کد خبر: ۶۸۰۵
۱۷ مهر ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۲

بداهه‌سرای اهل بیت (ع)

محمدامین جهان‌شیری با اینکه چند کلاس بیشتر سواد ندارد، همیشه مشغول خلق شعر است؛ شعر‌هایی که بیشتر در مدح پیامبر اکرم (ص) و اهل‌بیت (ع) است.

محمدامین جهان‌شیری حدود هفتادسال سن دارد، اما دلش جوان است. این جوانی به ذوق و قریحه شعر و شاعری برمی‌گردد. چندین دفتر شعر دارد که با دستخط خودش سطر‌به‌سطر آن را پر کرده است. به هر‌کدام از فرزندانش هم یک دفتر شعر یادگاری داده است.

محمدامین جهان‌شیری، ساکن محله مهدی‌آباد، با اینکه چند کلاس بیشتر سواد ندارد، همیشه مشغول خلق شعر است؛ شعر‌هایی که بیشتر در مدح پیامبر اکرم (ص) و اهل‌بیت (ع) است. مهمان منزلش شدیم تا با این هم‌محلی خوش‌قریحه درباره خاطراتش گپ‌و‌گفتی داشته باشیم.


زبان تند شاعر خردسال

اصالت او به روستای صفی‌آباد برمی‌گردد و حدود سی‌سالی می‌شود که به مشهد آمده است. از همان ابتدا ساکن محله مهدی‌آباد شده است و در همین خانه زندگی می‌کند. ذوق شاعری را از پدربزرگش حاجی‌محمد دارد که او هم، دلی و بداهه شعر می‌گفته است. محمدامین سال‌ها برای شرکت آب و فاضلاب کارگری می‌کرده و حین کار نیز برای همکارانش شعر می‌سروده است.

درباره اولین شعر او می‌پرسم و می‌گوید: وقتی پنج‌ساله بودم، دایی‌ام دستم را گرفت و به مغازه کوچکش برد و به من گفت «شعری بخوان تا به تو یک مشت نخود و کشمش بدهم.» من سواد نداشتم و کودک بودم؛ دور‌و‌بر مغازه را نگاه کردم و دیدم کارتن‌های بیسکویت و ظرف‌های برنج و حبوبات خالی شده یا فقط کمی داخل آن پر است. برای همین خواندم «ای که من حال تو را، چون و چرا می‌بینم/ جعبه‌ها خالی و دکان تو را تباه می‌بینم». دایی هم چند پس‌گردنی زد و نخود و کشمش هم نداد. بعد از این اتفاق تا سال‌ها شعر نگفتم.


دلدادگی به اهل بیت (ع)

پنج‌سال پیش، وقتی دیگر قوتی در تنش نمانده بود، خانه‌نشین شد و از آن به بعد، دفتر‌های زیادی از شعرهایش پر کرد. دفتر جلد زردش را برمی‌دارم و ورق می‌زنم. صفحه اول، فهرست ۴۵‌سروده است. اولین شعر «مرا در تن بود تا جان» آخرین هم با عنوان «رقیه آمد و نوری» است. بیشتر اشعار در وصف ارادت به ائمه اطهار (ع) است. محمدامین ارادت ویژه‌ای به حضرت ابوالفضل (ع) دارد.

او به کربلا رفته و در بین‌الحرمین با دیدن گنبدها، اشک در چشمانش حلقه زده است و بداهه شعری برای حضرت عباس (ع) خوانده که اطرافیان منقلب شده‌اند. محمد‌امین می‌گوید: شعری هم کنار رود فرات خواندم که تعداد زیادی آن اطراف مشغول گریه شدند.

در مدح خورشید هفتم

محمدامین، اما به شعری در وصف امام موسی‌کاظم (ع) اشاره می‌کند که در کاظمین و در جوار حرم غریبانه امام هفتم سروده است. چندبیتی از آن را می‌خواند و به یاد آن سفر زیارتی، اشک در چشمانش حلقه می‌زند و می‌خواند: «با دیدن روی او دل مادر شِکَّر زد/ ملائک بهر خوشحالی به اطرافش همی پر زد‌/ امام هفتم شیعه چو ظاهر گشت در دنیا/ مبارک گشت بر جعفر که خورشید دگر سر زد».

ارسال نظر