محله عامل

محله
منطقه ۲

عامل

محله عامل

عامه مردم مشهد، محدوده وسیعی درشمال شهرشامل خیابان حرعاملی را میل کاریز می‌خوانند. اما نام خیابان عامل که از حدود دهه ۳۰ در میان مردم معروف بوده است و با وجود تغییر نام خیابان از حدود دهه ۷۰ خورشیدی به «حرعاملی»، همچنان نزد عموم مردم به همان نام سابق شناخته می‌شود، برگرفته از خاندان «عامل» است.

محله عامل
خاندان عامل؛ بزرگِ زابلی‌های مهاجر بودند
غلام‌حسین عامل ۱۰۵ قطعه زمین خیابان عامل را از شهرداری گرفت تا زابلی‌ها در این خیابان، خانه بسازند و زندگی کنند. خانه‌های کوچک زابلی‌ها حالت گنبدی داشت.
بعد از پانزده سال "عامل"، زنده می‌شود؟
حدود ۱۴، ۱۵ سال پیش از شهرداری برای خرید خانه‌های قدیمی محله و مغازه‌های راسته خیابان آمدند، گفتند منازل شما قدیمی و فرسوده شده است.
محله عامل؛ از میل کاریز تا خانواده عامل و شیخ حرعاملی
خاندان عامل از جمله ۱۸ هزار مهاجر زابلی و سیستانی بودند که در دهه سی به خاطر خشکسالی به مشهد آمدند و در حیطه سیستانی‌ها ساکن شدند.
مرد آهنین ادوات کشاورزی
حاج‌محمد حداد‌خداپرست، قدیمی محله عامل ، از بنیان‌گذاران ادوات کشاورزی ایران است.
سید ارزان فروش، اولین پرده‌فروش خیابان تعبدی
پدرش گفته بود: «سیدمحمد! پارچه را که می‌گیری ۱۰ درصد بیشتر روی قیمتش نکش.» او هم حرف پدر را سرمه چشمانش کرده و شده بود معتمد و سید ارزان فروش محله.
خانواده ارتشی «فرازی‌» در سنگر خدمت به وطن
عباس فرازی پدری است که به معنای واقعی با فرزندانش دوست و همراه است. این همراهی و دوستی را در شوخی‌ها و صحبت‌هایی که بینشان ردوبدل می‌شود، می‌توان حس کرد. شاید همین مهربانی و صمیمیت پدر با فرزندان باعث شده است که آن‌ها نیز دنباله‌رو شغل و خدمت پدر باشند و همگی نظامی هستند. می‌گوید: پیش از عملیاتی اعلام شد برای اصلاح رزمنده‌ها به مقر لشکر بروم. من هم وسایلم را برداشتم و به چادری که برای اصلاح برپاشده بود، رفتم. وارد که شدم، چند نفر از فرماندهان ارتش ازجمله سپهبدشهیدعلی صیادشیرازی را دیدم که در آن زمان فرمانده نیروی زمینی ارتش بود. سروصورت همه ازجمله سپهبدصیادشیرازی را اصلاح کردم.
اردوگاه مرگ
ماشین مقابل ساختمان شیشه‌ای که ایستاد چشمان ما را باز کردند و با زدن قنداقه تفنگ گفتند که از ماشین پیاده شویم و به سمت سالنی فرستادند که چند مرد قوی هیکل با باتوم و کابل فشار قوی ایستاده بودند، زمانی که عرض راهرو را برای رسیدن به سالن طی می‌کردیم باتوم و کابلی بود که بر سر ما فرود می‌آمد. انتهای سالن که رسیدیم گفته شد که همگی برهنه شوید و سپس داخل اتاقکی سیمانی فرستاده شدیم یک دست لباس نازک در سرمای زمستان بهمن‌ماه به ما داده شد بدون اینکه اتاق مجهز به وسیله گرمایشی و یا حتی چند پتوی سربازی باشد.