محمد بافندگانسمائی میگوید: روزگاری بیشتر از پانصدفیروزهتراش در مشهد مشغول به کار بودند. در بازار ناصریه ۲۰۰ تا ۲۵۰مغازه فیروزهتراشی بود. در خیابان خسروی نو هم روبهروی بازار سرشور کار میکردند.
سیدحسن اولیایی میتوانست بهعنوان معلول بنشیند تا بزرگترها خرجیاش را بدهند، اما او حالا علاوهبر تولید و کارآفرینی در مکانی کمبرخوردار، در لیست صادرکنندگان هم قرار گرفته است.
«ناصرحسنپور» امسال شصتساله شده و نزدیک به چهل سال از این سالها را در کار کافهداری گذرانده است؛ در قهوهخانه آذربایجان. قهوهخانه او، میراثدار دو پیشه سنتی مشهد است؛ کافهداری و انگشترفروشی.
هنرمندان مشهدی در جریان حکاکی دعای شرفالشمس یک حرف مشترک داشتند. دعای شرفالشمس باید از ساعت ۴ و ۱۰دقیقه و ۳۰ثانیه روز ۱۹ فروردین تا ساعت ۴ و ۹دقیقه و ۳۰ثانیه ۲۰فروردین نوشته شود.
سعید میرزایی با واکسزدن کفشها با آدمها رفیق میشود. او میگوید: اینجا هم که آمدم، شهرداری باز آمد سراغم. چندباری هم البته بساطم را کامل جمع کردند، ولی من باز هم ماندگار شدم.
حسن نصرالهی شانزده سال است که تعمیرات چرخ خیاطی را انجام میدهد و کسب روزی حلال، مهمترین اولویت زندگیاش شده؛ برای همین است که بیش از آنچه که باید، از هنرش در کار خرج میکند.
کارگاه نمدمالی «مهدی علیزاده» هم که چسبیده به مشهد است، سرد و ساکت و تاریک است؛ جایی در «روستای گرجی» در انتهای «بولوار بهمن» که حالا جزئی از شهر است.