همین که علیرضا یوسفی به سن نوجوانی رسید علاقه داشت وارد عرصه طلبگی شود، اما معلمش از او میخواهد برای این تصمیم عجله نکند. او امروز این راهنمایی معلمش را توصیهای عاقلانه میداند چراکه میبیند کسانی که در سنین بالاتر وارد مدارس حوزه میشوند با انگیزه و اعتقادات محکمتری راهشان را ادامه میدهند. او به توصیه معلمش تحصیلاتش را تا پایان پیش دانشگاهی ادامه میدهد حتی کنکور شرکت میکند و در دانشگاه فردوسی قبول میشود، اما تصمیمش را میگیرد و برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه میشود
محله دانشجو، یادگار خانههای اهدایی حسینآقا ملک در سال ۱۳۳۸ به حدود۳۵۰۰ نفر از فرهنگیان مشهد است. روند توسعهای محله دانشجو به اواسط دهه۶۰برمیگردد؛ آنزمان مردم شروع به ساختوساز خانه در این محدوده کردند. زمینها قطعههای۵۰۰متری بود. نام «دانشجو»هم از اواخر دهه۷۰روی محله نشست.
در یک شهر میبینیم به عنوان مثال دو شاعر خوب زندگی میکنند، اما مردم همان شهر حتی اسم این شعرا را نشنیدهاند. استان خراسان مهد شعر و ادب است و خیلی دردناک است که وقتی به طوس میرویم به جای اینکه شکوه آن مبهوتمان کند، از غربت فردوسی دلمان میگیرد. کاخ شکوه این شاعر حماسی که شهرت جهانی دارد، در حال خاک خوردن است و اینها موجب ناامیدی شعرا و نویسندگان میشود. این بخشی از گفتههای جواد گنجعلی است که میگوید برای بستر سازی فرهنگی باید از مدارس و به ویژه از دبستانها شروع کرد.
خیابان دانشجوی۲۹ یکی از معابر محله دانشجو در منطقه۱۱ است. ورودی این خیابان به دلیل داشتن فضای سبز در هر دو طرف، متفاوت از معابر معمولی است و به عنوان یکی از خیابانهای سرسبز منطقه شناخته میشود. وجود چندین پایگاه فرهنگی از جمله اداره فرهنگی اجتماعی منطقه، فرهنگسرای ترافیک و سرای محله در این خیابان، این محدوده را به مرکزی فرهنگی در محله تبدیل کرده است.
بزرگمهر عماد حقی متولد سال 1388 است. از دو ماهگی که نابینایی او اثبات میشود، مادر ارادهاش را محکمتر از قبل میکند تا فرزندش را طوری بار بیاورد که با پشتکار، موانع را از سر راهش بردارد. اکنون بزرگمهر 12سال دارد و فراتر از آنچه مادرش تصور میکرده پیش رفته است. رتبه اول مسابقات استانی پوستر در آموزش و پرورش را کسب کرده و علاوه بر آن با تسلط به برنامهنویسی bgt توانسته بازیهای صوتی جذابی بنویسد. او همچنین تا حد زیادی به زبان انگلیسی مسلط است.
تلفن زنگ میخورد و آن سوی خط کسی است که خودش را آمنه ستاره معرفی میکند. از اهالی محله دانشجو است و میخواهد فردی از هم محلهایهایشان را معرفی کند که به قول خودش آچار فرانسه محل است. به گفته او هر کدام از اهالی که خودروشان خراب شود یا شوفاژها و لوازم خانگیشان به تعمیر نیاز داشته باشد سراغ محمدرضا احمدی میروند. گاهی حتی برای تعویض واشر شیرهای آب هم او را صدا میزنند. این فرد فنی، اهل تئاتر و شعر هم هست و کتابی نیز به چاپ رسانده است.
دعای فرج تمام میشود، صدای اذان در بیمارستان میپیچد، لحظه آخر که بدن پدر تکانی میخورد و جان میدهد، مائده چشمهای مادرش را میگیرد تا این صحنه را نبیند. مائده نه بیتابی میکند و نه اشک میریزد. دستانش را رو به آسمان بلند میکند و میگوید خدایا پدرم هدیهای بود که به ما دادی و اکنون آن را گرفتی، راضیایم به رضای تو.
وقتی در راه هنر قدم برمیداری ناخواسته کمالگرا میشوی. به نظرم یک هنرمند باید تلاش کند بعد از خلق یک کار خوب آن را به مردم ارائه کند و منتظر این نباشد که کار یا اثرش به درجه خیلی بالایی برسد، چرا که این اتفاق باعث اسارتت میشود و اجازه نمیدهد اثرت را ارائه کنی و به سراغ کاری بعدیات بروی. هنرت هم هیچ وقت دیده نمیشود.