محله فلسطین

محله
منطقه ۱

فلسطین

محله فلسطین که اکنون خیابان فلسطین اصلی‌ترین معبر آن است، پیش از انقلاب به واسطه خیابان «کاخ» به دلیل نزدیکی آن به باغ ملک‌آباد و کاخ شاه به نام کاخ شناخته می‌شد. تا چند سال بعد ازانقلاب، میدان فلسطین تقاطع کوچکی بود که به معبرهشت‌متری خیابان فلسطین راه داشت و مسجد قبا تنها نشانه این محله برای آدرس‌دهی بود.

محله فلسطین
مجتبی انوریان یزدی که قلمش در کوچه‌های محله شکل گرفته اجاره‌نشینی را قاتل هویت شهرنشینان می‌داند
مجتبی انوریان‌یزدی سال1347 در خانه‌ای در کوچه‌ باغ‌موزه نادری مشهد به دنیا می‌آید. برای او و هم‌محله‌ای‌هایش مجسمه نادرشاه نماد «هویت محله» و اولین «شخصیت ملی» محسوب می‌شد. این مجسمه نمادی است که باعث ایجاد عِرق میهنی و محله‌ای در او می‌شود. منظره حرم مطهر امام‌رضا(ع) در سوی دیگر خیابان و تلألو شبانه گنبد و گلدسته حرم او را غرق رؤیاهای دیگری می‌کند و هویت مذهبی محله را به رخ می‌کشد. این‌ها همان عناصر هویت‌بخشی بود که از نظر آقای انوریان‌یزدی امروزه دیگر در محلات ما به چشم نمی‌خورد.
گل‌فروش باید زبان گل بفهمد!
گل‌فروش باید عاشق کارش باشد و زبان گل‌ها را بفهمد. امیر صابری دراین‌باره می‌گوید: گل‌فروش‌ها معمولا آدم‌های لطیفی هستند و علاقه‌شان به گل ریشه در لطافت روحشان دارد. آن‌طور که خبر دارم و در هم‌صنفی‌هایم می‌بینم معمولا گل‌فروش‌ها کارشان را از گلخانه‌های کوچک با تعداد کمی گل شروع می‌کنند. اگر به قولی دست گل‌فروش به پروش گل افتاد و گل‌ها رشد خوبی داشتند کار را حرفه‌ای دنبال می‌کند.
معلم بازنشسته محله فلسطین دانش‌آموز را بهترین روانشناس می‌داند
علی پاکروان می‌گوید: به یاد دارم زمانی که وارد حرفه معلمی شدم برای انتخاب محل فعالیت به قوچان رفتم. پشت سر مسئول آنجا که روستاها را مشخص می‌کرد یک نقشه قرار داشت. وقتی می‌خواست محل روستای خدمتم را نشانم دهد دستش را گذاشت روی نقشه و گفت ببین یک وجب است، از اینجا تا شیروان می‌روی که 40کیلومتر است و از آنجا هم تا روستا راهی نیست. وقتی که رفتیم از شیروان تا روستای اوغاز مسیر خاکی بود و تردد در آن کار آسانی نبود. سال اول برای ما بسیار سخت بود ولی سال دوم را با اشتیاق ادامه دادیم.
عکاسی از میکروب‌ها
تجربه دنیای زیر میکروسکوپ و آشنایی با علوم و بدن موجودات جذاب و شگفت‌انگیز است. اکنون علاقه‌ام به زیست بیشتر شده است و با دیدن موجوات مختلف در زیر میکروسکوپ به عظمت خدا پی برده‌ام. این علاقه سبب شده به دنبال کتا‌ب‌های علمی در این زمینه باشم تا دانش خود را در این حوزه افزایش دهم.
چند برش از زندگی آزاده‌ای که 7 سال اسارت را تبدیل به فرصت کرد
دیگر هیچ راه پس و پیشی نمانده بود. یک ربع پس از آنکه قایق رفت گلوله به پای من خورد و مجروح شدم. فقط چند دقیقه گذشت که تانک‌های عراقی همه سرشان به سمت ما رزمنده‌های ایرانی چرخید. یکی از این عراقی‌ها که شیعه هم بود از کانال عبور کرد و به سمت ما آمد. روی دکمه‌ام عکس امام داشتم و پشت آن هم کربلا بود. او جلو آمد و آن دکمه را کند و آن را روی سرش گذاشت و گفت: «علی عین، علی عین، علی راسی» مشخص بود که خیلی به امام خمینی‌(ره) علاقه داشت. با اشاره و با زبانی که ما نمی‌فهمیدیم گفت شما باید با من از کانال عبور کنید چون اگر همراهم نشوید آن‌ها شما را خواهند کشت.
آرام بخواب بابای درختان نسترن
مهربانی‌اش زبانزد دوست، آشنا، همسایه و خانواده بود. روزی هم که رفت کوچه را صندلی چیدند و همه با رعایت فاصله اجتماعی برای گفتن تسلیت به خانواده‌اش و قدردانی از زحماتی که برای محله کشیده بود آمدند. 25 تیرماه بود که تب 38 و 39 درجه‌ای خانواده‌اش را نگران کرد. وقتی برای انجام آزمایش به بیمارستان امام رضا(ع) رفتند آزمایش کرونا مثبت‌ شد. عکس رادیولوژی نشان می‌‍‌‌داد که ریه‌هایش 60درصد درگیر شده است.
زندگی بیست با نخاع بیست درصدی
روزهای عجیبی بود، فیزیوتراپ‌ها برای معالجه من‌‌ نمی‌آمدند و می‌گفتند که پولتان را هدر می‌دهید. ضمن اینکه هر فیزیوتراپی هم‌‌ نمی‌توانست روی عصب‌ها کار کند و عدّه‌ای هم می‌گفتند که رزومه ما خراب می‌شود! پس از پیگیری‌های خیلی زیاد یک فیزیوتراپ تازه‌کار قبول کرد که مرا معالجع کند. اما گفت که نتیجه با خداست. پس از آن سه بار در روز فیزیوتراپی می‌شدم و هر بار یک ساعت ونیم طول می‌کشید.