبر: ۵۸۶۹
۱۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۰

ناخدا خسروی، آچار فرانسه ناوگان دریایی

ناخدا یکم علی خسروی، برای سال‌های متمادی تنها‌گزینه برای رفع بسیاری از عیوب کشتی‌های ناوگان دریایی بوده و به‌همین دلیل او را با لقب «آچارفرانسه ناوگان دریایی» می‌شناسند.

سی سال از عمر  ناخدا یکم علی خسروی، ساکن خیابان هاشمیه روایتی بس شنیدنی دارد. این روایت داستان مردی است که گرد سپید تجربه شصت‌ساله زندگی بر موهایش نشسته است و به‌دلیل تبحرش در تعمیر قطعات معیوب کشتی‌ها حتی در این سال‌های پس از بازنشستگی بار‌ها و بار‌ها تنها‌گزینه برای رفع بسیاری از عیوب کشتی‌های ناوگان دریایی بوده و به‌همین دلیل فراخوان شده است.

خیلی‌ها که او را می‌شناسند می‌دانند در دوران خدمتش هیچ‌گاه در تعمیر هیچ‌وسیله‌ای شکست نخورده است و به‌همین دلیل لقب «آچارفرانسه ناوگان دریایی» را به خود اختصاص داده است؛ لقبی که دلایل بسیاری برای آن است، از جمله واقعه چند سال پیش که در جریان آن تیمسار سیاری، معاون هماهنگ‌کننده ارتش ایران دعوتش می‌کند تا نظارتی بر تسریع انجام پروژه فنی سیستم کنترل توربین‌ها و دستگاه‌های اصلی روی ناو خارک داشته باشد و همچنین در زمان کمی دورتر که مسئول آموزش کادر فنی نیروی دریایی در جنوب بوده، دستگاه‌هایی را که هلندی‌ها در تعمیر آن عاجز شده بودند را بسیار متبحرانه و در کوتاه‌ترین زمان ممکن تعمیر می‌کند.

روایت زندگی ناخدا یکم علی خسروی در فصلی دیگر باز می‌گردد به خدمت فرهنگی و تخصصی او به نیروی دریایی در سال ۶۹؛ زمانی که به مقام ستوان‌یکمی رسیده بود. او در این دوران داوطلبانه و برای نخستین‌بار کتاب‌های مخصوص کنترل ماشین‌های مربوط به ناوگان دریایی را ترجمه و ویرایش کرد تا از این طریق خدمتی به انقلابی‌ها و استخدامی‌های نیرو‌های دریایی پس از آن سال داشته باشد، اما آن زحمات قدر دانسته نشد و دسترنج ماه‌ها زحمت او به‌دلیل کوتاهی و غفلت عده‌ای که ارزش این کار را متوجه نبودند، مفقود شد.

حالا وقتی خاطرات تلخ ناخدا برای او مرور می‌شود در کنار از دست دادن دوستانش که صبح را در کنار هم آغاز کرده بودند، اما شب را بر اثر آتش دشمن ندیده و شهید شده بودند، این هم یکی از دلگیری‌های ناخدا است. او می‌گوید: آن کتاب‌ها می‌توانست گره بسیاری از مشکلات فنی در نیروی دریایی را برای خیلی‌ها که مسلط به زبان نبودند، بگشاید.

 

دلم را به دریا زدم

خسروی روایت دریایی‌شدنش را این‌گونه عنوان می‌کند: هیچ پیش‌زمینه‌ای در دوران کودکی یا نوجوانی نداشتم که فلاش‌بکش من را به نیروی دریایی بکشاند. بازی دوران کودکی‌ام هم همان الک‌دولک، تیله‌بازی و فوتبال و بازی‌های مرسوم آن زمان برای کودکان بود.

رنگ دریا را هم تا همان روزی که برای اولین‌بار به‌عنوان استخدامی نیروی دریایی به شمال رفتم، ندیده بودم. خاطرم هست آن زمان یعنی در سال ۵۶ در سن ۲۰ سالگی با مدرک دیپلم طبیعی که معادل علوم تجربی الان است، هرجایی استخدامم می‌کردند. آن سال همزمان هواپیمایی و شرکت نفت هم استخدامی داشتند، اما من در بین تمام گزینه‌هایی که می‌توانستم انتخاب کنم دل به دریا زدم.

 

ناخدا خسروی، آچار فرانسه ناوگان دریایی

 

از شمال تا جنوب و بعد آمریکا

وی ادامه می‌دهد: پس از استخدام برای گذراندن دوره‌های آموزش نظامی سه‌ماهه به پایگاه حسن‌رود گیلان اعزام شدم. پادگان رشت مقصد بعدی بود تا آموزش‌های زبان انگلیسی را نیز فرا بگیرم. پس از آن هم پایگاه انزلی برای آموزش‌های تخصصی نیروی دریایی درنظر گرفته شده بود. خاطرم هست در آن سال‌ها آموزش‌های تخصصی نیروی دریایی به‌صورت خود‌آموزی بود و هر فرد استخدامی در مدت‌زمانی که می‌توانست کتاب‌ها را مطالعه می‌کرد و وارد دوره آموزشی بعدی می‌شد.
ناخدا یکم علی خسروی، یک نیروی استخدامی نخبه بود که توانست در ۱۴ روز کل آموزش‌های تخصصی را فرابگیرد. او و دخترخانمی که او هم اتفاقی فامیلش خسروی بود، همزمان به آمریکا برای ادامه آموزش‌های تخصصی اعزام شدند. وی در این‌باره می‌گوید: خاطرم هست آن دخترخانم تنها‌کسی بود که توانسته بود در ۹ روز کل آموزش‌ها را فرابگیرد و من و او به‌عنوان تنهانخبه‌های اعزامی به آمریکا رفته بودیم.

در آمریکا نخست مقصدمان ایالت تگزاس بود؛ پایگاه نیروی هوایی امریکا به‌نام «لک‌لند». آنجا به‌مدت چهار ماه باید برای آموزش زبان انگلیسی می‌ماندیم، اما من زبانم خوب بود و این دوره را در سه‌هفته تمام کردم. پس از سه هفته شهر ساندیاگوی کالیفرنیا مقصد بعدی بود.

آنجا باید آموزش برق و الکترونیک را می‌گذراندیم. رسته‌ای که برای من تعیین کرده بودند سونار بود؛ چیزی شبیه رادار که با آن موانع روی هوا را می‌زدند و در برخورد با مانع به دستگاه برمی‌گشت و آنالیز می‌شد و سیگنال‌های صوتی ایجاد می‌کرد.

 

علاقه‌ام به فعالان انقلابی بازگرداندم

وی می‌افزاید: خاطرم هست سال‌های آخر حکومت پهلوی برای همه استخدامی‌های نیروی دریایی امکان سفر به کشور‌های دیگر برای کسب مهارت وجود داشت. من نیز آن زمان به مدت ۱۴ ماه آمریکا بودم و قرار بود به دلیل نمرات عالی که در دوره‌های آموزشی کسب کرده بودم شش‌هفت‌سال بیشتر بمانم.

خاطرم هست همان سال در بسیاری از دروسی که هیچ‌کسی نتوانسته بود در طول سال‌ها نمره ۱۰۰ کسب کند من موفق به کسب این نمره شدم و  به‌همین دلیل امریکا به ایران، نخبه بودن من را گزارش داده و خواسته بود که شش‌هفت‌سال دیگر آموزشی در این کشور را برای من خریداری کنند.

وقتی انقلاب شد باوجود اصرار اساتید امریکایی و مسئولان پادگان آن کشور به‌خاطر تعلق‌خاطری که به فعالان انقلابی و کشورم داشتم بازگشتم و خدمت  در کشورم را به ماندن در آمریکا ترجیح دادم.

ناخدا خسروی درباره دوران فعالیتش در نیروی دریایی ارتش هم می‌گوید: در طول سال‌های خدمتم به کشور‌های بسیاری سفر کرده‌ام؛ کشور‌هایی مانند سنگاپور، اندونزی، عمان، پاکستان، هند و سریلانکا  از آن جمله‌اند.

خاطره نخستین سفرم به دریا برمی‌گردد به سال ۶۱ و جنوب. به‌خاطر رزمایش‌های دفاع مقدس من نیز به‌عنوان نیروی فنی در واحد شناور حالت آماده‌باش داشتم. گاهی به‌عنوان مربی تجربیاتم را در اختیار مهارت‌آموزان می‌گذاشتم و گاهی به‌عنوان کادر فنی سفر‌های دریایی داشتم.

 

ناخدا خسروی، آچار فرانسه ناوگان دریایی

 

جنگ بیشتر به داستان شبیه است

وی ادامه می‌دهد: از همان نخستین‌روز حضورم در منطقه جنگی همه‌چیز شبیه داستان بود. به‌صورت داوطلب رفته بودیم آبادان و خرمشهر. واقعا هیچ امکاناتی برای جنگیدن نداشتیم، اما دشمن تا بیخ دندان مسلح بود. ما بودیم و یک ژ_۳ و یک آرپیچی ۷ در برابر اسلحه‌ها و مهمات جنگی عجیب و غریب دشمن.  

این خاطره را هیچ‌گاه فراموش نمی‌کنم؛ خاطره رزمنده‌ای که تنها با یک گلوله در تاریکی شب باید می‌زد به دل دشمن. همه‌چیز بیشتر شبیه یک فیلم بود، فیلمی که اگر معجزه‌ای در آن رخ نمی‌داد ما قطعا شکست‌خورده میدان بودیم. رزمنده‌ها با چنگ و دندان خرمشهر و آبادان را نگه داشتند. چیزی که خیلی از آن روز‌ها در خاطرم مانده قدرت بی‌نظیر تکاور‌های دریایی است که قدرت هر کدام با توان جنگی ۲۰ عراقی برابری می‌کرد.

 

شوخی‌های جشن استوایی

ناخدا درباره خاطرات خاصش از دوران دریایی بودن نیز می‌گوید: جشن خاصی در دریا مرسوم است که داستانش برمی‌گردد به عبور از خط استوا. من نیز یک‌بار این جشن را تجربه کردم. برای سفر به سنگاپور باید از استوا عبور می‌کردیم. برای عبور از این خط مرزی انگلیسی‌ها جشنی را مرسوم کرده‌اند که از زمان‌های دوردست تاکنون بوده و هست.

جشن خاصی که در آن مافوق و زیردست معنایی ندارد و در آن ساعات خاص هر نوع شوخی می‌تواند از افراد سر بزند. خاطرم هست شوخی که آن روز با من به‌عنوان مربی فنی شد، این بود که شلنگ کپسول آتش‌نشانی را از لباسم عبور دادند و پمپ آن را روشن کردند. برخی فرمانده را به آب می‌انداختند و هر کسی هر کار عجیبی که از دستش برمی‌آمد به‌عنوان شوخی بر سر دیگری انجام می‌داد.

 

ناخدا خسروی، آچار فرانسه ناوگان دریایی

 

گپ و گفتی با ناخدا علی خسروی

- در زمان خدمت در نیروی دریایی بیشتر به چه فعالیت‌هایی می‌پرداختید؟
مسئول تعمیر کلیه ماشین‌های واحد‌های شناور بودم، ماشین‌هایی مانند ژنراتور، سکان و....

- از دوستانی که در زمان جنگ به مقام رفیع شهادت نایل شدند بگویید؟
دوستان بسیاری داشتم که صبح بودند و شب خبر شهادتشان می‌آمد. همه به‌نوعی آدم‌های خاصی بودند و خدا گلچینشان می‌کرد. منصور زبرجد، از بچه‌های اصفهان و مراد تشکری، از همافر‌های گیلان به شهادت رسیدند و حسین عرفانی، دوست دیگری است که هرروز دارد درد‌های جانبازی را تحمل می‌کند و ایثارگری‌های این قبیل بزرگان نیز کم از شهادت ندارد.

- با چه کشتی‌هایی سفر کردید؟
باکشتی‌های مختلف نیروی دریایی و ناو خارک، تنب، لاوان، چارک، البرز، الوند، سبلان و... که البته به‌عنوان مربی و تعمیر‌کار در آن‌ها فعالیت داشتم.

- کوتاه‌ترین و طولانی‌ترین سفر شما به دریا؟
کوتاه‌ترین سفرم با واحد البرز برای چک کردن وضعیت دستگاه‌ها بود که به‌عنوان متخصص فنی با آن‌ها سفر کردم. طولانی‌ترین سفرم نیز سفری ۶۰ روزه همراه دانشجویان دانشکده افسری بود که برای آموزش عملی مهارت‌های فنی هم‌سفر آن‌ها شده بودم. کشتی آن‌ها یک ماه در خلیج‌فارس دور می‌زد و ماه دیگر را نیز در یکی از کشور‌های اطراف خلیج‌فارس که الان جیبوتی و... است آموزش‌های لازم را می‌دیدند.

 - طولانی‌ترین مدتی که شنا کرده‌اید؟
برای تفریح تا یک ساعت هم شنا کرده‌ام، اما همین اواخر در سال ۹۲ برای نجات جان یک نفر که در جریان آتش گرفتن کشتی آکام به دریا پریده بود و داشت غرق می‌شد با مسئولیت خودم به دریا پریدم و ۴۵ دقیقه شنا کردم تا توانستم او را نجات دهم.

- در دوره خدمت شما پرغرور‌ترین خاطره‌تان چیست؟
پر غرورترین خاطره این است که یک ایرانی هستم و به ایرانی بودنم افتخار می‌کنم.

- در دوران خدمت شما در جنوب می‌شد که مدت طولانی از خانواده دور باشید؟
بله. دو ماه دوری از خانواده را تجربه کرده‌ام.

- در این‌گونه مواقع ارتباط گرفتن شما با خانواده به چه صورت بود؟
در گذشته هیچ‌راه ارتباطی وجود نداشت. مرکز مخابراتی داشتیم که ساخت سوییس بود. هرگاه می‌خواستیم با خانواده ارتباط بگیریم همین مرکز، یعنی پروژه مروارید ما را به مخابرات متصل می‌کرد، اما به‌دلیل اینکه گاه میسر شدن این ارتباط تا یک‌و‌نیم ساعت طول می‌کشید همه عطای آن را به لقایش می‌بخشیدند.  

- از سختی‌های زندگی در بندرعباس در شرایط آن سال‌های جنگ بگویید.
۱۲ سالی می‌شود که بازنشسته شدم و به مشهد آمده‌ایم. آن روز‌ها هوای بندرعباس واقعا گرم بود. گاهی در همان گرمای هوا ۴۸ ساعت هم برق نداشتیم و گاه می‌شد که تا چهار روز آب قطع بود.

- شما با سمت ناخدایکم تاکنون سکان کشتی را در اختیار داشته‌اید؟
در زمان خدمتم خیر، اما پس از خدمتم ناخدای کشتی بودم که آکام نام داشت و سال ۹۲ آتش گرفت.

- تاکنون دریازده شده‌اید؟
بله این برای هر شخصی در دریا ممکن است اتفاق بیفتد. وقتی وزش باد در منطقه شدت می‌گیرد و دریا تا حدی مواج می‌شود و عدد وضعیت بحرانی دریا به چهار می‌رسد هر شخصی در این شرایط دچار دریازدگی خواهد شد.

- از زبان ارتباطی کشتی‌ها در دریا بگویید.
درحال‌حاضر زبان ارتباطی کشتی‌ها با vhf و uhf است، اما در گذشته در مواقع اضطراری از زبان مورس استفاده می‌کردند. ضربه‌هایی مانند دو نقطه یک خط و مانند این، اما چراغ‌هایی به رنگ‌های مختلف بر روی بدنه کشتی و در قسمت‌های مختلف آن و با رنگ‌های متنوع وجود دارد که هر کدام مفهومی را منتقل می‌کند.

* این گزارش چهارشنبه، ۸ آذر ۹۶ در شماره ۲۷۱ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر