به مردم که اعتماد کنیم، همه چیز درست می شود. حاج آقا علیرضا نظری این را می گوید و از این جریان تجربه های شیرینی به خاطر دارد. تعریف می کند: فرصت خوبی بود که هرکس خودش را محک بزند. مردم اینجا شاید سرمایه دار و پول دار نباشند اما تا دلتان بخواهد مرام دارند. موردی داشتیم یک از اهالی ارثیه ده میلیونی ای را که به او رسیده بود بخشید یا دانش آموزی همه پول توجیبی اش را که داخل قلک جمع کرده بود برای ساخت مسجد اهدا کرد. یکی هم پول درها و پنجره ها را داد. مرحوم محمدعلی نوروززاده خانه اش را وقف کرده بود که از محل فروش آن بخشی از هزینه ها جفت و جور شد.
اینجا سرای «عالی» است؛ پاساژی در حاشیه خیابان شهید اندرزگو، حوالی ورودی بابالجواد حرم رضوی که در سالهای دور چند پارچهفروش بنای آن را ساختند و مشغول کسب و کار شدند. آنزمان 24نفر از صنف قماشفروشان که پیش از این اطراف حرم امامرضا(ع) بُنکدار بودند، هسته اولیه را تشکیل دادند. از همان ابتدا تمام فکر و ذکرشان نماز اولوقت بود. یکی از این 24نفر، حاج عباس پورزرندی بود که حالا در نود و چند سالگی خانهنشین شده است.
مؤذن که روی پله مسجد میایستد و ندا میدهدیا اذان از اتاق ویژه پخش میشود،حجت بر کسبه و مردم تمام است. شاید علت شلوغی نمازهای جماعت مسجد فقیه سبزواری همین است. آیین اذانگویی زنده معمولا در روستاهای دور اتفاق میافتد که اهالیاش میانهای با رادیو و تلویزیون ندارند اما این جریان در شهر و بین کوچههایی که ساختمانهایش تا آسمان قد کشیدهاند حس شیرینی دارد که برخی از مسجدهای دیگر هم الگو گرفتهاند و اجرایش میکنند.
با حضور محمدجواد کاشفی که از قاریان بینالمللی قرآن است کلاس شروع شد. پسر بچهها هنوز شیطنت داشتند و به اشکال مختلف سر به سر یکدیگر میگذاشتند اما استاد با شیطنتهای آنها میخندید. دور یکدیگر حلقه زدند تا جوّی صمیمیتر داشته باشند. تلاوتها را شروع کردند. استاد، دنبال بهانه بود تا به هر طریقی هست، حتی به بچههایی که تمرین نداشتند جایزه دهد. بیراه نیست اگر بگوییم همین رویکرد باعث جذب کودکان و نوجوانان به کلاسهای قرآنی مسجد امالائمه فاطمهالزهرا(س) محله فارغالتحصیلان شده است. حضور پررنگ بچهها هم حاکی از آن است که در این مسیر موفق بودهاند.