کد خبر: ۸۴۶۰
۰۴ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰

حاج عباس ۸۱ ساله، پدر ۱۰ فرزند و یک مسجد است

حاج عباس حسین‌پور با فروش دو دربند دکان نانوایی‏‌اش زمین کنار مسجد امام حسن‌عسگری(ع) را برای ساخت حسینیه می‌‏خرد. او بنا دارد سفره نذری و مجلس سور و ختم مردم را دراین مکان برپا کند.

کهندل| زیر لب پرسشم را تکرار می‌کند؛ چه اتفاقی افتاد که مسجد را وقف کردم؟ صدایش واضح‌تر می‌شود: بنویس خانم! بنده مدرسه نرفتم. کارگر نانوایی بودم. شب‌ها در مساجد، درس قرآن و بعد رساله و مساله و جامع المقدمات تعلیم گرفتم. به مسجد علاقه زیادی داشتم.

این زمین را خریدم و خمس آن را زمان خرید پرداختم. بعد از چند سال دیدم که یک دکان، یک خانه و یک ماشین، به قدر شان متوسط خودم دارم، نیت کردم که در این زمین یک مسجد بسازم.

حاج عباس حسین‌پور با یک پیکان سفید، آمده بود شهرداری منطقه ۱۱؛ آمده بود تا تقاضای تامین برق و روشنایی محوطه بیرون مسجد را به شهرداری منطقه بدهد. از قضا به دفتر شهرآرامحله آمد و همان چند کلمه اول بهانه‌ای شد تا قصه این مسجد را برای‌مان بگوید: مسجد ما در بولوار قانع است، قانع ۹، آمدم دو تا لامپ تقاضا کردم برای روشنایی بیرون مسجد؛ روبرویش کال است و شب‌ها کمی تاریک می‌شود.

روشن که باشد، رفت و آمد برای اهالی بهتر می‌شود. درخواست برق تامینی لامپ بیرون مسجد را از شهرداری دارم. گویی که چیزی را به یاد آورده باشد، ادامه می‌دهد: یک آبسرد کن هم برای بیرون تعبیه کردم که اگر برق آن از شهرداری تامین شود؛ خوب است. برای مصرف عموم مردم است.  

 

به مدد کمک‌های مردمی

حاج عباس حسین‌‏پور با فروش دو دربند دکان نانوایی‏‌اش، نوروز امسال، زمین کنار مسجد امام حسن‌عسگری (ع) را برای ساخت حسینیه می‌‏خرد. یکی از مغازه‌‏ها را هفتاد میلیون تومان می‌‏فروشد و یکی را به چهل میلیون تومان از سر باز می‌‏کند. برای خرید ۵۱۰ متر زمین کنار مسجد این پول کافی نیست، مابقی را وام می‌‏گیرد و کمک‌‏های مردمی نیز به مددش می‌‏رسد.

بنا دارد حسینیه را با این نیت کنار مسجد بسازد که اگر سفره‏‌ای نذری پهن شد و مسجد، فضای کافی برای پذیرایی از مردم نداشت، بخشی از میهمانان به حسینیه بروند. اگر یکی از اهالی محل، مجلس سور یا ختم داشته باشند در همین حسینیه برگزار کند.

آن‌ها که بضاعت کمی دارند، هدیه (اجاره‌بها) پایین‏تر بدهند یا حتی رایگان در اختیارشان قرار بگیرد و اگر هم هدیه داده می‏‌شود، به صندوق مسجد برود. زمان پهن شدن سفره‌‏های نذری، خیران و امنای مسجد هم کمک می‏‌کنند. هیات امنای مسجد امام حسن عسگری (ع) به جز حاج عباس حسین‌پور، آقایان جعفری، کیمیایی، هوشمند، شنطی‌زاده و ناصحی هستند که همه از اهالی همین محله‌اند.  

 

حــاج عبــاس، ۸۱ ســاله، پدــر ۱۰ فــرزند و یک مسجــد است

 

قدم‌شان روی تخم چشم

حاج عباس تا زمانی که توان داشت، در نانوایی کار می‏‌کرد، اما وقتی همه بچه‏‌ها را فرستاد خانه‌بخت و خودش و حاج خانم ماندند، با کم شدن مخارج زندگی، تصمیم گرفت خودش را بازنشسته کند و بانی مسجدی شود که به گفته خودش صاحب اصلی آن مردم هستند.

او می‌‏گوید: کلنگ ساخت مسجد از سال ۱۳۷۹ زدیم و به مرور ساخته شد، حدود چهار پنج سال طول کشید، چون سواد ندارم، نمی‏دانم چقدر هزینه ساخت آن شده است. هئیت مسجد، در ایام وفات امام رضا (ع) سه شب مجلس روضه‏‌خوانی دارند و سفره اطعام پهن است.

حاج عباس تا زمانی که توان داشت، در نانوایی کار می‌کرد، اما وقتی همه بچه‏‌ها را فرستاد خانه‌بخت تصمیم گرفت بانی مسجد شود

به طوری‌ که در شب شهادت ۳۰۰ کیلو برنج طبخ می‌‏شود و ظهر روز شهادت، ده، دوازده دیگ شله بار می‌‏گذارند که همسایه‌‏ها پای سفره‏‌های مسجد می‌‏نشینند و بخشی از غذای نذری هم بین نیازمندان توزیع می‌‏شود. به گفته حاج عباس، در ماه رمضان نیز هر شب، سفره افطاری پهن می‌‏شود. هر شب ۱۵۰ تا ۲۰۰ نفر مهمان داریم که از محله‌‏های دیگر هم به اینجا می‌‏آیند، قدم‌شان روی تخم چشم.

شب‏های چهارشنبه، چراغ دعای توسل در مسجد روشن است و شب‏های جمعه، دعای کمیل، برقرار. هر مناسبتی هم باشد، مداحان و منبری‏‌ها، مجالس مسجد را گرم می‏‌کنند.

 

زکات سلامتی

حاج عباس با اینکه ۸۱ سال سن دارد، اما چهارستون بدنش قرص و سالم است. به گفته خودش بیماری داخلی ندارد و به خاطر سلامتی جسمش، شاکر خداست. او سلامتی را توفیق بزرگی می‏‌داند و معتقد است همین خیرات کردن، زکات سلامتی است.  

هیچ‌‏وقت به فکر اینکه ماشینش را عوض کند، نبوده است. می‏‌گوید: پسرهام اصرار دارند ماشینم را عوض کنم، ولی می‌‏گویم پیکانم را سال ۸۱ گرفتم و با همین زندگی می‌‏کنم، همین مرا بس است.

او دنبال تجملات و ظواهر دنیا نبوده و تاکید دارد: عقاید آدم‌‏ها مختلف است، من از زندگی خودم راضی‌‏ام. سپس با خواندن این مصرع که «هر کس به قدر فهمش، فهمیده مدعا را» ادامه می‌‏دهد:  هر کسی از مسیری می‌رود، من هم از این راه خیلی راضی هستم، خدا به من ۱۰ فرزند داده و من این مسجد را مثل بچه‌هایم دوست دارم. اینجا برای من مثل بهشت است و حال خوشی به من می‏‌دهد.

روز سیزده بدر را با ۳۰، ۴۰ تا نوه و عروس و دامادهاش، آمدند روبروی مسجد که زمینی بایر و افتاده است. بساط آش را پهن کردند و حسابی بهشان خوش گذشته است. حاجی ۶ دختر و ۴ پسر دارد.

 

نعمت داشتن فرزندانی سربه راه

از او می‌‏پرسم وقت ساخت این مسجد، شده بود که بچه‏‌ها بگویند این پول را به ما بدهید، بزنیم به زخم‏های زندگی‏مان؟ با خاطری آسوده جواب می‌‏دهد: خدا را شکر بچه‌‏هایم به قدر کفاف و گذران زندگی، دارند. آن‌ها را مذهبی بار آوردم و سر به راه هستند. هئیت مسجد و مجالس عزا را  بچه‌‏ها، راه می‌برند.

بین فرزندانش مداح و منبری هم دارد. می‌‏گوید: خیالم راحت است اگر روزی سرم را روی خاک گذاشتم، چراغ این مسجد و حسینه روشن می‌‏ماند. او برای مسجد، قرآن تهیه کرده و دوره قرآن مسجد، طی هفته نیز در خانه‏‌های اهالی محل در گردش است.

خانم‏‌ها هم سه‌شنبه‌ها از ساعت ۹ صبح تا ۱۱ در مسجد جلسه قرآن دارند. مجمعی هم دارند که آنجا صندوق قرض‏‌الحسنه تشکیل داده‌‏اند. ماهانه ۱۰۰ هزار تومان، سپرده می‌گذارند و در موعد قرعه کشی، قسمت هر کس بود نوبت او می‌‏شود، اما آن‌ها که به این وام احتیاج دارند و دست‌شان تنگ است با رضایت همه اعضا، بهشان کمک می‌‏شود.

 

حــاج عبــاس، ۸۱ ســاله، پدــر ۱۰ فــرزند و یک مسجــد است

 

همیشه پای کار هستیم

خانم هاشمی، خادم افتخاری مسجد که همسایه دیوار به دیوار مسجد است ‏می‏‌گوید: هروقت کار داشته باشند، می‌‏آیم. به کار‌های خانه هم می‌‏رسم. کار مسجد هم مثل کارِ خانه است. از وقتی که اینجا را گودبرداری کردند، ما پای کار بودیم و اگر کمکی ازمان ساخته بود، دریغ نمی‌‏کردیم. وقتی خیلی کار‌ها زیاد باشد، از خانه حاج آقا برای کمک می‏‌آیند. اول ماه رمضان و محرم هم خیلی شلوغ است.

از حاجی می‌‏پرسم چرا اسم امام حسن عسگری(ع) را برای مسجد انتخاب کردید؟ می‌‏گوید: روزی که برای وقف‌کردن سند این مسجد به اداره اوقاف رفتم از من پرسیدند اسم مسجد را چه می‌‏خواهی بگذاری؟ گفتم نامی انتخاب نکردم. یکی از کارمندان اوقاف گفت این شیرینی که روی میز است به مناسبت تولد امام حسن عسگری(ع) است، این نام را بگذاریم؟ گفتم بگذارید.

حسینیه نیز به همین نام است. زمین آن را مدتی قبل خریداری کرده‏‌اند، اما برای ساخت بنا لازم است که بانی و خیر بیاید پای کار. حاج عباس می‌‏گوید: فقط توانستیم پول خرید زمین و کف‏سازی را تامین کنیم. اگر خیرانی باشند کمک کنند که ساختمان ایـــن حسینه بلند شود، باقی الصالحات می‌‏ماند.

 

دلمان خوش همین لخ لخ پیکان است

«سکینه علیزاده» همسر حاج عباس است. او همراه دیرپایی است، سرد و گرم زندگی را با همسرش چشیده و پای خوب و بدش مانده است. در مورد تصمیم حاج عباس می‏‌گوید: از همان اول راضی بودم و الان هم خیلی راضی‌‏ترم. بیشتر وقت‌ها هم می‌‏روم آنجا. با یک خانم دیگر، برای جمع و جور و ترتمیز کردن می‌روم. پرده‌هایش اگر کثیف شود می‌شوریم و اگر خراب شود، تعمیر می‌کنیم.

او حدود هفتاد سال سن دارد، اما برای انجام کار‌های مسجد همیشه پا به جفت است. می‌‏گوید: این مسجد حاصل زحمات خود حاج آقاست. الان خدا، مراد حاج آقا را داده است. زمین اول را به نیت مسجد خرید و گفت که دلم می‏‌خواهد اینجا مسجد بنا کنم. مرا هم برد که زمین را ببینم. با من مشورت می‌کرد. از اول راضی به این کار بودم و غمم نبود.

او با همان کلام دلنشین ادامه می‌‏دهد: حتی الان به حاج آقا می‌‏گویم همین خانه را بفروش و خرج مسجد کن. می‌‏خواهیم چیکار کنیم این خانه را. اجر دنیا و آخرت دارد. با همین لخ لخ پیکان، دلمان خوش است. هیچ وقت چشم‌مان دنبال تجملات نبود، نه لازم داریم و نه می‌خواهیم. بچه‌ها هم دست‌شان به دهان خودشان می‌رسد. سکینه خانم می‌‏گوید: وقتی هئیتی از مسجد برای عزاداری راه می‌افتد، برایم به دنیا می‏‌ارزد.

دست‏هاش را به سمت آسمان بلند می‌‏کند: بچه‌‏هایم اهل روزه و نماز و هئیت هستند، فرزندان صالحی داریم و جای شکرش باقی است.

حاج عباس و سکینه خانم، مکه و کربلاشان را رفته‌‏اند و می‌گویند دیگر آرزویی ندارند. تمام دلخوشی این روز‌های آنان، رفت و آمد به همین مسجد وقفی است و ساخت حسینه‌‏ای که خرید زمین آن، عیدی امسال حاج آقا به حاجیه خانومش بود.

* این گزارش پنج شنبه، ۳ اردیبهشت ۹۴ در شماره ۱۴۳ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

ارسال نظر