میراث فرهنگی

در سوگ دکتر ابراهیم شکورزاده بلوری/ ای مرگ! وقت است لنگر بکشیم...
گروه فرانسه مشهد که استاد ۵۰ سال عمرش را برای نام آن سپری کرده بود، متنی نگاشته بود یخ‌زده، خریداری‌‌شده از مؤسسات تایپ و تکثیر شهر. شب دلم گرفته بود. قلمی برداشتم و بغضم را رها کردم. با شعر «سفر» بودلر آغاز کردم و با هم‌او به پایان بردم.
گپ و گعده‌های آقام با ابراهیم شکورزاده بلوری
کاش آن دنیا همان‌طوری بود که این‌ شب‌های ماه مبارک در یک سریال‌ درپیت تلویزیونی نشان می‌دهند. آن وقت حتما به آقام پیغام می‌دادم که بگردد و در شلوغی‌های آن دنیا، مردی را پیدا کند که از قضا مثل خودش اخموست. می‌گفتم آن آدم که اسمش ابراهیم شکورزاده بلوری است، عمرش را گذاشته تا همان ترکیبات و اصطلاحاتی را که شما مثل نقل و نبات در حرف‌زدن‌هایت خرج می‌کردی جمع کند، همان شعرها، همان حکایت‌ها و همان جهان‌بینی مخصوص را.
دکتر شکورزاده در بیمارستان هم دنبال تحقیق بود
اهل مشورت بود و دوست داشت که با محققان مختلف هم‌فکری داشته باشد. من از این همراهی لذت می‌بردم و دوست داشتم از محضر او استفاده کنم. به همین دلیل، مراجعه‌‌اش به من بیشتر بود. حتی یکی دو بار که بیمار و در بیمارستان بستری بود، به من گفت: بیا با تو کار دارم. من هم می‌رفتم و او مطالبی را درباره پژوهش‌ها و فرهنگ عامه مطرح می‌کرد.
لباس مبدل می‌پوشیدم و می‌رفتم توی مجالس
شکورزاده می‌گوید: بنده برای جمع‌آوری ترانه‌های روستایی در یک سفر پانزده‌روزه به همراه تنی چند از دوستان از مشهد پیاده به‌سوی نیشابور رفتم و از نیشابور به تربت و از تربت به مشهد. در حدود هفتاد و چند فرسخ پیاده رفتیم و در هر روستایی پیرزن یا پیرمردی را که می‌دیدیم از ایشان خواهش می‌کردیم شعری با ترانه‌ای برایمان بخواند و آن‌ها را ثبت و ضبط می‌کردیم و اگر مجلس عروسی یا مرگی بود، شرکت می‌کردیم. گاهی هم در قهوه‌خانه‌ها می‌رفتیم و مطالبی که به‌ کارم می‌آمد یادداشت می‌کردم.
مجموعه‌دار اشیای عتیقه از ضرورت حفظ هویت و تاریخ می‌گوید
سیدحسن موسوی مجموعه‌دار اشیای عتیقه است که با عشق به میراث کشورش تمام عزم خود را برای حفظ میراث ایران زمین جزم کرده است تا که شاید با جمع آوری این مجموعه عظیم از تاریخ ایران بتواند بذر هویت ایرانی و میراث کهن ایران باستان را در دل‌های جوانان و نوجوانانی که روز به روز از فرهنگ خود فاصله گرفته‌اند بکارد.
رفوی بازارِ فرش
در مشهد نیز بین سناباد و نوغان و در همسایگی حرم مطهر بازاری شکل گرفته بود که در آن بیش از 10سرا و راسته با تنوع شغلی فراوانی همچون بزازی و پارچه‌فروشی، قهوه‌خانه و رستوران، شیرینی‌فروشی، طلا و نقره‌فروشی، کلاه‌دوزی، کفاشی، نانوایی، پوستین‌فروشی، عطاری، تره‌بار، خرازی، بلورفروشی، بافندگی، صنایع‌دستی، زعفران‌فروشی، آهنگری، رنگرزی و... وجود داشت. این بازار بزرگ قدیمی در دوره‌های مختلف تخریب شد، اما بخش کوچکی از آن با نام بازار فرش مشهد به‌جای مانده است.
شب چله با خاطرات گرم می‌شویم
قدیمی‌ها عقیده داشتند هرکسی باید یک انار را به‌تنهایی بخورد، چون هر میوه انار یک دانه بهشتی دارد و نباید دور ریخته شود، چرا که ممکن است همان دانه‌ای‌که دور ریخته می‌شود دانه بهشتی باشد.