راهپیمایی

گذری بر تاریخ بزرگ‌ترین راهپیمایی‌های انقلابی مشهد
۱۷ شهریور ۱۳۵۷ هواپیمای حامل آیت الله قمی به مشهد می‌رسد؛ گزارش‌ها می‌گوید تجمع و استقبال مردم آن قدر زیاد بوده که هواپیما مسیر آمده را با مسافرانش برمی‌گردد.
راهپیمایی زنان را در مشهد راه انداختیم
مگر می‌شود در میان خاطرات نصفه‌نیمه او گشت و به پرسشی نرسید که ذهن را درگیر نکند؟! قرارمان می‌شود مدرسه علمیه‌ای که پایگاه اولین زنان انقلابی مشهد است، مدرسه اسلام‌شناسی حضرت زهرا(س). بانومقدسی خوش‌قول‌تر از ماست. بیایی اینجا اول از همه جذب اتاق‌ها، درها و دیوارهایی می‌شوی که همه بوی قدمت دارند و چیزی جز آسانسور، نظم پنجاه‌وسه‌ساله را به هم نریخته است. بانو‌مقدسی فقط منتظر عکاس است، فقط زمانی برای عکاسی!
مجسمه‌های شاهنشاهی مشهد چطور به زیر آمد؟
سال ۱۳۵۷، تندیس‌های بسیاری از پهلوی اول و دوم در رویداد‌های انقلابی شکسته شده اند که مجسمه میدان شاه (شهدای فعلی)، مجسمه محوطه بیمارستان‌های شاهرضا (امام رضا (ع) فعلی) و بیمارستان شهناز (قائم (عج)) از آن جمله است.
ناگفته‌های راهپیمایی 22 بهمن 1365 و حماسه عبای خونین عباس صمدی
حجت‌الاسلام عباس صمدی 18بهمن سخنرانی کوبنده‌ای علیه منافقین کرده بود. وقتی به خانه برگشت، نامه‌ای تهدیدآمیز در خانه افتاده بود. او شب بعد هم به منبر رفت و باز خطاب به منافقین سخنرانی کوبنده‌ای کرد. 22بهمن1365 عباس صمدی با همسرش همراه می‌شوند تا به راهپیمایی بروند. تا خیابان خسروی را با هم می‌روند و بعد چون مرد‌ها صف‌های جلوتر را تشکیل می‌دادند، از یکدیگر جدا شدند. او به اولین صف راهپیمایی پیوست. در این زمان بود که عباس صمدی خودش را فدای دیگران کرد و شهید شد.
مبارزه علیه رژیم شاه از مدرسه
احمد عطایی‌مقدم و محمد ناظری‌توکلی از انقلابیون کم‌سن و سالی بودند که برای به ثمر نشاندن نهال نوپای انقلاب هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. از کشیدن تمثال دیو مانند محمدرضا شاه پهلوی تا پخش اعلامیه و تکثیر آن‌ و حضور پا به پای بزرگ‌ترها در راهپیمایی ‌ها و تظاهرات. قرارمان برای گفت‌وگو با این دو انقلابی دیروز در یکی از روزهای سرد بهمن در منزل احمدآقا گذاشته می‌شود تا آنچه از آن روزها در خاطر دارند بازگو کنند.‌
تکبیرهایی که کارساز شد
آذر57 اعتراض‌ها اوج گرفته بود. در یک تظاهرات نزدیک راه‌آهن شرکت کردیم و بعد هم پا به فرار گذاشتیم. موقع فرار تمام مدارکم که کارت سپاه دانش هم داخل آن بود از جیبم افتاد. رهبر معظم انقلاب اسلامی و جناب طبسی دفترشان در مسجد کرامت بود، هفته بعد از تظاهرات که از روستا برگشتم خدمت آن‌ها رفتم و پرسیدم که آیا مدارکم پیدا شده است یا نه؟ خوشبختانه مدارک و همه پول نقدی که داخل کیفم بود پیدا شده بود و مردم آن‌ها را تحویل مسجد کرامت داده بودند. مدارک را از رهبر معظم انقلاب اسلامی تحویل گرفتم و خوشحال بودم که به دست ساواک نیفتاده است.
فلسفه‌خانه‌هایی که درشان همیشه باز بود
درهمین زمان مردم گروه‌گروه به کوچه‌های مجاور پناه بردند و من‌ و مادرم ناگزیر پا به فرار گذاشتیم. بعد‌از دویدن در چند خیابان، ناگهان دیدیم در یکی از کوچه‌های اطراف حرم به نام «سیابون» هستیم؛ کوچه‌‌ای که درِ بیشتر خانه‌هایش برای پناه‌ دادن به مردم مبارز، باز بود.وقتی وارد خانه شدیم، صاحبخانه به‌گرمی از ما استقبال کرد و من و مادرم را در اتاق‌ پذیرایی جا‌ی داد؛ اتاقی که استکان‌های چای آماده و وسایل پذیرایی در آن چیده‌شده‌بود. وقتی جویای این وضعیت از صاحبخانه شدیم، او که زنی مهربان بود در جواب گفت: وسایل پذیرایی را آماده کرده‌ام و درِ خانه را هم بازگذاشته‌ام تا اگر مبارزی مجبور به فرار از دست پاسبان‌های رژیم‌شد، به‌راحتی وارد خانه‌ام شود. طوری وانمود می‌کنم که میهمان دارم تا چنانچه به‌دنبال او سربازی وارد منزلم شد، با نشان‌دادن اتاقی که چای‌ و وسایل پذیرایی دارد، ادعا کنم فردی وارد خانه‌ام نشده و میهمان‌هایی دارم که ساعت‌ها قبل به خانه‌ام آمده‌اند.