حدود یک ماه از زمانی که کلنگ طرح پیادهراهسازی بازار مانتوی «ایثار» به پیشنهاد و درخواست شورای اجتماعی محله به زمین نشست میگذرد؛ پروژهای که بعد از ماهها کشوقوس اداری به نتیجه رسید و برخلاف تصور با ابراز نارضایتی و مخالفت تعدادی از کسبه در همان روزهای نخست همراه شد. این نارضایتی تا جایی شدت گرفت که شهرداری منطقه پیشروی پروژه را متوقف کرد و ادامه آن را مشروط به رضایت حداکثری کسبه دانست؛ حتی اگر قرار بر این باشد که طرح تغییر کند.
پاگرفتن آتش در پاساژهای قماش، حکایت پنبه و الکل است. کوچکترین خطا در مغازه و راهروهای پر از پارچه میتواند شعلههای آتش را برافروخته کند و ناگهان زبانه بکشد و مانند رودخانهای سوزان و جاری، همهچیز و همهجا را بسوزاند؛ درست مثل بلایی که سر پلاسکوی تهران آمد و جز مچالهای از بلوکهای بتنی و آهنی چیزی از آن باقی نماند. اما گویا سرنوشت غول هفدهطبقه پایتخت، قرار نیست درس عبرتی برای پاساژهایی باشد که تاکنون چندین هشدار قانونی درباره ناایمنبودنشان دریافت کردهاند.
نشریه «مالین» چاپ فرانسه در سال۱۳۶۲ صیادشیرازی را اینگونه توصیف میکند: «برای صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد، بلکه فقط به خداباوری بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروز نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد. او با سادگی میگوید که یک سرباز اسلام است!»
«لایهای از دود و آتش شهر اسلامآباد غرب را در خودش گرفته بود. عملیات به طور تقریبی ساعت 2ونیم شروع شد. حدود 2ساعت پیاپی صدای گلوله و انفجاری بود که از شهر به گوش میرسید. هوا که گرگومیش شد پیاده و سواره به سمت این شهر راه افتادیم تا ببینیم از منافقین آثاری مانده است یا نه؟» این بخشی از صحبتهای سیدعلی حیدری، پاسدار دیروز و بازنشسته شرکت قطار شهری است که 33سال قبل در چنین روزهایی در عملیات مرصاد شرکت داشته است.
نزاعها و جر و بحثهای رانندگان با یکدیگر هم در طول سال انگار تمامی ندارد. بارها خودروهای بیاحتیاط به یکدیگر برخورد کرده و بعد هم خواستهاند مسئله را با فریاد حل کنند. مسئله تصادفهای این تقاطع که از چند سو ورودی و خروجی دارد به یکی از مسائل این محدوده بدل شده و حالا ما به سراغ کشف راهحلش میرویم تا بدانیم چه باید کرد؟
پسر کوچک یک خانواده ثروتمند را دزدیده بودند، آدمرباها درخواست پول کرده بودند، کیسه را میبردیم، میانداختیم اما به آن دست نمیزدند، خیلی احتیاط میکردند، بار آخر من بهجای پول درون کسیه رفتم. یادم هست آن موقع چهارراه لشکر رفتم و از مغازهدار خواستم با پارچههای برزنت کسیهای برایم بدوزد، دو سمتش را به صورت چشمی برایم باز بگذارد و انتهای کیسه را هم ندوزد.
مدتی قبل به درخواست مردم، شهرداری یک طرف خانه را دیوار کشید، اما معتادان از سمت خیابان صابری، دیوار جلو پنجره را خراب کردند و از آنجا رفتوآمد میکنند.