کد خبر: ۵۴۷۸
۱۴ تير ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۰

اردشیر ریاحی، شهردار دوستدار محیط زیست

تربت حیدریه برای اردشیر ریاحی همان مدینه فاضله‌ای است که همه ایده‌های شهرسازی خود را آنجا اجرا می‌کند.

مسیر‌های خاکی بین دار و درختان باغ بجنورد انگار داشت آینده پسری هشت‌ساله را می‌ساخت که بین هیاهوی تیله‌بازی پسربچه‌ها و عروسک‌بازی دخترها، تمام فکر و ذهنش، کندن خاک و ساختن راه بود. در همان دنیای کودکی علائم راهنمایی‌و‌رانندگی، پل، پیچ‌وخم جاده و حتی تیر‌های چوبی چراغ‌برق را ساخته بود. این‌ها را در همان مسیر میان بجنورد تا شاه‌حسین‌آباد دیده بود که همیشه همراه پدرش از آنجا عبور می‌کرد.

بقیه بچه‌ها داشتند از این دست‌سازه‌ها کیف می‌کردند که سلیمان، پسر دردانه پرویزخان، به تریج قبایش برخورد. جلو آمد و گفت: «پدر من شهردار است. تو چرا راه بسازی؟» لگدی زد و همه را خراب کرد. اردشیر که خودش را به خاک و خل کشیده بود که مسیر را بسازد، مثل کسی که همه سلول‌هایش لگد خورده است، مشتی نثار صورت سلیمان کرد و بازی همان‌جا تمام شد!

آن ساعت‌ها و صورت آفتاب‌سوخته و دست‌های خاکی و لباس‌های گل‌اندود در خاطر اردشیر کوچک باقی ماند تا روزی که در بیست‌وهفت‌سالگی، نقش جوان‌ترین شهردار کشور را برعهده گرفت. در کارنامه کاری‌اش، ۲۵‌سال پست‌های مدیریتی پنج‌شهر به چشم می‌خورد؛ شهر‌های تربت‌حیدریه، بجنورد، نیشابور، سنگان و زاهدان.

اردشیر ریاحی در سال‌های‌۸۱ و ۹۴ برنده جایزه ملی محیط زیست شد؛ یک‌بار جایزه یونسکو را برای طرح انتصاب ۴۴‌شهردار افتخاری برای محلات شهرش گرفت و کتاب «قهر سرنوشت» او در سال‌۹۵ با اقبال رو به رو شد.

او اکنون ساکن محله هاشمیه است.


صندلی کنار ردیف اول جای شهردار کوچولو بود

شب پدر اردشیر که به خانه آمد، از او پرسید: چرا پسر شهردار را زدی؟ او توضیح داد که سلیمان جاده و پل‌هایش را خراب کرده است. پدر با اینکه توجیه او را پذیرفت، گفت: برو پیش حاج‌پرویز‌خان شهردار؛ با تو کار دارد. اردشیر به خواسته پدر به خانه آن‌ها رفت و کنار حوض و فواره و درختان و صندلی‌های بسیاری که در محوطه حیاط بود، نشست. پرویز‌خان اردشیر را صدا کرد و پرسید: چرا پسرم را زدی؟

ریاحی بقیه ماجرای آن روز را این‌طور برایمان تعریف می‌کند: چند و، چون ماجرا را که شنید، او هم متقاعد شد که حق با من است. زد زیر خنده و همسرش را صدا کرد؛ «عالم‌خانم! عالم! بیا اینجا شهردار جدید پیدا کردم.» بعد هم به من لقب «شهردار کوچولو» را داد.

آنجا روحیه‌ام بسیار خوب شد و مصمم‌تر شدم که شهردار شوم. در ذهنم هر چیزی از شهردار‌ها می‌دیدم، ثبت می‌کردم تا بتوانم بعدا از خوب‌هایش استفاده کنم. در جلسات شهرداری بجنورد برای من صندلی مشخص کرده بودند؛ ردیف اول، صندلی آخر.

انگار در ژن و خون اردشیر ریاحی از همان سال‌ها شهردار‌بودن جریان داشت و سال‌ها بعد به آرزویش رسید. او در سال‌۱۳۸۶ با رأی اکثریت شورای شهر به‌عنوان شهردار بجنورد انتخاب شد؛ همان آرزوی کودکی‌هایش!

حضور در دانشگاه و دنیای سیاست

نقطه ثقل زمین برای اردشیر در سال‌های دهه ۴۰، همان میز چوبی کوچک پایه‌کوتاهی بود که پشت آن لم می‌داد و ساعت‌ها در کتاب‌ها محو می‌شد. همین خلقیاتش سبب شده بود بین رفقایش به «بچه‌مثبت» شهرت داشته باشد.

ورود او به دانشگاه علم و صنعت در رشته راه و ساختمان با رتبه ۲۴ در سال ۱۳۵۱ با تغییر بسیاری در افکار سیاسی‌اش عجین شد و از همان ابتدا درکنار افرادی مانند نصرت‌ا... تاجیک، عبدا... نوروزی، محمود احمدی‌نژاد، حسین ایمانی، حسن شجاعی، حسن گرمکی و... به دسته‌های مبارزه دانشجویی دانشگاه پیوست. در روز‌های دانشگاه، درک جدیدی از انقلاب و فعالیت‌های سیاسی در ذهنش نقش بست؛ «شاید آن روز‌ها درس‌خواندن برای من و رفقایم در درجه دوم اهمیت قرار داشت.

ورزش در ارتفاعات اطراف تهران و حضور در تیم کوه‌نوردی دانشگاه، یکی از مصادیق اقدام عملی در امور سیاسی دانشگاه بود. کوه‌نوردان دانشگاه با حضور در نقاط کوهستانی مانند قله توچال به تمرینات و آموزش‌های چریکی و آمادگی جسمانی می‌پرداختند.» یک بار در سال ۵۳ ساواک با این ورزشکاران درگیر شد و شش‌نفر جانشان را از دست دادند.

روز ۲۵‌دی همان سال بود که همه دانشجویان با اعتصاب و تعطیلی کلاس‌ها، در مسجد ارگ تهران تجمع کردند. تجمع باشکوهی بود، با اینکه ساواک کاملا اوضاع را تحت کنترل داشت. به‌هر‌ترتیب این روز و این واقعه اولین تظاهرات چندهزار‌نفری دانشجویی مقابل رژیم پهلوی بود که هسته اولیه آن را دانشجویان هوادار امام‌خمینی (ره) تشکیل داده بودند.

جوان‌ترین شهردار کشور در دهه ۶۰

دانشگاه تمام شد و فعالیت‌های انقلابی اردشیر ریاحی ادامه داشت. زمستان سال‌۱۳۶۰ بود. او ۲۷‌سال داشت. ازدواج کرده بود و دوفرزند داشت و برای جست‌وجوی کار راهی مشهد شده بود. درجریان جست‌و‌جوی خود به اداره راه و ترابری خراسان هم سری زد تا کاری دست و پا کند؛ «آنجا عبدا... نوروزی را ملاقات کردم که مدیرکل اداره راه و ترابری استان خراسان شده بود.

او همان رفیق گرمابه و گلستانم در دانشگاه علم و صنعت بود و سابقه مبارزات پیش از انقلاب من را می‌دانست. پیشنهاد کرد که از کار در بخش خصوصی منصرف شوم و شهرداری تربت‌حیدریه را بپذیرم.» در آن بازه زمانی، استاندار خراسان، محمدنبی حبیبی بود. او دنبال فردی متعهد و انقلابی برای مسئولیت شهرداری تربت حیدریه می‌گشت.

این ماجرا یکی از نقاط عطف در زندگی اردشیر ریاحی بود؛ «۱۵‌اسفند آن سال حکم شهرداری من امضا شد و من به‌عنوان جوان‌ترین شهردار ایران در آن سال‌ها مشغول به کار شدم. همان روز با اتوبوس راهی تربت حیدریه شدم و در مهمان‌سرای باغ ملی که اتاق‌های سردی هم داشت، همراه خانواده‌ام مستقر شدیم و برای چهارسال در آنجا سکونت کردیم. تربت همان شهری بود که بعد‌ها برای من مدینه فاضله شد و همه ایده‌های شهرسازی خودم را آنجا اجرا کردم.»

 

حکم وزیر برای حضور در منطقه جنگی فاو

فعالیت‌های عمرانی شهر تربت‌حیدریه با سرعت در‌حال گسترش بود که با حکم وزیر کشور، شصت‌نفر از کارمندان شهرداری و ادارات دیگر و اصناف عازم جبهه و منطقه جنگی فاو شدند. ریاحی می‌گوید: بدرقه باشکوهی بود. هزاران نفر از مردم شهر آمده بودند تا با حضورشان انرژی مضاعفی برای حضور و خدمت ما در جبهه باشند. همان موقع در سرم می‌چرخید که منطقه جنگی فاو باید تجربه سختی باشد.

از‌سوی شهردار وقت مشهد، اکبر صابری‌فر، ۱۵۰ هزار تومان برای خرج‌های جاری به او داده شد. او آن پول را با هزار سلام و صلوات خرج کرد و تازه ۱۷ هزار‌تومان هم پس‌از بازگشت به شهرداری مشهد برگرداند.

خاطره روز ورود به محدوده جنگی فاو از زبان خودش شنیدنی است؛ «بعد‌از اینکه به اهواز رسیدیم در قرارگاه صراط‌المستقیم مستقر شدیم. با حکم وزیر کشور به‌عنوان نماینده تام‌الاختیار وزارت کشور در قرارگاه سردار فروزنده مشغول به کار شدم. روز چهارم حکم مأموریت سرّی من در پاکت لاک‌و‌مهر‌شده‌ای به دستم رسید. مأموریت تیم ما ساختن بیست‌کیلومتر جاده از قفاس تا خرمشهر به موازات بهمنشیر بود.

این جاده باید در دریاچه‌ای به عمق سه تا پنج‌متر که بیشتر شبیه باتلاق بود، ساخته می‌شد. خیلی شهید و مجروح دادیم. ما سنگرسازان بی‌سنگر بودیم و حفاظمان همان بیل لودر و تراکتورمان بود و گاهی در آن گلوله‌باران، پشت آن پناه می‌گرفتیم. آنجا چنان آرامشی داشتم که همان شش ماه جبهه راحت‌ترین و بی‌دغدغه‌ترین روز‌های مدیریتم محسوب می‌شود. هر‌چند برخی از بچه‌ها مقابل چشممان شهید شدند.

 

۱۲سال دوری از شهرداری

شهردار باسابقه مشهدی از ۱۵ اسفند سال ۶۰ تا هفتم تیر سال‌۶۴ به‌عنوان شهردار تربت حیدریه مشغول فعالیت بود. در آن سال‌ها او متولی ساخت ترمینال مسافربری در تربت حیدریه بود؛ درست همان زمانی‌که مشهدی‌ها هم از داشتن ترمینال محروم بودند و مردم برای سوارشدن اتوبوس در مشهد، دور میدان گاراژدار‌ها می‌ایستادند.

ساخت میدان‌بار و کشتارگاه دام و طیور، احداث شهرک مسکونی، ولی عصر (عج) که امروز از خود شهر هم آبادتر است، از دیگر اقدامات اوست. ریاحی یک روز بعد از اتمام کارش در شهرداری تربت حیدریه با حکم استاندار وقت خراسان، عبدا... کوپائی، به‌عنوان شهردار نیشابور برگزیده شد و تا یک‌سال بعدش در همین سمت باقی ماند.

او در تاریخ دوم تیر سال‌۶۶ از سمت شهرداری نیشابور استعفا کرد و برای ادامه زندگی، کار آزاد و پیمانکاری را برگزید. ریاحی می‌گوید: سال‌۶۶ من پنج فرزند قد‌و‌نیم‌قد داشتم. با حقوق و مزایای کار دولتی، چرخاندن یک خانواده پرجمعیت امکان‌پذیر نبود؛ به‌همین‌دلیل از کار دولتی دست کشیدم و به‌عنوان پیمانکار پروژه‌های عمرانی در استان سیستان‌و‌بلوچستان مشغول به کار شدم. زاهدان، چابهار، خاش، ایرانشهر، کهیر و کنارک؛ هرجای بلوچستان که بگویید، با اعمال شاقه کار کردم و هرچه الان در زندگی دارم، محصول کار در همان سال‌های پیمانکاری است که تا سال‌۱۳۷۸ ادامه پیدا کرد.

 

شهردار باسابقه، ۲ بار جایزه ملی محیط زیست ایران را به خودش اختصاص داده است

۲بار کسب جایزه ملی محیط زیست ایران

سال‌۱۳۷۷ اولین دوره انتخابات شورا‌های اسلامی شهر در کشور برگزار شد و اعضای شورای شهر تربت حیدریه یک‌بار دیگر اردشیر ریاحی را برای تصدی صندلی شهرداری شهرشان برگزیدند. او تا سال‌۸۲ در این سمت باقی ماند و همان سال در انتخابات شورای اسلامی شهر تربت حیدریه با کسب ۲۴ هزار رأی به عنوان نفر اول برگزیده مردم شد.

ریاحی می‌گوید: نقطه اوج سال‌ها تلاش در شهرداری تربت حیدریه، کسب جایزه ملی محیط زیست ایران بود که به‌دلیل طراحی و احداث پارک جنگلی ۸۸۰ هکتاری پیشکوه به من اعطا شد. البته سیزده‌سال بعد و به‌خاطر احداث کمربند سبز شهر سنگان به وسعت چهارصد‌هکتار که از ورود گرد‌و‌خاک و ریزگرد‌ها به داخل شهر جلوگیری می‌کرد، یک‌بار دیگر جایزه ملی محیط زیست ایران را به دست آوردم که آن هم برایم بسیار شیرین بود. در کل در هر شهری کار کرده‌ام، یک یادگاری فضای سبز هم از خودم به یادگار گذاشته‌ام.

طرح شهرداران افتخاری محلات

اردشیر ریاحی سابقه فعالیت به‌عنوان شهردار شهر‌های تربت حیدریه، نیشابور، بجنورد، زاهدان و سنگان را در کارنامه خودش دارد و بعد‌از چهل‌سال کار مفید، سال‌۱۴۰۰ بازنشسته شد. بهترین کارش در این سال‌ها از نظر خودش طرح شهرداران افتخاری محلات در سال‌۷۸ بوده است. ۴۴‌شهردار محلی از میان معتمدان هر خیابان در دفتری در همان خیابان مستقر می‌شدند و نقش حلقه اتصال مردم و شهرداری را ایفا می‌کردند. این طرح بعد‌از گذشت ۲۵ سال هنوز هم در تربت حیدریه اجرا می‌شود.

طرح شورای اجتماعی محلات که در تهران و مشهد اجرا شد، برگرفته از طرح شهرداران افتخاری اوست که ۲۵ سال پیش، آن را پایه‌گذاری کرد. در وزارت کشور نیز کارگروهی به نام مشارکت شهروندی تشکیل شد که مسئولیت آن کارگروه را بعد از این طرح موفق به اردشیر ریاحی دادند.


آنچه خوبان همه دارند، مشهد یک جا دارد

-از نظر شما مهم‌ترین ویژگی یک شهردار خوب چیست؟
یک شهردار خوب باید استقلال رأی و فکر داشته باشد و به جریان‌های اقتصادی، سیاسی و گروه‌های خاص وابسته نباشد و در تصمیماتش همه گروه‌های مردمی، گروه‌های شهری و شهروندان را ببیند و به‌جای تأمین منافع گروه‌های خاص، منافع همه شهروندان را مدنظر قرار دهد. از همه مهم‌تر، یک شهردار باید زبان مردم را بفهمد و با خواسته‌های آن‌ها همسو باشد. مثلا من در دو شهری کار کرده‌ام که نوددرصد جمعیت آن از برادران و خواهران اهل تسنن بودند، هم زاهدان و هم سنگان. اما به خواسته‌ها و عقاید آن‌ها احترام گذاشتم تا بین آن‌ها موفق باشم.

 

-آرزوی شما برای مشهد چیست؟
همیشه آرزو داشتم به شهرم، مشهد، خدمت کنم تا اینکه اینجا را با کمک هم الگوی شهر جهان اسلام کنیم. یکی از آرزوهایم برای مشهد این است که روزی دانشگاهی درست کنم که در آن، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران و نویسندگان نیمی از دانشجویانش باشند و نیم دیگرش، مدیران اقتصادی. این افراد را در‌کنار هم می‌گذاشتم و خودم هم لیدرشان می‌شدم و با هم شهرمان را می‌ساختیم.

 

-مهم‌ترین ظرفیت مشهد که می‌توان برای خوب‌کردن حال شهر از آن بهره جست، چیست؟
آنچه خوبان همه دارند، مشهد یک جا دارد و آن بارگاه ملکوتی حضرت‌رضا (ع) است. حرم مطهر رضوی نه‌تن‌ها برای مشهد، بلکه برای کل ایران کافی است و آن هم به‌دلیل درآمدی است که از ناحیه گردشگری به این شهر تزریق می‌شود. مدیرانی که چنین گنجینه گران‌بهایی در شهرشان داشته باشند و نتوانند از آن استفاده کنند، واقعا برای این کار ساخته نشده‌اند.

در این شهر، کار‌های بسیاری می‌توان انجام داد، اما به بهانه اینکه آب نداریم و آنجا افغانستانی داریم و اینجا مشکل فرهنگی داریم و... خیلی کار‌ها پشت گوش انداخته می‌شود. باید جهانی فکر کرد و محلی عمل کرد. ما برای پررنگ‌کردن مشهد، رکن ارزشمندی داریم و آن حرم مقدس امام‌رضا (ع) است.


-نظرتان درباره معماری شهر مشهد چیست؟
مشهد را به‌واسطه حرم مطهر امام‌رضا (ع) پایتخت معنوی ایران و حتی جهان اسلام می‌نامند که قاعدتا باید معماری شهری آن هویت اسلامی و ایرانی داشته باشد، اما برج‌هایی با شکل و شمایل متفاوت و مدرن و برگرفته از سبک غربی که بر مناره‌های بارگاه مطهر رضوی سایه انداخته است، کاملا با این هویت بیگانه به نظر می‌رسد.

در محله هاشمیه هر خانواده‌ای که اندک‌سرمایه‌ای جمع می‌کند، خانه کلنگی‌اش را می‌کوبد و مدتی بعد به‌جای آن یک ساختمان چندطبقه بالا می‌رود. همین میدان شهدا که در فاصله نزدیکی از حرم قرار دارد اصلا چرا به این شکل درآمده است و چه سنخیتی با معماری اسلامی دارد؟


-کدام المان شهری مشهد را بیشتر می‌پسندید؟
المان‌های داستان‌های شاهنامه در جلوخان آرامگاه فردوسی خیلی نظر من را به خودش جلب می‌کند؛ مجسمه‌های رستم و سهراب و اسفندیار با حال و هوای حماسی توس مطابقت زیادی دارد.


-نظر شما درباره حاشیه‌نشینی و ساخت‌و‌ساز‌های غیرمجاز چیست؟
من همیشه در‌برابر ساخت‌و‌ساز‌های غیرمجاز قاطعانه عمل می‌کنم. در تربت حیدریه چهار تا نیسان داشتم و آقای «علیان» نامی همکارمان بود که جبروت زیادی داشت و جلو ساخت‌و‌ساز‌های غیرمجاز را می‌گرفت. اگر مدیران شهری مشهد اوایل دهه ۸۰ در‌مقابل معضل حاشیه‌نشینی کوتاه نمی‌آمدند، حالا یک‌و‌نیم‌میلیون نفر در این محلات سکونت نداشتند.

ارسال نظر