کارخانه

بُرد بورس پارچه
محمد وزیری می‌گوید: به‌خوبی به یاد دارم زمانی که در یکی از مغازه‌های پارچه‌فروشی اطراف حرم شاگرد بودم زائران عربستانی دربه‌در دنبال پارچه‌های کرپ، مخمل و اطلس ایرانی می‌گشتند حتی راضی بودند قیمت بیشتری هم بدهند و این پارچه‌ها را بخرند. آن سال‌ها پارچه‌فروشی رونق و درآمد خوبی داشت. دایی من که پارچه‌فروش بود درمدت 5سال توانست از طریق همین شغل خانه‌ای در بالای شهر بخرد. پارچه‌فروش‌ها درمجموع زندگی مرفهی داشتند، اما حالا این شغل رونق آن سال‌ها را ندارد و همین که بتوانیم دخل وخرج زندگی‌مان را بدهیم راضی هستیم.
تولیدات آهنگرها آخ نمی‌گفت
دهه50 بخشی از محله خواجه‌ربیع مشهد که خارج از شهر قرار داشت مرکز صنف آهنگران بود و بیشترین مغازه‌های آهنگری در آنجا قرار داشت. آهنگران به همراه خانواده‌هایشان در این محدوده ساکن بودند. ساخت ابزار کشاورزی مانند داس، بیل، خیش و خرخره و دوکارد و چاقو کار مهم آهنگرها بود.
وقتی رمزارزها نان و آبدارتر از "نانو" می‌شود!
گل سرسبد افتخارات علمی هومن بخشی، کسب مدال طلای المپیاد جهانی نانو در سال2018 میلادی است. جایی که او با نخبگان این رشته در دنیا که از کشورهایی مثل آلمان، انگلستان، ایتالیا، کره جنوبی، مالزی، مکزیک و فیلیپین شرکت کرده بودند، رقابت می‌کند و با ساخت «دستگاه تصفیه پساب صنایع چرم» جایگاه نخست این جشنواره بزرگ علمی را برای خودش و تیم ملی نانوی ایران به ارمغان می‌آورد.
اگر سرمایه‌گذار پیدا شود می‌توانم مصرف گوشت استان را تأمین کنم
محمدحسین خوشدل دامدار ساکن محله دانشجو می‌گوید: من از محل فروش ۱۰ واحد آپارتمان، این مزرعه را راه‌اندازی کردم و تصمیم دارم در آینده از محل سود آن به صورت داوطلبانه و خیرخواهانه یک مدرسه یا بیمارستان برای مردم بسازم. اکنون هم کارم را با همین ۱۵۰ رأس گوسفندی که دارم ادامه می‌دهم، اما اگر سرمایه گذار پیدا شود به خودم می‌بینم که بتوانم گوشت استان را تأمین کنم. خوشدل در نظر دارد طی سال‌های آینده، زمینی را در محله دانشجو خریداری و به قصابی تبدیل کند تا در آن، به طور مستقیم گوشت گوسفندان خودش را برای فروش عرضه کند.
قصه زندگی یکی از قدیمی‌های صنعت زهتابی؛ از سیگارپیچی تا مدرسه‌سازی
حسین شهسوار امیری درباره پیشگویی‌های یکی از همکارانش می‌گوید: سال ۳۵ وضع مالی‌ام خیلی خوب شد. آن سال، هم در کار روده بودم و هم در کار پوست و چرم. مراودات شغلی‌ام را دوباره از سر گرفتم و ضمن اینکه در تهران کار می‌کردم در مشهد هم کارخانه زهتابی داشتم. یک کلیمی در خیابان فردوسی تهران به نام آقای اکرم نماینده دو شرکت فیلم‌سازی گلد‌مایر و کلمبیا در ایران بود که وارد حرفه زهتابی شد و خیلی هم موفق بود. همیشه پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌های اقتصادی او درست از آب در‌می‌آمد. برای مثال می‌گفت:  امسال چرم گران می‌شود و همین طور هم می‌شد. یک سال گفت: امسال گندم کم می‌شود و اتفاق افتاد.
تنوع زیاد سفارش‌ها سخت‌ترین بخش بستنی‌فروشی است
برخلاف اینکه مردم ممکن است گمان کنند شغل ساده‌ای داریم، باید بگویم این‌کار آنقدر سختی‌هایش زیاد است که هرکسی نمی‌تواند در آن دوام بیاورد. به عنوان مثال کسی را داشتم که در گرمای هوا،‌ پشت فر ۴۰۰درجه کار می‌کرده اما وقتی اینجا آمد این‌قدر کار برایش سخت بود که نتوانست تحمل کند و ادامه نداد. یکی از این سختی‌ها تنوع زیاد سفارش‌هاست.
شهر سنگ بر گُرده‌ پهلوان حسنعلی غلامی می‌چرخید
حاج آقا برای همه ما الگو بود. یادم است پدرم یک بار معامله سنگینی با او انجام داد و قله‌ای را به پهلوان حسنعلی غلامی فروخت. بعد فهمیدیم قیمت قله‌ها گران‌ شده است. مرحوم غلامی آمد به پدرم گفت: این‌طوری ضرر می‌کنی، بیا یک چیزی بیشتر بگیر که پدرم گفت: نه دیگر، صحبت کردیم. چند نفر بیشتر نبودند در شهر سنگ که بچه‌ها قلبا دوستش داشتند. یک روز خانه یکی از کارگران شهر سنگ آتش گرفت و با خاک یکسان شد. ظرف 3 روز برایش پول جمع کرد و از نگرانی و استرس درآمد. اول خودش مبلغی می‌گذاشت، بعد می‌رفت سراغ بقیه.