انقلاب

زندگی  پدر و پسر شهید، محمود و محمد دیهیم به انقلاب گره خورده است
کلی بچه قد و‌نیم قد داشتم، دست همه‌شان را می‌گرفتم و با محمود در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردم. صبح تا ظهر برنامه ما همین بود. ظهر به خانه می‌آمدیم. ناهار را خورده و نخورده از خانه بیرون می‌زد و در دکان را برای حضور اهالی و تشکیل جلسه‌هایشان باز می‌کرد. آن زمان مسجدی هم در همان چهارراه خسروی بود به نام مسجد بنا‌ها که هنوز هم هست. آنجا هم پاتوق محمود و رفقای انقلاب ی‌اش بود.
تماشای امام در تلویزیون «انارکی»
هفته‌ای نبود که در شلوغی‌ها و تظاهرات خونی ریخته نشود. نوجوان بودم و سر پرشوری داشتم و علاوه‌بر‌این‌ها کنجکاو بودم. هرروز که خبر تظاهرات و شلوغی و شهادت به گوش می‌رسید، راهی سردخانه بیمارستان امام‌رضا(ع) می‌شدم. آن زمان مثل حالا سخت‌گیری نبود و من هم با این ترفند که یکی از اقوام به خانه برنگشته است و آمده‌ام ببینم بین کشته‌ها هست یا نه، وارد بیمارستان می‌شدم.
مرور روز‌های انقلابی مسجد قدیمی رضوی در محله ایثار
جریان انقلاب من را هم کنجکاو کرده بود. هرشب خیلی‌ها می‌کوبیدند می‌آمدند مسجد. آن روز‌ها مسجد خارج از محدوده بود. مثل حالا نبود که مترو و اتوبوس‌های مدل‌به‌مدل خدمات‌دهی کنند؛ مردم پیاده می‌آمدند.بین نماز‌ها امام جماعت سخنرانی می‌کرد، نه با ملاحظه و ملایم، بلکه تند و سخت؛ به‌طوری‌که هر لحظه می‌ترسیدم بیایند در مسجد را ببندند، اما رژیم از پیر‌بودن حاج‌آقا هراس داشت.
محمود پایدار، پاسدار انقلاب، دو ماه قبل از به دنیا آمدن فرزندش ترور شد
محمود پایدارکاظم‌آبادی جزو اولین داوطلبان مردمی پیوستن به کمیته بود. در مأموریت‌های متعددش، آن‌قدر شجاع و جدی بود که گروهک‌های تروریستی و منافقین او را اردیبهشت سال‌۱۳۵۹ وقتی پس‌از انجام یک مأموریت از بیرجند برای دیدن همسر باردارش برگشته بود، به شهادت رساندند.
محمد ایستاده پای انقلاب
حاج‌محمد جعفری، جایی در نوجوانی سرنوشتش به مشهد کوک می‌خورد تا در شکل‌گیری صحنه‌های انقلاب ی مشهد سهیم باشد. کارنامه انقلاب ی‌اش جای خالی ندارد و هنوز پاسدار انقلاب ‌بودنش مثل رودی در زندگی‌‌اش در جریان است.
رویدادهای نهم و دهم دی سال1357 در کتاب علیجان سکندری ماندگار شد
در سال1377 با ارائه طرح «یکشنبه خونین مشهد» و موافقت رئیس وقت، مصاحبه‌ها شروع شد و نزدیک دو سال به طول انجامید. خاطرات شفاهی افراد منبع اصلی این پژوهش شد. هرکسی را که ممکن بود نقشی در این واقعه تاریخی داشته باشد یا چیزی از آن بداند، پیدا کرد و با مردم، شخصیت‌ها، هم‌رزمان و شاگردان رهبر معظم انقلاب مصاحبه کرد. اسناد بازداشتی‌ها و مجروح‌های ساواک هم منبع خوبی برای کسب اطلاعات بود. با زیادشدن تعداد مصاحبه‌شوندگان، به حقیقت نزدیک‌تر شد تا روایت دقیق‌تری را ارائه کند. برای این کتاب با بیش از صد نفر مصاحبه کرد و بیش از 5هزار سند جمع‌آوری شد.
حادثه بیمارستان امام رضا(ع) بزرگ‌ترین تحصن انقلابی کشور بود
23آذر 1357 و حمله به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد یکی از غمگین ترین حوادث انقلاب اسلامی ایران است که همچنان پس از گذر چهار دهه و اندی از آن، روایتش درد دارد. قصه این تراژدی با یک جمله شروع می شود: «حرکت چماق به دست ها».