حاجعلی سمسامی تعریف میکند: یکبار بابت این امانتداری نزدیک بود کتک هم بخوریم. یک روز بندهخدایی کتی برای شستوشو آورد. موقعیکه میخواستیم آن را داخل ماشین بیندازیم، از یکی از جیبها بسته کوچک موادمخدر پیدا کردیم. من هم به رسم امانت آن بسته را پس از آمادهشدن کار سرجایش قرار دادم. طرف که آمد دنبال لباسش، آرام در گوشش گفتم امانتتان سرجایش است، اما او بعد از اینکه دست در جیب کرد و بسته را دید، داد و فریادی راه انداخت که این مال من نیست و شما میخواهید برای من پاپوش درست کنید.
محله سمزقند نامی باستانی است که قدمتش به پیش از اسلام برمیگردد و تا زمانیکه مشهد بارو داشت، در بیرون دیوار به حیات روستایی خود ادامه میداد و بعد از آن با فروریختن دیوار در اوایل قرن ۱۴ کمکم به مشهد پیوست. سمزقند پیش از ضمیمهشدن به شهر سی کشاورز داشت که در سه صحرا فعالیت میکردند.
علیرضا هنوز یکسال نداشت که با خانواده در یکی از اتاقهای مسجد حجتی ساکن میشوند. حضور شبانهروزی در مسجد و حشر و نشر با مردمان مسجدی، کمکم سبب انس و الفت او با اینگونه محافل میشود؛ «از آنجا که پدرم خادم بود و پای ثابت برنامهها و مراسم قرآن، من هم از همان کودکی در کنار پدر بودم.
کوچه «حجتی »یا کوچه «درمانگاه» در محله سمزقند را خیلی از قدیمیها میشناسند. کوچهای با قدمتی حدود هفتادسال که بهواسطه وجود مسجد و درمانگاه حجتی زودتر از دیگر خیابانهای مشهد رنگ آبادی به خود میگیرد. پاگرفتن کارخانه «صابونسازی اقبال» در چند متری مسجد و کارخانه «آجرسازی حسینباشی» در همان حوالی باعث آمدوشد کارگرها در آن کوچه شده بود. بهصفشدن درشکههای تکاسبه در حاشیه دیوار کاهگلی باغ حاج عبدالله برای جابهجایی کارگرها، بود که بعد ها همین رفت و آمد کارگرها و مردم زمینه ورود نخستین تاکسی به این کوچه را فراهم کرد.
کوچه شهید کامیاب9 در بین مردم مشهد به نام کوچه درمانگاه حجتی معروف است. درمانگاه خیریه حجتی از سال1342تأسیس شده است. مسجد حجتی با قدمت 60سال و درمانگاه حجتی با همین قدمت نشان از قدیمیبودن این کوچه دارد.آب روستای بقرآباد از این کوچه و زیر این مسجد میگذشت. تا 40-50 سال قبل کارخانه صابونسازی اقبال، کمی بالاتر از درمانگاه حجتی و کارخانه آجرپزی حسینباشی در محل فروشگاه رفاه کنونی، جزو آبادیهای این محدوده به شمار میرفته است.
عبادی ۷۰ کوچه شهید حسین نیلیایی که قدیمیهای محله به نام کوچه قلعه سمزقند آن را میشناسند، معبری با قدمت بیش از یک قرن است.
«ناصر ظریف» اول خرداد سال ۴۱ و بعد از خواهرش زهرا و برادرش محسن به دنیا آمد. پدر خانواده کارگر بود برای همین ناصر از کودکی، هم درس میخواند و هم کار میکرد. انقلاب که پیروز شد ناصر جزو اولین کسانی است که به گروه گشت پیوست. در پی ماجراهای کردستان وارد سپاه پاسداران شد و در سال ۵۸ به فرماندهی بابا رستمی به کردستان و شهر سقز اعزام شد. یک سال بعد با حضور محمود کاوه در کردستان در کنار او و جمعی دیگر از نیروهای خراسانی جبهه کردستان همچون چنگیز عبدیفر، اولین گروههای اسکورت را برای تأمین راهها و ترابری در محورهای مواصلاتی کردستان شکل دادند.