صفرعلی ایوبی، یکی از رزمندگان دفاع مقدس است که امروز در جایگاه کارمند انبار و اموال شهرداری منطقه ۹ به خدمتگزاری مشغول است.
اکبر فلاح ساکن محله امامرضا (ع) از روزهای جنگ میگوید: آن زمان دغدغه شهادت یکدیگر را نداشتیم. این احساس وجود داشت که فردی که شهید میشود، برنده است.
سید علیرضا میری که خود رزمنده دفاع مقدس است، خاطرات شفاهی جاوید (جواد) نظامپور که همرزم سردار شهید محمود کاوه است را به رشته تحریر درآورده است.
رسول رجبی معروف به سردار جنگ یکی از انقلابیون و تلاشگران عرصه سازندگی است که بیش از چهل سال از عمرش را صرف پیشرفت و اعتلای ایران و ایرانی کرده است.
فریاد زندند: شیمیایی...هادی شانزدهساله به جای اینکه ماسک را روی صورت خودش بگذارد آن را به همرزمش داد که روی زمین افتاده بود و خودش به سرعت به سمت رودخانه دوید.
داستان نوجوانان در حماسه هشتساله، داستانی شگفتانگیز است. اعداد و ارقام آنقدر بزرگ است که نمیتوان بههمینراحتی از کنارش عبور کرد و آن را نادیده گرفت. جنگ که مردان خانواده، برادرهای بزرگتر و پسرهای فامیل و همسایه را به جبهه کشاند، مادران را مضطرب کرد و نقش نانآور به آنها داد، روی نوجوانان خانه نمیتوانست بیاثر باشد. پسرهای کوچک خانه هم که هنوز محاسن به صورتشان ندویده بود، دنبال نقش در این دفاع گسترده بودند. آنها نمیتوانستند بنشینند و نگاه کنند. همین شد که داستانی مکرر در محلهای ثبتنام و اعزام شکل گرفت.
در طول سالهای دفاع مقدس مواردی گزارش شده که فرد در جبهه یا بیمارستان بوده اما خبر شهادتش به خانواده رسیده است. گاه حتی خانواده برای عزیزشان مراسم تشییع پیکر و عزاداری برگزار میکردند، اما بعد از مدتی، رزمنده به خانه برمیگشت؛ بهطوریکه وقتی خانواده، فرزندشان را میدیدند باور نمیکردند او زنده باشد.