کد خبر: ۴۶۷
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

دهم دی؛ روزی که مشهد به خون نشست

نانوایی‌ها، بقالی‌ها، کارگران وکارمندان و همه و همه مثل یک روز عادی به کار مشغول شدند اما روز یکشنبه ۱۰دی سال ۵۷ همه چیز عادی نبود.

 42سال از واقعه یکشنبه خونین سال57 می‌گذرد. با نزدیک شدن به این روز برخی ساکنان منطقه طی تماس‌هایی دوست داشتند تا خاطراتشان را از این روز برایمان بگویند و ما هم برایشان ثبت کنیم. اینکه شهروندان بخواهند خاطره‌بازی در این روزها داشته باشند هم مورد استقبال ما قرار گرفت و 42سال قبل را از نگاه آن‌ها مرور کردیم.

 

راوی اول: محمد باقر عطاریانی

آن روز هیچ کس فکر نمی‌کرد شهرمشهد آبستن حادثه خونباری باشد. آن روز مثل همه روزهای دیگر صبح زود مردم شهرعازم محل کار و کسب، اداره و... شدند. نانوایی‌ها، بقالی‌ها، کارگران وکارمندان و همه و همه مثل یک روز عادی به کار مشغول شدند اما روز یکشنبه ۱۰دی سال ۵۷ همه چیز عادی نبود چرا که مثل سایر روزهای قبل‌که نیروهای رژیم طاغوت پهلوی در خیابان‌ها و معابر مستقر می‌شدند از آن‌ها خبری نبود مردم با این وضعیت تا حدی به غیرمنتظره بودن اوضاع شهر پی برده بودند اما گمان نمی‌کردند که حادثه خونباری درانتظار آن‌هاست آن روز من نوجوانی ۱۶ساله بودم و دقیقاً شب قبل ده دی درچهارراه شهدا مشهد نظاره‌گر واقعه عجیبی بودم.

آن شب از مقابل منزل آیت‌ا... شیرازی چند نفر ازعوامل رژیم طاغوت به دست مردم گرفتار شده بودند. مردم و انقلابیون با توجه به جنایات عوامل رژیم و شهدایی‌که در صفوف تظاهرات به خون غلتیده بودند از این افراد کینه داشتند هرآن منتظر انتقام گرفتن خون شهدا بودند. آن شب وقتی عوامل رژیم در چنگال مردم گرفتار شدند، پس از چند دقیقه جنازه‌های آن‌ها را از چهارراه شهدا به سمت میدان شهدا منتقل کردند از نماد میدان شهدا که مجسمه طاغوت زمان درآن نصب شده بود به دار آویختند؛ این ماجرا و حادثه در آن شب پایان یافت اما عوامل رژیم از این حادثه سوءاستفاده کردند و با تحریک سربازان رژیم و همکاری نیروهای ساواک روز بعد یعنی ده دی‌ماه به‌کشتار جمعی مردم پرداختند مردم کوچه و بازار و مردمی که در صف نانوایی، صف نفت، صف ارزاق و... بودند آماج حمله عوامل رژیم قرار گرفتند.

در محله ما و در حالی که عده زیادی از اهالی محل در صف نانوایی بودند در یک آن با رگبار مسلسل‌های عوامل طاغوت روبه‌رو شدند. عوامل رژیم از داخل خودروها زن و مرد وکودک و بزرگسال و... را وحشیانه به رگبار گلوله بستند.

خیلی‌ها در معابر، خیابان‌ها و میدان‌ها وحتی‌ در مقابل مغازه‌ها و فروشگاه‌ها به شهادت رسیدند خون آن‌ها در جای جای شهر بر زمین ریخت. مشهد در آن روز به خون نشست اما این پایان کار نبود آن‌ روز همین خون‌ها باعث شد تا مردم از رژیم طاغوت بیشتر متنفر شوند تا جایی که پس از چند هفته بساط رژیم برچیده شد. روز ده دی با همه خون‌هایی که در شهر مشهد بر زمین ریخت امروز پس از گذشت حدود ۴۰ سال همچنان در یاد وخاطرات مردم باقی مانده است. روز ده دی به عنوان یکشنبه خونین مشهد در تاریخ انقلاب اسلامی به ثبت رسید. روزی که خون‌های ریخته شده برسنگ‌فرش خیابان‌ها به ثمر نشست، روزی که ریشه‌های انقلاب پا گرفت و باخون شهدا آبیاری شد.

 

راوی دوم: غلامرضا دشتی

در روز یکشنبه که امروز به یکشنبه خونین همه می‌شناسند من و تعدادی از کسبه که مغازه‌ها را بسته بودیم تا به تظاهرکنندگانی که از سمت تقی‌آباد می‌آمدند بپیوندیم، سر چهارراه لشکر که رسیدیم در یک نگاه دیدیم ازسمت تقی‌آباد(میدان شریعتی) تظاهرکنندگان و از سمت پادگان هم سربازان و پشت سر سربازان هم تانک‌های ارتشی حرکت می‌کردند و به‌طرف تظاهرکنندگان می‌آمدند. از چهره تک‌تک سربازان مشخص بود که با کینه به سمت مردم می‌آیند و فرمانده آن‌ها با خشونت به سربازان فرمان می‌داد.

همین‌طورکه به‌سمت میدان دیدگاه لشکر می‌آمدند، تیراندازی می‌کردند و مغازه من نزدیک میدان دیدگاه لشکر بود تیرها به مغازه می‌خورد شیشه‌ها را می‌شکاند و اجناس را سوراخ می‌کرد. بیشتر مغازه‌های اطراف روی در ودیوارشان پر ازآثار گلوله‌ بود. نزدیک همین میدان چند خانه‌ای بودکه از بالای تراس می‌شد خیابان را دید و یک نفرکه بالای تراس رفته بود تا بیرون را ببیند تیر به او اصابت کرد و به شهادت رسید.

آخر آن روزها بسیاری از مردم از بالای پشت‌بام‌ها که نزدیک خیابان بود به سربازان حمله می‌کردند و سرهمین چهارراه استانداری مردم و سربازان به هم رسیدند که فرمانده سربازان فریاد می‌زد برای شلیک آماده باشید سرهمین چهارراه یک نانواییقرار داشت که شاگرد نانوایی از مغازه بیرون آمده بود و شعار می‌داد. ناگهان با فرمان شلیک فرمانده سربازان شروع به شلیک کردند و یکی دوگلوله به آن جوان اصابت کرد و شهید شد. عده‌ای با سربازان درگیر شدند، بعضی از سربازان که طرف مردم بودند از این فرصت استفاده کردند و به مردم پیوستند مردم نیز بلافاصله لباس‌های خود را درآوردند و تن این سربازان ‌کردند تا با مردم یکی شوند.

شدت درگیری زیاد بود روز عجیبی بود؛ ارتشی‌ها مقابل مردم ایستاده بودند و به‌سمت مردم شلیک می‌کردند و مردم هم با سلاح‌های سربازانی‌که‌ با مردم یکی شده بودند به‌سمت ارتشی‌ها شلیک می‌کردند. آن روز را فراموش نمی‌کنم فروشگاه ارتش را به آتش کشیدند، چهارراه کلانتری هم درگیری شدیدی بود که منجر به دستگیری دو تن از سربازان شد. تا آخر شب همین شلوغی‌ها بود کل مردم شهر درآن روز در این چند خیابان جمع شده بودند و همه به فکر براندازی نظام شاهنشاهی بودند و به لطف خداوند و همت مردم این اتفاق افتاد و جمهوری اسلامی پیروز شد.

ارسال نظر