محله آیت الله عبادی

محله
منطقه ۲

آیت الله عبادی

محله عبادی اکنون فقط بخش کوچکی از ابتدای خیابان آیت‌الله عبادی را در برمی‌گیرد که تا قبل ازسال۱۳۴۵ازمیان باغات«امین» و«نکاح» می‌گذشته است. «مزرعه نکاح» در وقف‌نامه میرزا ابراهیم رضوی وقف اولاد ذکور واقف و سادات‌رضوی شهرمشهد شده است. بعد از درگذشت آیت‌الله سیدمهدی عبادی، امام‌جمعه وقت مشهد، بخش ابتدایی خیابان خواجه‌ربیع تا میدان امام‌حسین (ع) به یاد ایشان «عبادی» نام‌گذاری شد.

محله آیت الله عبادی
کوچه آراسته‌ی محله عبادی
کوچه شهیدآراسته تا نیم قرن پیش کشتزار باغ‌های انگوری بوده است.
نیکنامان محله شهید آیت‌الله عبادی 40
این خیابان که در محله شهید آیت‌ الله عبادی قرار دارد. در گذشته جزوی از باغ‌های انگوری آن محدوده بود که مهم‌ترین آن به نام باغ عبدالله شناخته می‌شد. بعد از انقلاب بخشی از این باغ‌ها خیابان‌کشی شد که معبر شهید نیکنام یکی از آن‌ها بود. البته نام فعلی خیابان بعد از شهادت دو برادر ساکن این کوچه به نام آن‌ها نام گذاری شد.
زندگی سینمایی علیرضا طهان‌زاده فیلم‌ساز جوان محله عبادی
تجربه دست‌وپنجه نرم‌کردن با مشکلات باعث شد «نمی‌توانم» برای علیرضا طهان‌زاده معنا نداشته باشد. این جوان ساکن محله آیت‌الله عبادی توانست در مدت چهار سال کار حرفه‌ای در حوزه تهیه‌کنندگی و نویسندگی سینما، پنج اثر هنری را خلق کند؛ مسافر، هِرَم، پرواز ۷۳۷، کاش در خانه بودم و هنرمند گرسنگی ازجمله کارهای این هنرمند متولد 1374 است.
تاریخ سوخته کبریت؛ سال 1320 امتیاز تاسیس کارخانه کبریت مشهد صادر شد
«ممتحن‌الدوله»، از رجال ناصری، در باب ورود کبریت به ایران نوشته است: «اولین دفعه که کبریت به ایران آمد، شخصی به نام اسماعیل‌آتش، کبریت‌ها را در دست می‌گرفت و فریاد می‌کشید با آتش، آتش درست می‌کنم.» آری، درست شنیدید با آتش، آتش‌درست‌کردن در آن سال‌ها برای ایرانیان آن‌چنان آشنا نبود اما بازار کبریت وارداتی برای اعیان و اشراف داغ داغ بود و ایران، مشتری پروپا‌قرص کبریت اتریش، سوئد و روسیه. سال‌ها بعد ولی بالاخره نخستین جرقه‌های احداث کارخانه کبریت‌سازی درایرانِ سال 1276خورشیدی زده شد و با کمک سرمایه‌گذاران روسی، نخستین کارخانه کبریت‌سازی درکشور پا گرفت.
کوچه آب‌انبارها
از سمت چهارراه خواجه‌ربیع به سمت میدان شهدا، اولین کوچه سمت راست، کوچه عبادی12 است که به نام شهید ناصر نعمتی نام‌گذاری شده است. کوچه‌ای که پیش از دهه60 «یغما» نام گرفته بود. به گفته قدیمی‌های محل در این کوچه هفت،هشت آب‌انبار وجود داشته که آب آشامیدنی اهالی را تأمین می‌کرده است. بعضی از این آب‌انبارها که با حدود سی،چهل پله به زیر زمین راه داشته در راسته راه و بعضی در دل خانه‌های اهالی بوده است. کوچه شهید ناصر نعمتی به کوچه رضوی13 منتهی می‌شود. کوچه‌ای که تا چهار دهه قبل جوی آب روانی در آن جاری بوده است.
مرور نوروزهای دیروز در آخرین روزهای قرن چهارده
به بهانه نزدیک شدن‌ عید نوروز به سراغ آن‌ها‌یی رفتیم که مویی در آسیاب روزگار سپید و حداقل 60-70 بهار را تجربه کرده‌اند. نوروزهایی که در عین سادگی و بی‌هیچ زرق و برقی عجیب صفایی داشت. چنان صفا و صمیمیتی که حتی گفتن و شنیدن از آن روزها هم دل را خوش می‌کند و مشتاق به شنیدن خاطرات. مثلا حال و هوای جبهه و خط مقدم درروزهای پایانی سال و لحظه تحویل سال دو حالت داشت. یا نزدیک عملیات و حمله بود که در این شرایط تمام همّ و غم بچه‌ها آمادگی برای حمله بود.حالت دوم و در وضعیت عادی اولین کار سنگر تکانی برگرفته از خانه تکانی خودمان بود. بعد هم جور کردن سین‌های سفره هفت سین که شامل سیم‌چین، سرنیزه، سنبه، سربند و ... بود.
زندگی با مرحوم آیت‌الله عبادی سخت، اما شیرین بود
بانو وحیده کفعمی خراسانی می‌گوید: زندگی با حاج‌آقا را دوست داشتم و برایم سخت نبود. درست است که مسئولیت‌های زندگی و بچه‌ها روی دوش من بود ولی ایشان بسیار همراهی می‌کرد. با همه گرفتاری‌ها همیشه پیگیر کارهای بچه‌ها بود و آن زمان که دخترم، فهیمه، قم زندگی می‌کرد و راه دور بود، مدام با تماس تلفنی جویای احوالش بود. زندگی ما متشکل بود از من، حاج‌آقا، بچه‌ها و گروه حفاظت که همیشه همراه حاج‌آقا بود. حتی بیرون هم که می‌رفتیم حاج‌آقا با خودرو دیگری همراه تیم حفاظت می‌آمد.