گروه دختران ووشوکار فرهنگسرای غدیر بهتازگی در مسابقات ووشو استان خراسان رضوی موفق به کسب مدالهای رنگارنگ شدهاند. این موضوع بهانهای دستمان میدهد تا با این گروه باانگیزه گفتوگو کنیم. معصومه آلعامر مربی پیشکسوت و باتجربه دختران ووشوکار است. کسی که راه موفقیت را برای رزمیکاران فرهنگسرای غدیر در محله شهید شیرودی هموار کرده است.
قبل ازسال ۱۳۳۵، کاربری اراضی این محله، زمینهای کشاورزی بود. با ساختوساز خانههای سازمانی ژاندارمری وقت، مردم در این محله سکونت پیدا کردند. تراکم جمعیت دراین محله سه برابرمیانگین شهرمشهد است. وجود دو بوستان ریحان و غدیر در محله، زمان دسترسی به فضای سبز را کاهش داده است. مسجد رضویه و بنای مذهبی جامعهالحسین و مسجد حضرت ابوالفضل و... از مکانهای مذهبی شاخص محله است.
به روزگاری که اینجا نه از فرش خبری بوده نه از فرش فروش ها. در گذشته های دور اینجا پاتوق نمدمال ها بوده با چند پرنده فروشی کوچک. تنها جایی که در آن اثری از گلیم های رنگی پیدا می شده انبار بازرگانی ابوالفتح غلامزاده در میانه خیابان بوده است. زنان ترکمن به پشت درهای بزرگ آهنی گاراژ می رفتند، فرش های ترکمنی تحویل می گرفتند و به دیار خودشان می رفتند. کم کم اما اینجا رونق پیدا می کند و سال به سال به تعداد فرش فروش ها اضافه می شود.
روزگاری در کوچه چمن59 خبری از آسفالت، جوی و جدول نبود و اینجا سراسر باغهای بزرگ انگور، توت، سیب و... بود که کوچکترینش ششهکتاری بود و میوه بسیاری از میوهفروشیهای شهر از همین باغها تأمین میشد. بعدها در انتهای این کوچه کارگاههای کوچک و بزرگ زهتابی، حلاجی، پنبهزنی و دباغی راه افتاد که اکنون اثری از آنها نیست.باغهای میوه و کارگاههای بزرگ صنعتی و سنتی آن دوران در این گذرگاه حالا جایشان را به خانههای مسکونی، خراطی، 15مغازه مختلف تعمیرات لوازم خانگی، دوچرخه، کفش و... داده و راسته مشاغل خدماتی را سر و شکل داده است.
کوچه مصلی١٥ یکی از پررفت و آمدترین کوچههای محله شیرودی به حساب میآید. دلیلش هم کلیفروشهایی هستند که طی ٥٠سال گذشته نرم نرم به این کوچه کوچ کردهاند. این کوچه حالا به کوچه کلیفروشها معروف است. فروشندگان اجناس مختلف از همه جای شهر به این معبر میآیند تا اجناس مورد نیازشان را با قیمت مناسب بخرند. قبلترها اما اینجا به کوچه کشتارگاه معروف بود. کشتارگاه درست در انتهای این معبر قرار داشت و حالا جای آن را فرهنگسرای غدیر گرفته است.
میگوید: «نگاه به گوش شکسته و گردن کلفت کشتیگیرها نکنید. کشتیگیرها قلبی لطیف و مهربان در سینه دارند.» با خود فکر میکنم که خودش صاحب یکی از مهربانترین قلبهاست اما دغدغهمندبودنش را بیشتر در پایان گفتوگو حس میکنم. وقتی که میخواهیم از او عکس بگیریم و او حاضر به عکسبرداری در سالن کشتی نمیشود تا مبادا تمرین بچهها مختل شود. «هاشم عفتپناه» به نوعی تاریخ شفاهی کشتی منطقه 6 محسوب میشود. اولین سالن کشتی این منطقه را او به همراه اهالی افتتاح کرده است. کشتارگاهی که تبدیل به یک سالن درب و داغان میشود تا بستری باشد برای محقق شدن آمال و آرزوی انبوه کشتیگیران جوان و پرانگیزه اینجا. سکویی برای پرتاب و رسیدن به عرصههای بزرگتر.
نقاشها معمولا امضای خودشان را پای کار میزنند، مرمتکارها قسمتی را که مرمت کردهاند با رنگ و اشکال مختلف از بنای اصلی متمایز میکنند. خلاصه هر هنرمندی ردی از خودش را در اثرش به جا میگذارد، اما او میگوید: «هنر ما در دیدهنشدن است، در فراموش شدن. جوری که انگار از ابتدا نه قالی آسیب دیده است و نه رفوگری آن را رفو کرده است.» او که میگویم منظورم «مجتبی راشدی» است. رفوگر خیابان چمن متولد1352 است و از 10 سالگی وارد این شغل شده است و الان با تجربه، قدیمی و کارکشته این کار محسوب میشود.
هنرمندی که هم نقاشی میکشد و هم معرقکاری میکند اما رفوگری را هنر و پیشه اصلی خود میداند. پیشه پدری که با جان و دل آن را ادامه داده است. او که علاوهبر تسلطش در رفوگری، 2دستگاه هم در همین زمینه ساخته است، گپ و گفتی داشتیم تا از چم و خم این هنر مغفول مانده و کمتر شناخته شده سر در بیاوریم.
جلیل رسولیزاده که آن زمان سالهای کودکیاش را سپری میکرده همه چیز را خوب به یاد دارد: آن زمان مرحوم عابدزاده که از خادمان مخلص قرآن و اهل بیت(ع) بود 12بنا به نام ائمه(ع) مهدیه، نقوی و... تأسیس و انجمن پیروان قرآن و اهل بیت(ع) را راهاندازی کرد. مادربزرگ هم پایش را کرده بود توی یک کفش و میگفت کسی بهجز عابدزاده نباید این مسجد را بسازد. هزار متر زمین را وقف کردیم و عابدزاده مشغول ساخت و ساز شد.