کد خبر: ۱۱۶۴
۱۶ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

سه‌راه راهنمایی پاتوق اهالی سه قلعه بود

خیابان راهنمایی در دهه30 معبری گاری‌رو و مال‌رو و چهارمتری داشت که دو جوی آب از دو سوی آن عبور می‌کرد و تیرهای چوبی برق که در این معبر بود به آن روشنایی می‌داد. این محله در آن روزگار بخشی از قلعه آبکوه به حساب می‌آمد با حدود 60خانه کاهگلی گنبدی که در کل خیابان‌راهنمایی و کوچه‌هایش که به شکل و تعداد کنونی بود پخش شده بودند و میانشان زمین‌های گندم و جو بود. قدیمی‌ترها می‌گویند زمین‌های این قسمت از شهر جزو محدوده الندشت حساب می‌شد و زمین‌هایش 200 و 250 متری بود و اگر کسی خانه ‌بزرگ‌تری می‌خواست دو قطعه 250متری می‌خرید.

خیابان راهنمایی در دهه30 معبری گاری‌رو و مال‌رو و چهارمتری داشت که دو جوی آب از دو سوی آن عبور می‌کرد و تیرهای چوبی برق که در این معبر بود به آن روشنایی می‌داد. این محله در آن روزگار بخشی از قلعه آبکوه به حساب می‌آمد با حدود 60خانه کاهگلی گنبدی که در کل خیابان‌راهنمایی و کوچه‌هایش که به شکل و تعداد کنونی بود پخش شده بودند و میانشان زمین‌های گندم و جو بود. قدیمی‌ترها می‌گویند زمین‌های این قسمت از شهر جزو محدوده الندشت حساب می‌شد و زمین‌هایش 200 و 250 متری بود و اگر کسی خانه ‌بزرگ‌تری می‌خواست دو قطعه 250متری می‌خرید. محمد قائنی‌نژاد یکی از معدود بازماندگان ساکن در محله سناباد از دهه30 است که خاطراتش از زندگی در دهه30 تاکنون در این محله را با بیانی شیرین و دلچسب بازگو می‌کند.


آب این محل از نهر گناباد می‌آمد

آب این محله از نهر گناباد به میدان پارک می‌آمد و از مسیر ملک‌آباد و احمدآباد تا دو جوی کنار معبر اصلی خیابان راهنمایی «قلعه آبکوه» جاری می‌شد. این آب همیشگی نبود بلکه سهمیه‌بندی بود و یک روز از هفته مانند بسیاری از قلعه‌های آن حوالی نوبت به این قلعه می‌رسید. برق از همان دهه30 که من در این محله ساکن بودم در خانه‌‌ها و کوچه‌ها برقرار بود. یادم هست که در حیاط خانه‌ها منبع داشتیم و آن آب را برای مصارف خانه و آشامیدن در همان منبع نگه ‌می‌داشتیم. حوالی سال‌های 38 و 39 بود که آب را از جوی‌ها به خانه‌ها لوله‌کشی کردند و همان یک روز از هفته که سهمیه آب ما بود می‌توانستیم منبع را پر آب کنیم. 

ساز و کارش این‌طور بود که چون تعداد ساکنان در محله کم بود، هر کسی درخواست لوله‌کشی داشت درخواستش را به سازمان‌آب مطرح می‌کرد و از منزلش تا جوی لوله‌کشی انجام می‌شد. استفاده از آن آب برای مصارف شست‌وشو مشکلی نداشت ولی برای آشامیدن باید حتما آب را می‌گذاشتیم که لای آن ته‌نشین شده و برای خوردن مناسب شود. این وضعیت تا میانه‌های دهه40 ادامه داشت تا اینکه آب این محله هم به لوله‌کشی شهری وصل شد.


زمین‌هایی که وقف امام رضا(ع) شده بود 

آن زمان‌ها کسی زیاد پولی نداشت. بیشتر زمین‌ها را هم در این محله به آموزش ‌و پرورشی‌ها، رفتگرها و کارمندان آستانه واگذار کرده بودند. این‌ها زمین‌هایی بود که زمین‌دارها آن را وقف امام رضا(ع) کرده بودند و آستانه هم آن‌ها را واگذار می‌کرد. گاهی می‌شد که یکی از اهالی اینجا پول آستانه را سر سال نداشت و مجبور می‌شد خانه‌اش را به دیگری واگذار کند و این طور شد که کم‌کم اقشار مختلف اینجا ساکن شدند.


راسته بازار محله‌راهنمایی از سال50 تشکیل شد

دهه30 در خیابان راهنمایی فقط زمین بود و خانه‌های گنبدی کاهگلی. ابتدای این خیابان که به آن قلعه آبکوه می‌گفتند چند مغازه بود. همچنین اول سه راه راهنمایی فعلی یک مسجد داشتیم که مسجد و حسینیه ‌احمدآباد بود. چند مغازه هم در نقطه مقابل آن مسجد یعنی در سمت خیابان‌های فرعی زوج راهنمایی فعلی بود که شامل قصابی، عطاری آقای میرنژاد، میوه‌فروشی پدر عباس فنر و یک کافه می‌شد‌. یک حمام هم داشتیم به نام نگین که در اوایل خیابان در یکی از فرعی‌ها بود. دو، سه مغازه هم در حد قصابی، بقالی و نانوایی آقای انصاری در اواسط خیابان راهنمایی فعلی بود و بقیه همه گندم‌زار و زمین جو و تک و توک خانه گنبدی کاهگلی بود. به مرور خانه‌ها بیشتر شدند و زمین‌ها کمتر و جمعیت هم بیشتر شد تا حوالی سال50 که اینجا تبدیل به راسته بازار شد.


پیشه ساکنان قدیمی خیابان راهنمایی

آن روزها پیشه بیشتر آدم‌های اینجا کشاورزی بود. همه خانه‌های این محله گوسفند داشتند و محصولات لبنی‌شان همیشه مهیا بود. زمین‌هایی را آستانه در نزدیکی کارخانه قند آبکوه و فلکه فردوسی داشت که ساکنان این محله در همان‌ها کشاورزی می‌کردند.


هر کسی دنبال تافتون خودش بود

من در آن سال‌های دهه40 تاکسی داشتم. هر وقت بیرون می‌رفتم می‌دیدم که عده‌ای از اهالی راهنمایی، اول سه‌راه راهنمایی که آن‌زمان مرز بین قلعه آبکوه و قلعه احمدآباد بود کنار هم نشسته‌اند و صحبت می‌کنند. پاتوق اهالی محله هم بیشتر همان‌جا بود و حرف‌های محله همان جا رد و بدل می‌شد اما چیزی که از همان روزها تاکنون در این محله باب شده این است که این محله جای شر و شعبان‌بازی و قلدرمآبی نبوده و همیشه مردمان این محله سرشان در لاک خودشان بوده و به عبارتی هر کسی دنبال تافتون خودش بود.


معبر را سرتیپ بنی‌‌اعتماد پهن کرد

تا حوالی دهه50 معبر راهنمایی هنوز وسیع نشده بود. همان سال‌ها بود که شهردار وقت سرتیپ‌ بنی‌اعتماد، لودر آورد و معبر چهار متری را پهن‌تر کرد تا عبور وسایل نقلیه که در حال زیاد شدن بود آسان شود. آن زمان معبر هنوز هم خاکی بود تا زمانی که مهندس شهرستانی یکی دیگر از شهرداران مشهد اینجا را آسفالت کرد و معبر از آن زمان به عرض کنونی خود رسیده است.


در زمان گوشت 2سیر و 5سیر مردم مهربان‌تر بودند

آن‌زمان‌ها با اینکه مردم غم نان داشتند و با وضع مالی ضعیف خانواده‌ها گوشت 2سیر و 5 سیر به آن‌ها می‌رسید اما بسیار به درد هم می‌رسیدند و مهربان‌تر بودند. خاطرم هست همه هوای هم را داشتند. در این محله هم کدخدامنشی باب بود. معتمد محله مرحوم حاج آقا جنگی بزرگ محله بود و امین مردم قلعه. هر کسی دعوا و گرفتاری داشت سراغ او می‌رفت تا او واسطه‌گری کند و مشکل را حل کند.

ارسال نظر