در اواخر دوره قاجار، زمانی که مشهد با کمبود درمانگاه و بیمارستان روبه روست، آستان قدس رضوی به تأسیس بزرگ ترین و مهم ترین بیمارستان در شرق کشور به نام شاه رضا *(امام رضا(ع) فعلی) در سال 1307خورشیدی اقدام می کند که در 1313خورشیدی رسما افتتاح می شود.
در گفت وگو با غلام رضا آذری خاکستر، پژوهشگر حوزه تاریخ پزشک ی در مشهد، و همچنین پروفسور علی شاملو، یکی از مدیران قدیمی بیمارستان در دهه50، مرور کرده ایم.
کار در روستا و کار کردن با مردمی که درس نخوانده و اطلاعات بهداشتی زیادی ندارند صبر زیادی میخواهد. فاطمه خانم میگوید: اول نیاز است که اعتماد مردم جلب شود و حرفهایت را بپذیرند. چون کارم را با روستای خودمان شروع کردم و آنجا همدیگر را میشناختیم کار خوب بود. در هر روستا ابتدا سرشماری میکنیم. برگهای داریم که اطلاعات کامل خانوارها را میگیریم و برای هر خانواده و هر عضو آن یک شماره پرونده میزنیم. بهورزی شغل بسیار سختی است اما سختی کار به آن تعلق نمیگیرد. کارمان زیاد است، از فعالسازی پرونده بگیرید تا شناخت بیماریها
تاریخ نخستین داروخانهها یا به نوشته مکتوبات قدیمی، دواخانههای مشهد را نه در دل کوچه و خیابانهای تغییرشکلداده امروزی، که باید ابتدا از سیاهه سندهای کاهی جستوجو کرد.
تاریخ پزشک ی اطفال شهرمان با اسم «حسین سامیراد» گره خورده است. پزشک ی که اولینهای بسیاری را برایمان رقم زده است، اما چهره گمنامی در مشهد دارد و هیچ کجا نامی از او دیدهنمیشود. اولین متخصص بیماریهای کودکان، مؤسس درمانگاه رازی، مؤسس انجمن تعاون بهداشتی برای مبارزه با بیماری سفلیس، رئیس هلال احمر مشهد، رئیس انجمن حمایت از جذامیان مشهد و...
از آنجا که دکتر شیخ به واسطه کارهای خیر فراوان نزد مشهدیها مشهور است و بیمارستانی ویژه کودکان نیز به نامش نامگذاری شده؛ برخی تصور میکنند او اولین متخصص اطفال در مشهد بودهاست؛ اما اطلاعات ما نشان میدهد دکتر حسین سامیراد را باید اولین پزشک متخصص اطفال مشهد دانست.
یکی از افتخارات دکتر مدبرعزیزی راهاندازی بیمارستانی برای تسهیل پیوند اعضا در کلانشهر مشهد است. بیمارستان منتصریه، ملکی وقفی و قدیمی بود. آستان قدس تصمیم میگیرد با مشارکت دانشگاه علوم پزشک ی آن را به بیمارستانی مبدل کند. از زمان پیشنهاد تأسیس بیمارستان با هدف پیوند اعضا تا زمان بهرهبرداری چهارسال زمان میبرد. چهارسالی که دکتر مدبر با رایزنی آستان قدسرضوی و دانشگاه علوم پزشک ی برای احداث و تجهیز این بیمارستان، مسئول نظارت بر ساخت این بنا و پیگیریهای مرتبط به آن بود.
روحالله 29ساله دانشجوی رشته پزشک ی است و برخلاف بسیاری از همصنفان خود که به دنبال پیشرفت اقتصادی و اجتماعی هستند، نجات جان انسانها و یاریرساندن به دیگران را اولویت زندگی خود قرار داده است. او 11 سال است که به این جمعیت پیوسته و در حال حاضر از مربیان هلال احمر است. میگوید: از دوران نوجوانی دوست داشتم به دیگران کمک کنم اما اینکه چطور در این مسیر قرار بگیرم برایم نامعلوم بود. با توجه به همین روحیه رشته پزشک ی را برای تحصیل انتخاب کردم تا بتوانم به جسم انسانها کمک کنم اما برای من التیامبخشیدن به روح انسانهای دردمند مهمتر از جسم آنها بود به همین دلیل داوطلبانه به جمعیت هلال احمر پیوستم.
در تمام دوره خدمتش در دارالشفای حضرت، صبحهای زود قبل از رفتن برای طبابت، اول خدمت آقا میرسید و عرض ادب میکرد. ظهر هم که کارش تمام میشد به حرم میرفت، سلام و عرض ادبی تقدیم میکرد. در یکی از زیارتها وقتی پیش روی حضرت ایستاده بود، متوجه نگاههای ممتد زائری شد که هر از گاهی سرش را بالا آورده و نگاهی از سر کنجکاوی به او میانداخت. خواندن زیارتنامه که تمام شد آن زائر با شک و تردید به سمتش آمد. تهرانیبودن را از لهجهاش متوجه شد: «یک سؤال دارم. شما همان آقای دکتری نیستید که صبح من را ویزیت کردید؟» و او با لبخند گفت چرا من همانم.