علیرضا یوسفی بایگی، با چشمهایی که روزگاری شهادت هم رزمانش را زیاد دیده است، اما حالا فقط اندکی نور را میبیند و از حضور ما فقط میداند که رو به رویش نشسته ایم! قرار است برایمان از عملیات شبانه و شناساییهایی بگوید که بیخ گوش دشمن و در دلِ تاریکی انجام داده است. از سال ۶۱ تا آتش بس باوجود همه جراحتهای فیزیکی و شیمیایی دست از کار برنداشت و حسابِ مینهایی که طی این سالها خنثی کرده، از دستش در رفته است.
گرمای هوا و شیرخشکیکه بچهها میخوردند، هرسه را بیمار و راهی بیمارستان کرد. در مدتی که بستری بودند، پزشکان متوجه نارسایی در بینایی مبین و مائده شده بودند. اینکه با توجه به سن و شور و حال ششماهگی، هیچ واکنشی به اطراف نشان نمیدهند و مدام به نقطهای خیرهاند. این شد که بعد از ترخیص از بیمارستان دکتر شیخ، آنها را به مرکز تخصصی چشم خاتمالنبیا بردیم و متوجه شدیم عصب بینایی چشمان مبین و مائده، خشک شده و دچار نابینا یی شدهاند.