کد خبر: ۲۷۸۱
۲۲ فروردين ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

وداع مشهدی‌ها با «دارایی» 25 ساله‌

٢٥سال بیشتر نداشت و تمام روزهای جوانی‌اش را صرف مهربانی و دستگیری کرده بود. دغدغه‌هایش یکی دو تا نبود. مدیریت مرکز نیکوکاری شهید جهاندیده را برعهده داشت، برای ارتقای سایت کمک‌رسانیِ (من هم کمک می‌کنم) هم تلاش می‌کرد، سایتی که با مدیریت او برای کمک‌رسانی به نیازمندان راه‌اندازی شده بود و در کشور نمونه نداشت، کارگاهی برای کارآفرینی راه‌اندازی کرده بود و... حالا که رفته اما چیزی تغییر نکرده است. این رود جاری مهربانی هنوز جاری است.حالا چند روز بیشتر از شهادت محمدصادق دارایی نمی‌گذرد، دومین شهید حادثه تروریستی حرم مطهر امام رضا(ع) در16فروردین امسال.می‌خواهیم به سراغ هم‌محله‌ای‌ها، رفقا و آشنایانش برویم و او را از زبان آن‌ها بشنویم.

حالا چند روزی از رفتنش می‌گذرد اما هر کانال خبری‌ای را که باز می‌کنم نام او را می‌بینم، به هر کوچه از کوچه‌پس‌کوچه‌های محله شهرک شیرین که قدم می‌گذارم تصویری از او به چشمم می‌خورد. زمانه انگار همیشه همین قدر تلخ و محزون بوده است. آدم‌ها وقتی که می‌روند تازه مهم می‌شوند، تازه دیده می‌شوند.

اما او بودنش هم به اندازه رفتنش کیفیت داشت. ٢٥سال بیشتر نداشت و تمام روزهای جوانی‌اش را صرف مهربانی و دستگیری کرده بود. دغدغه‌هایش یکی دو تا نبود. مدیریت مرکز نیکوکاری شهید جهاندیده را برعهده داشت، برای ارتقای سایت کمک‌رسانیِ (من هم کمک می‌کنم) هم تلاش می‌کرد، سایتی که با مدیریت او برای کمک‌رسانی به نیازمندان راه‌اندازی شده بود و در کشور نمونه نداشت، کارگاهی برای کارآفرینی راه‌اندازی کرده بود و... حالا که رفته اما چیزی تغییر نکرده است.

این رود جاری مهربانی هنوز جاری است. بنایی که آجرش را دانه دانه روی هم گذاشته بود قرار است توسط دوستان و همراهانش تا ثریا هم بالا برود. به قول رفقایش حضور او همیشگی است و به دیروز و امروز خلاصه نمی‌شود.

حالا چند روز بیشتر از شهادت محمدصادق دارایی نمی‌گذرد، دومین شهید حادثه تروریستی حرم مطهر امام رضا(ع) در16فروردین امسال. می‌خواهیم به سراغ هم‌محله‌ای‌ها، رفقا و آشنایانش برویم و او را از زبان آن‌ها بشنویم. این‌ها حالا تنها بهانه‌های ما برای مرور خاطرات او هستند

 

مهمان ناخوانده

از هر گوشه ناله و فغانی به گوش می‌رسد. فضای مهدیه مشهد پر شده است از مردم عزاداری که از هر گوشه این شهر برای وداع با او تا اینجا آمده‌اند تا شهیدشان را بدرقه کنند.

کبوتر سفیدی اما مهمان ناخوانده این مراسم باشکوه می‌شود. ناگاه میان موج جمعیت از راه می‌رسد و روی تابوت می‌نشیند. با هر تکان و فریادی بلند می‌شود، چرخی در هوا می‌زند و دوباره روی تابوت می‌نشیند تا او را تا لحظه آخر همراهی کند. در این لحظات سبک، چشم‌های مهربان او را به یاد می‌آورم که انگار از قلبش پیروی می‌کردند، به یاد لبخندهای سپید او می‌افتم. هر کبوتری را که ببینم می‌دانم او در همین نزدیکی است.


نبودن او را باور نداریم

پیکر شهید محمد اصلانی با حضور جمع زیادی از مردم روز پنجم ماه مبارک رمضان در حرم مطهر رضوی آرام گرفت. او نخستین شهید حادثه تروریستی اخیر بود. محمدصادق دارایی که دومین شهید این حادثه دردناک بود هم روز جمعه در صحن جمهوری به خاک سپرده شد. جوان بیست و پنج ساله دغدغه‌مندی که تمام عمر و جوانی‌اش را در کوچه پس‌کوچه‌های حاشیه شهر نفس کشیده بود، کلی دغدغه فرهنگی و اجتماعی برای مردم شهر و محله‌اش داشت و اقدامات بی شماری برای دستگیری از محرومان انجام داده بود.

مراسم بدرقه او حالا پر شده از همان آدم‌هایی که او را می‌شناختند. آدم‌هایی که حالا نبودن او را باور ندارند. هنگام بدرقه شهید میان آن اشک‌ها و ناله‌ها جمله‌هایی را از هر گوشه می‌شنوم. «چقدر زود رفتی»، «خوشا به سعادتت»، «جهان بدون آدم‌هایی مثل تو چقدر بیهوده است.»

از کنار هیچ مشکلی ساده نمی‌گذشت

می‌رویم به سراغ آدم‌هایی که او را می‌شناختند. مردمی که خودش را هم جنس آن‌ها می‌دانست، با آن‌ها هم‌کلام شده و خندیده و صمیمانه و برادرانه با آن‌ها گفت‌وگو کرده بود. علی غفوریان ،کاسب جوان محله یکی از همان‌هاست. چند سالی می‌شود که در شهرک شیرین مغازه دارد و حالا تصویر شهید دارایی روی در مغازه‌اش دیده می‌شود.

همان بار اولی که او به مغازه کوچکش پا می‌گذارد اولین گفت‌وگو‌ها بینشان شکل می‌گیرد: مردم‌دار و خوش‌صحبت بود، به‌قدری که با یکی دوبار سلام و علیک و چند دیدار کوتاه می‌توانستی با او درددل کنی و ساعت‌ها از هر دری حرف بزنی.

یک‌بار ما بین همین خوش و بش‌ها به آقای دارایی می‌گوید که به وام نیاز دارد. او هم تصمیم می‌گیرد که از طریق مرکز نیکوکاری شهید جهاندیده در سال جدید برایش وام جور کند. پیگیر کارهای اداری وام بوده که این حادثه اتفاق می‌افتد. می‌گوید: همه در و همسایه دوستش داشتند. از هیچ مشکل و گرفتاری‌ای ساده نمی‌گذشت.

به خاطر دارم که چند خانم سرپرست خانوار در محله را معرفی کردم که جویای کار بودند. او خیلی زود از طریق ارتباط‌هایی که با خیران داشت آن‌ها را مشغول به کار کرد

همه تلاشش را می‌کرد که گره از کار مردم باز کند. به خاطر دارم که چند خانم سرپرست خانوار در محله را معرفی کردم که جویای کار بودند. او خیلی زود از طریق ارتباط‌هایی که با خیران داشت آن‌ها را مشغول به کار کرد. از این دست خاطره‌ها از او زیاد به خاطر دارم.

 

هم‌بازی بچه‌ها

با هم‌محله ای‌ها و همسایه‌های دیگر هم که سر صحبت را باز می‌کنیم حرف های مشابه می‌شنویم. آدم‌های اینجا کلی خاطره شیرین از او دارند، حتی بچه‌ها! بار‌ها بین صحبت‌ها می‌شنویم که میانه خوبی با کوچک‌تر‌ها داشته و سن و سال افراد برایش مطرح نبوده است. با پسربچه‌های محله که صحبت می‌کنم می‌فهمم که رفیق و هم‌بازی‌شان بوده است.

از ظهرهای گرم تابستان می‌گویند که توپشان را زیر بغل می‌زدند و همگی با هم به در منزل او می‌رفتند. او هم همراه بچه‌ها به فنس ورزشی شهرک می‌رفته و هم‌پای آن‌ها فوتبال بازی می‌کرده است.

می‌فهمم که این همراهی با بچه‌ها هم جزوی از برنامه‌ها و اهدافش بوده است. اینکه کنار محرومیت‌زدایی و کمک اقتصادی و توزیع بسته معیشتی، بسته فرهنگی هم داشته باشد، تأثیرگذار باشد و خاطرات خوبی توی ذهن بچه‌ها به جا بگذارد.

اهالی از اعیاد و مراسم محله می‌گویند که به لطف او باشکوه برگزار می‌شده است. عید غدیر برایش اهمیت ویژه‌ای داشته. اگر غذایی توزیع می‌کردند کنارش هدیه‌ای هم به بچه‌ها می‌دادند تا این روز پررنگ‌تر و شیرین‌تر از روزهای دیگر در ذهن آن‌ها نقش ببندد.

رونق‌بخشیدن به کسب و کار افراد

از کوچه پس‌کوچه‌هایی که او در آن روزگارش را گذرانده بود عبور می‌کنم و به دفتر توسعه و تسهیلگری اجتماعی محله شهرک شیرین می‌رسم. یکی از مکان‌هایی که محل رفت و آمد او بود. حسین صاحب قلم، مدیر این دفتر تسهیلگری، از همان روزهای ابتدایی تأسیس دفتر می‌گوید: سال ٩٨ که به اینجا آمدیم محمدصادق دارایی پیش‌نماز مسجد بلال بود؛ تنها مسجد شهرک شیرین.

اما خیلی زود فهمیدیم که او فرق‌هایی با دیگران داشت. فقط یک پیش‌نماز ساده نبود و کلی برنامه، ایده و فعالیت داشت. بسیار مهربان بود و دردمند محرومان. ٢٥سال بیشتر نداشت اما دغدغه‌هایش خیلی فراتر از سن و سالش بود. به یاد دارم که به محض تأسیس دفتر خودش به اینجا آمد و باب همکاری بین ما آغاز شد.

ایشان در شناسایی محرومان و اطلاع‌رسانی برنامه های دفتر کمک حال ما بود. آخرین مشارکتمان هم برمی‌گردد به جلسه‌ای که با جهاد دانشگاهی داشتیم. این سازمان برنامه‌ای داشت برای شناسایی مهارت‌های خانگی و رونق کسب و کار افراد. از طریق او کسب و کار افراد زیادی رونق گرفت.

به فکر جایگاه نبود

علی محمودی از دیگر رفقای شهید محمد دارایی است و یکی از اعضای ثابت مرکز و سایت نیکوکاری من هم کمک می‌کنم. او از نحوه آشنایی‌اش با او می‌گوید: سال ٩٥ هر دو در مسجد ولی عصر(عج) در طلاب مشغول تحصیل بودیم. همان‌جا دوستی ما شکل گرفت و ادامه‌دار شد.

در زمان قرنطینه و تعطیلی مدارس و دانشگاه‌ها زمان خالی بیشتر داشتم. با محمد صادق تماس گرفتم و گفتم که می‌خواهم در مسجد کار کنم. بلافاصله گفت که از فردا بیا. کار برایت خیلی دارم. در همین مسجد نشستیم و گفت و گو کردیم و از آن به بعد من عضو ثابت مرکز شدم.

او هم خاطراتی مشابه را تعریف می‌کند. اینکه محمدصادق دارایی محرومیت‌زدایی و از بین بردن فقر برایش اهمیت داشته و به پست و مقام و جایگاه اعتنایی نمی‌کرده است: از خیلی اداره‌های مختلف به او پیشنهاد کار در پست‌های مهم می‌شد اما هیچ کدام را قبول نمی‌کرد. می‌گفت اگر در فلان اداره مشغول به کار شوم اگر فساد و ایراد و اشکالی ببینم نمی‌توانم چیزی بگویم.

داستان رفاقت ما

گفت‌وگوها و گشت و گذارها ما را به مسجد طفلان مسلم می‌رساند. پایگاه نیکوکاری شهید جهاندیده که شهید مدیریت آن را برعهده داشته است. دوستان و رفقای نزدیک او حالا وسط مسجد دور هم نشسته‌اند، از خاطراتشان می‌گویند و یاد او را زنده می‌کنند. محمد امینی که پیش از این هم با او گفت و گو کرده بودیم، یکی از صمیمی‌ترین دوستان محمدصادق دارایی است.

حالا رو به روی نگاه ماتم‌زده‌اش نشسته‌ایم تا از رفیق قدیمی‌اش بگوید: آشنایی من با محمد صادق برمی‌گردد به چهار سال قبل. داشتم به جلسه ستاد فرهنگی سامان‌دهی حاشیه شهر در خیابان پورسینا می‌رفتم. ابتدای خیابان پورسینا ایستادم تا سوار تاکسی شوم. یک خودرو شخصی ترمز زد و وقتی فهمید که مسیرمان یکی است سوار شدم.

آنجا رفاقت و همکاری ما در ستاد فرهنگی شکل گرفت. بعد از چند ماه مسئول ستاد، برنامه‌ای تفریحی و خانوادگی را برگزار کرد. آنجا خانواده‌های ما هم با هم آشنا شدند و ارتباطمان تنگاتنگ شد.
 

کبوتر همیشگی حرم

محمد امینی از خاطرات دوستی‌شان می‌گوید. اینکه شب‌ها بعد از انجام کار‌ها با هم قرار می‌گذاشتند و از شهرک تا حرم با پای پیاده می‌رفتند: کبوتر همیشگی حرم بود! هرزمان وقت خالی پیدا می‌کرد زنگ می‌زد می‌گفت برویم حرم. هر بار هم که با او تماس می‌گرفتم حرم امام رضا(ع) بود و مشغول زیارت.

او از خاطرات دیگری هم می‌گوید. از روحیه همدلی و همکاری او: اسم و رسم و جایگاه برایش اهمیتی نداشت و امنیت برای او مطرح نبود. همکاری و مشارکت را در اولویت قرار داده بود و با تمام خیریه‌ها و مساجد ارتباط می‌گرفت. او را می‌توان نقطه وصل مجموعه های دیگردر حاشیه شهر دانست. به عنوان مثال اگر بسته معیشتی به دستش می‌رسید اول به مجموعه‌هایی می‌سپرد که نیازمندان بیشتری را زیرپوشش داشتند.

با همه این‌ها او کار محمدصادق دارایی را تنها در توزیع بسته و نان رایگان به محرومان و مستمندان خلاصه نمی‌داند: کار او یک کار نخبگانی و تخصصی بود. سایت کمک‌رسانی که راه‌اندازی کرد در کشور مثل و مانند ندارد. تمام تلاشش این بود که اول این کمک‌ها شفاف، سریع و فوری باشند و دوم اینکه به توانمندسازی خانواده‌ها ختم شوند.

[3861]

 

توانمندسازی خانواده‌ها

توضیح می‌دهد که در راستای این توانمندسازی ایده‌های زیادی داشته و خانواده‌ها و افراد زیادی را مشغول به کار کرده است. از طریق نیازسنجی و جلسات مشاوره توانایی و مهارت خانواده‌ها را تشخیص می‌داده، با تولیدکننده‌ها و صاحبان مشاغل در تمام نقاط شهر ارتباط می‌گرفته و افراد را بر اساس استعداد و مهارت‌هایشان بر سر کار می‌برده است.

سال پیش بود که از دل همین کلاس‌های خصوصی استعداد خانمی کشف شد. خانم سرپرست خانوار در محله شهید معقول که سال‌ها با دریافت کمک، روزگار خودش و بچه‌‌هایش را می‌گذراند. مشاور گروه اما پس از چند جلسه مشاوره فردی تشخیص می‌دهد که این خانم در زمینه مدیریت استعداد دارد آن‌قدر که می‌تواند از پس مدیریت مجموعه‌‌های بزرگ هم بربیاید.

بعد از آن مرکز از شبکه ارتباطی خودش استفاه می‌‌کند و آن‌ها زمینه همکاری او را با شرکت تولید پوشاک در طرقبه فراهم می‌کنند. خانم مددجو در محله خانم‌‌هایی راکه چرخ خیاطی دارند شناسایی می‌کند و برای آن‌ها پارچه می‌آورد و لباس می‌برد. کم کم خودش یک کارگاه تولیدی بزرگ و گسترده ایجاد می‌کند. کارگاهی که اعضایش هر کدام در خانه‌هایشان چرخ خیاطی دارند و مشغول کارند.


خدمت در ازای خدمت

علاوه بر این او طرح خدمت در ازای خدمت را هم راه‌اندازی کرده بوده است. اینکه اگر هر خدمتی به خانواده‌ای ارائه می‌شود آن خانواده هم باید در ازایش خدمت دیگری ارائه کند. مثلا اگر برای یک خانواده چرخ خیاطی خریداری می‌شد و چرخه اشتغالشان به گردش در می‌آمد. آن خانواده موظف بودند برای یک خانواده دیگر که نیاز به پوشاک داشتند لباس بدوزند.

اگر خانواده‌ای که خدمتی را دریافت کرده بودند هیچ مهارتی نداشتند موظف بودند که فرزندشان را به مسجد بفرستند. فرزندشان مکبر و مؤذن می‌شد و جذب مسجد محله.

 

به روایت همسر و مادر شهید

همسر شهید دارایی در گفت وگو با شهرآرا با بیان اینکه شهید دارایی بسیار خوش اخلاق و مهربان بود، افزود: همسرم همواره دغدغه کمک به نیازمندان را داشت. خوش به سعادتش. من به او افتخار می کنم.

او با بیان اینکه همسرش همیشه شهادت را آرزو می کرد و فدای انقلاب شد، گفت: به دشمنان می گویم که این شهید بزرگوار تمام نشده و فرزند پسری دارد که راه او را ادامه خواهد داد. قول می دهم طوری فرزندمان را بزرگ کنم که راه پدرش را ادامه دهد و چشم دشمنان کور شود.

او درحالی که همسر شهیدش را بی نظیر توصیف می کرد از روح بلند این شهید برای ادای امانتی که بر دوش دارد درخواست یاری کرد.
مادر شهید حجت الاسلام محمد صادق دارایی نیز در گفت و گو با شهرآرا با بیان اینکه پسرم از روز اول طلبگی اش آرزوی شهادت داشت و به زیباترین شکل به آرزویش رسید، اظهار کرد: پسرم جوان بسیار مؤدب، خوش اخلاق و بامعرفتی بود.

او ادامه داد: خیلی به من احترام می گذاشت. اگر در مسیری همراه من پیاده می آمد، با ادب و پشت سرم حرکت می کرد. من افتخار می کنم در راه خدمت به مردم نیازمند و محروم به شهادت رسید. او لایق شهادت بود.

این مادر شهید با بیان اینکه پسرم و طلبه های جهادی دیگر که همراهش بودند همیشه دغدغه کمک به نیازمندان را داشتند، گفت: همه اش به دنبال شناسایی بچه های یتیم بود و برای شاد کردن و حمایت از آن ها از هیچ تلاشی فروگذار نمی کرد.


او را به امام رضا(ع) سپردم

«شب قبل از شهادتش پیش امام رضا(ع) رفتم و عرض کردم که اگر صلاح است او را به دنیا برگردانید وگرنه شهادت مبارکش باشد؛ چون لیاقتش را دارد.» مادر همسر شهید حجت الاسلام دارایی که اهل تسنن است، در گفت و گو با شهرآرا این جملات را می گوید.

او با بیان اینکه دامادش لایق شهادت بود و هر چه از محاسن اخلاقی اش بگویم کم گفته ام، افزود: به اندازه ای که از او راضی هستم از هیچ کس دیگری راضی نیستم. بسیار با ادب و خوش اخلاق بود و در صله رحم نوروز امسال به همه اقوام من سرکشی کرد.

وی با تأکید بر اینکه فرزندان و همسر شهید راهش را با رعایت حجاب و الگو گرفتن از منش شهید ادامه می دهند چند جمله را تیتروار تأکید کرد: اینکه دشمن هیچ غلطی نمی تواند بکند و با خون شهدا اسلام بیش ازپیش پیروز و سربلند است؛ اهل سنت محب اهل بیت(ع) هستند؛ روحانیت خادم ملت است و شهید دارایی تا جان در بدن داشت به مردم از هر قشر، نژاد و مسلکی خدمت کرد.

 

نخبه ای بود برای محرومان حاشیه شهر

حجت الاسلام الیاس مظلوم
مسئول مرکز نیکوکاری سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و امام جماعت مسجد حضرت زینب(س)

سابقه رفاقت من و شهید محمد صادق دارایی به کارهای مشترک در جبهه خدمت به محرومان و مستضعفان در محدوده شهرک شهید رجایی بازمی گردد. ویژگی اخلاقی بارز او را باید از نامش برداشت کنید. ظاهر و باطنش یکی بود و با روحیه جمعی خوبی که داشت با همه می جوشید و همه رفقایش بودند.

اما کنار همه این ها باید یک روحیه بزرگی داشته باشید که محب محرومان شوید و آن حس دلسوزی و دغدغه مندی نیازمندان بود که در همه وجود شهید جاری بود. شاید دلیلش این بود که خودش آن دردها را چشیده بود. آن رنج ها اما از صادق یک طلبه نخبه ساخته بودند؛ کسی که هوش بسیار زیادی داشت و برنامه ها و ایده های خلاقانه فراوانی برای محرومان در سرمی پروراند و آن قدر موفق عمل کرده بود که همگی با اطمینان خاطر به اجرای طرح هایش کمک می کردیم.

در مدت کوتاهی که مسئولیت پهنه شهیدآزموده در شهرک شهید رجایی را برعهده اش گذاشته بودند شادی قلبی و انرژی مضاعفی پیداکرده بود. دغدغه اش کمک به خلق خدا و آبادی خانه های خدا یا همان مساجد بود. نام مرکز نیکوکاری اش را شهید جهاندیده انتخاب کرده بود که بعدها متوجه شدیم چون آن شهید زندگی بسیار محرومانه ای داشته، برای آقا صادق الگوی شروع کارشده بوده است. خودش جوان بود و به نوجوان ها و جوان ها بسیار بها می داد. مدام به دنبال انجام کارهای سخت و نشدنی بود. هرروز در کارش موفق تر و بر محبوبیتش افزوده می شد.

یکی از مهم ترین برنامه هایش را قرار بود در همین ایام رمضان برای محرومان اجرا کنیم که به درجه والای شهادت رسید تا روحش با صاحب این شب ها محشور شود. ما که از دوستان و همکاران این شهید هستیم با قدرت راهش را ادامه می دهیم و نمی گذاریم خونش پایمال شود.
افسوس این اتفاق برای ما باقی خواهد ماند که فرد توانمندی را برای حاشیه شهر از دست دادیم.

خودش اما عاشق شهادت بود و الگویش شهید حججی. هربار با شوخی و جدی می گفت: «اگر روزی شهید شدم تو برایم مداحی کن.» خداوند حجت الاسلام اصلانی و دارایی را برای شهادت انتخاب کرد تا عزیزترشان کند. ان شاءالله خنده هایی که در دنیا داشت در قیامت نصیب ما شود.

می خواست باری از دوش انقلاب بردارد

حجت الاسلام سید سعید تشکری
امام جماعت مسجد امام حسن عسکری(ع) محله شهید معقول

از سال 95 که به عنوان یکی از ائمه جماعت مسجد امام حسن عسکری(ع) در خیابان شهید معقول 50 مشغول شدم تا زمان شهادت آقا صادق با هم آشنا و همکار بودیم. دغدغه هایش برای اهالی محروم حاشیه شهر کم نبود اما همیشه دلش می خواست باری از روی دوش انقلاب بردارد. مدام تلاش می کرد مردم را به سوی رهبری و آرمان های انقلاب هدایت کند.

هم اعتقادش این بود و هم جملات مداومش که «اگر می خواهیم به امام زمان(عج) کمک کنیم، باید حاشیه شهر را آباد کنیم.» یعنی هم دنبال تأمین نیازهای دنیوی و معیشتی محرومان بود، هم محرومیت زدایی و هم نیازهای معنوی و اخروی آنان. شهید صادق دارایی تنها به دنبال تهیه بسته های غذایی نبود بلکه درپی بالابردن سطح سواد فرهنگی، سواد سیاسی، بصیرتی و اجتماعی مناطق محروم هم بود.

گاهی به دنبال نخبه های دانش آموزی می گشت و شناسایی شان می کرد و با اهدای جوایزی دل محرومان را شاد می کرد و به دیگران انگیزه می داد؛ دغدغه هایی که همه مسئولان و ائمه جماعات باید بیاموزند و انجام بدهند. به این شکل هر طلبه و روحانی منشأ خیری خواهد شد برای محله خودش.

شیعه و سنی هم برایش تفاوتی نداشت و آن روحیه کمک و مهربانی را دربرخورد با همه رعایت می کرد. گاهی کار مذهبی می کرد، گاهی جشنی برای سرگرمی کودکان ترتیب می داد و زمانی کار عمرانی را پایه ریزی می کرد

از فعالیت های دلسوزانه و پیگیرانه اش یادم هست برای پیشرفت منطقه از هیچ کاری دریغ نمی کرد. یک بار به شهر دیگری سفر کرد تا با فرد نخبه ای دیدار کند که روشی برای اشتغال زایی اختراع کرده بود. شهید دارایی به شکل منحصربه فردی متواضع بود و به پایین تر از خودش به شدت احترام می گذاشت. به ویژه بیشترین احترام را برای سادات داشت. شیعه و سنی هم برایش تفاوتی نداشت و آن روحیه کمک و مهربانی را دربرخورد با همه رعایت می کرد. گاهی کار مذهبی می کرد، گاهی جشنی برای سرگرمی کودکان ترتیب می داد و زمانی کار عمرانی را پایه ریزی می کرد.

از آنجا که چندین مسئولیت را در حاشیه شهر برعهده داشت، باعث شد اثرگذاری اش زیاد شود. برای جمع آوری کمک کاری به ارگان ها نداشت و خودش با خیران در ارتباط بود.

اما سایتی به نام شفاف راه اندازی کرده بود که شهروندان از مراحل کار خیر خود باخبر باشند. به عقیده من شهادت آقا صادق اثرات خیر زیادی برای همه دارد که همگی بیاموزیم بدون احساس خستگی و خالصانه برای خدا و محرومان خدمت کنیم و توقع قدردانی نداشته باشیم.

ارسال نظر