در «اتوبوسهای یک قِرانی» یک نفر رانندگی میکرد و یک نفر هم به عنوان پارکابی، بین مسافرها میچرخید و کرایه را جمعآوری میکرد. شاید «سیدحسن عادل کاردان» از آخرین بازماندههای فعالان اتوبوسهای یک قِرانی باشد. او متولد سال 1315 و عاشق رانندگی است. برای همین از 15سالگی، پارکابی یک اتوبوس شورولت دماغدار میشود و با دستمزد روزی 30ریال، در مسیر بست امام رضا(ع) به طرف خیابان ارگ و باغ ملی کار میکند.
سیدحسین غفوریان را از طریق یک پست در فضای مجازی شناختیم؛ پستی که میگفت او برای شهروندان احترام و ارزش زیادی قائل است. او راننده باحوصله و خوشذوقی است که برای تزیین اتوبوس، سلیقه به خرج داده است؛ با این هدف که سفرهای درونشهری به کام همه مسافران شیرین باشد. غفوریان 42ساله و ساکن محله طلاب است و سالها در اتوبوسرانی مشهد و خط شهری29 خدمت میکند. علاقه رانندگیکردن به زمان نوجوانیاش برمیگردد. برای همین بعد از اینکه دیپلم گرفت و سربازی رفت، روی کامیون مشغول شد و از سال1384 به استخدام سازمان اتوبوسرانی درآمد.
اتوبوسها در سکوت پایانه صف کشیدهاند و اندک مسافران آنها هم با ماسکهایی بر صورت، روی سکوهای چوبی نشستهاند. مریم عزیزی که دختر کوچکش را در آغوش گرفته است، میگوید: سالهاست با اتوبوس رفتوآمد میکنم، اما در 2سال گذشته بهطور چشمگیری تعداد مسافران کم شده است. شاید یک دلیلش این باشد که با وجود همه تبلیغاتی که میشود، بعضی مسافران ماسک نمیزنند و با رعایتنکردن دستورالعملهای بهداشتی، سلامت دیگران را هم به خطر میاندازند.
احمد فتحی متولد 1334 در گذر زمان مویی سپید کرده است و تا به امروز، معرفت و محبت قدیمیها را با خود به همراه دارد. او که تا دوران جوانی در گاراژدارها زندگی کرده و اکنون ساکن خیابان پروین اعتصامی است، خاطرات زیادی از قدیم محله و دوران کاریاش در کارخانه قند شیرین به یاد دارد که با ما به اشتراک میگذارد.
۸ سال از پیوستن روستای قرقی به شهر میگذرد اما متاسفانه بی عدالتی در توزیع امکانات، باعث شده است این روستا پیشرفت خوبی نداشته باشد طوری که مردم دوست دارند قرقی دوباره همان روستای سابق شود و شهرداری هیچ دخل و تصرفی در اداره این محله نداشته باشد. این محله بنا به گفته نائب رییس شورای اجتماعی محله بیش از سی هزار جمعیت دارد اما هنوز دبیرستان دخترانه ندارد، اتوبوس به اندازه کافی ندارد و نداردهای زیادی که در این گزارش شهروندان به آن اشاره میکنند.
در بهاری که نخستین اتوبوس از ایستگاه فلکه شمالی (فلکه بین خیابان طبرسی و شیرازی) راه افتاد، کسی حاضر به سوار شدن نبود. در آن بهار (1318خورشیدی) مردم از اتوبوسها استقبال نکردند و حتی عدهای از اعیان حاضر به درشکه سواری بودند، اما پا در اتوبوس نمیگذاشتند. مقاومت ابتدایی در سوارشدن به اتوبوس سرانجام بعد از چندماه شکست.
یک روز همه افراد شاغل در سازمان اتوبوسرانی را جمع کردم تا زمینها را قرعهکشی کنیم. چون زمین به تعداد همه نبود، به هرکس یک برگه قرعهکشی دادیم. در این میان عدهای تازهداماد و عدهای بیخانه بودند و بیشتر به این زمین احتیاج داشتند. پیش از قرعهکشی به رانندهها گفتم بالاغیرتا هرکس نیاز ندارد، قرعهاش را بگذارد و برود. تعداد زیادی از افرادی که حضور داشتند، قرعه را گذاشتند و رفتند.