محله آزادشهر

محله
منطقه ۱۱

آزادشهر

محله آزادشهر یکی از قطب‌های خرید مشهد است. این محله پیش از انقلاب به‌ سبب همسایگی با بوستان «آریامهر» به همین‌نام معروف بوده است. بعد از انقلاب که نام بوستان آریامهر به «ملت» تغییر می‌کند، شهید غلامرضا جنگی پیت حلبی روغنی را صاف می‌کنند و نام «آزادشهر» را به نشانه رهایی از حکومت پهلوی رویش می‌نویسد. 

محله آزادشهر
یکشنبه‌های کتاب‌خوانی در بوستان ملت
کتابخانه امید شهید باهنر در بوستان ملت هر هفته میزبان بانوان علاقه‌مند به کتاب خوانی و کتاب است. بانوانی که از سه‌راه فردوسی، بولوار شاهنامه، محدوده الهیه تا بولوار اندیشه و بولوار وکیل‌آباد و سرافرازان دراین مکان فرهنگی دور هم جمع می‌شوند.
جلسه‌های قرآن بانوان محله آزادشهر، محفل گره‌گشا است
وقتی کسی گرفتاری مالی دارد، حاج‌خانم در جلسه اعلام می‌کند یک نفر ۴ میلیون تومان پول لازم دارد. همه کمک می‌کنند تا این مبلغ فراهم شود و بدون اینکه آن فرد را کسی بشناسد، پول را به دستش می‌رسانند.
افطاری‌های دهه ۵۰ در میان درختان توت بولوار وکیل‌آباد
علی حریری می‌گوید: خیلی از شهروندان مرکز شهر برای افطار و تفریح به بولوار وکیل‌آباد می‌آمدند و وسط بولوار که پر از درخت توت بود، فرش پهن می‌کردند.
بهار منطقه ۱۱ در دهه‌های ۵۰ و ۶۰  از زبان علی چوپانکاره
علی‌آقا از جوی خیلی معروفی به نام «نهر گناباد» یاد می‌کند و می‌گوید: جوی گناباد از دامنه هزارمسجد، بین مشهد و چناران، سرچشمه می‌گرفت و از ضلع شرقی پارک ملت رد می‌شد و به باغ ملک‌آباد می‌رسید.
درس معلم بازیگر
تا چند وقت پس‌از چاپ گزارش، دانش‌آموزان شفیعی مدام از او سؤال‌هایی درباره بازیگری می‌پرسیدند؛ حتی بعضی وقت‌ها والدین می‌آمدند و با او درباره علایق بازیگری فرزندشان صحبت می‌کردند.
بازار طلافروشی بولوار امامت از دهه ۷۰ شکل گرفت
طلای ناب که می‌گویند، در بولوار امامت خوش می‌درخشد و این مکان را به بازاری گران و ارزشمند تبدیل کرده است.زرق و برقش توجه هر رهگذری را به خود جلب می‌کند و با‌وجود نوسانات اخیر بازار، باز هم مشتری‌های خودش را دارد.
ناهید صداقت پس از سال‌ها مقاومت در برابر سرطان‌ حالا ناجی بیماران است
همین که فهمیدم سرطان دارم، چشمانم سیاهی رفت. زدم زیر گریه و گفتم من دو تا بچه دارم. فکر می‌کردم سرطان مساوی مرگ است. پدرم هم در‌اثر سرطان خون فوت کرده بود. دکتر خیلی دلداری‌ام داد اما من فقط به این فکر می‌کردم که بعد‌از مرگم چه بر سر دختر چهارده‌ساله و پسر دوساله‌ام می‌آید.