محله شهرک شیرین

محله
منطقه ۶

شهرک شیرین

دلیل نامگذاری محله شهرک شیرین، وجود اراضی زیر مجموعه «کارخانه قند شیرین» است که به کارگر‌های کارخانه اهدا شده است. با توجه به بافت جمعیتی، ارتباط همسایگان با حس همیاری بیشتر دیده می‌شود و از این‌نظر، بسترمناسب مشارکت مردمی برای حل مسائل محلی فراهم شده است. بازار حافظ با بیش از ۴۰۰ غرفه در پیشانی محله است.

محله شهرک شیرین
من ناتوان نیستم کلی توانایی دارم
محمدجواد رضایی، نوجوان توان‌یاب مدرسه استثنایی کوشا هم خواننده است و هم خبرنگار.
تلخی‌های شهرک شیرین
پیش از این به این گله‌دانی‌ها اخطار داده شده و حکم قضایی هم صادر شده، ولی در همان مرحله صدور باقی مانده است.
پانیذ؛ کوچه نام‌آشنای شهرک شیرین
کوچه «شهید دارایی۵» از کوچه‌های نام‌آشنای شهرک شیرین است که پیش از این با نام «پانیذ» شناخته می‌شد. ابتدای آن، پیاده‌رو خاکی و درختانی است که در همان خاک‌ها جان گرفته و قد کشیده‌اند.
زهرا قاسمی، زندگی عاشقانه‌اش را مدیون آرامش شهید صادق دارایی می‌داند
مهربانی شهید صادق دارایی زبانزد خاص و عام است. تمام فکر و ذکرش کمک به مردم بود. طرح نان مهربانی را به راه انداخت. در پایگاه طفلان مسلم مدام وقتش را برای مردم می‌گذاشت. یک پایش حرم مطهر و یک پایش مسجد بود و واسطه‌ای بین خیران و نیازمندان بود.حواسش به خانه و زندگی‌مان بود. می‌گفت مبادا کسی شب گرسنه در این محله بخوابد. یک دغدغه از جنس آرامش داشت و مدیری بود که هر کاری را به‌خوبی انجام می‌داد.
وداع مشهدی‌ها با «دارایی» 25 ساله‌
٢٥سال بیشتر نداشت و تمام روزهای جوانی‌اش را صرف مهربانی و دستگیری کرده بود. دغدغه‌هایش یکی دو تا نبود. مدیریت مرکز نیکوکاری شهید جهاندیده را برعهده داشت، برای ارتقای سایت کمک‌رسانیِ (من هم کمک می‌کنم) هم تلاش می‌کرد، سایتی که با مدیریت او برای کمک‌رسانی به نیازمندان راه‌اندازی شده بود و در کشور نمونه نداشت، کارگاهی برای کارآفرینی راه‌اندازی کرده بود و... حالا که رفته اما چیزی تغییر نکرده است. این رود جاری مهربانی هنوز جاری است.حالا چند روز بیشتر از شهادت محمدصادق دارایی نمی‌گذرد، دومین شهید حادثه تروریستی حرم مطهر امام رضا(ع) در16فروردین امسال.می‌خواهیم به سراغ هم‌محله‌ای‌ها، رفقا و آشنایانش برویم و او را از زبان آن‌ها بشنویم.
کارگاه مسگری علی رضایی به کارگاه سفیدگری تبدیل شده است
علی رضایی سال ١٣٦٢ کارگاه مسگری خودش را در خیابان چهنو به راه می‌اندازد. خیابانی که به قول خودش پر از افراد کارکشته و باتجربه بوده است. ریش‌سفیدان مشاغل مختلف و قدیمی‌های مشاغل سنتی همه در همین خیابان بودند و مشغول به کار. کارگاه کوچک او شش شاگرد داشته و کارش حسابی گرفته بود. پس از تمام آن سال‌های خوب، حالا دست روزگار کارش را به همین کارگاه کوچک سفیدگری کشانده است. چند سال پیش با گران‌شدن قیمت ظروف مسی و کاهش فروش مجبور می‌شود که کارگاهش را تعطیل کند. حالا اینجا ظروف مسی سیاه شده و دوده‌اندود را سفید می‌کند.
کلیددار مسجد،‌ مرزبان «جکیگور»
در تمام کوچه‌پس‌کوچه‌های محله نام و نشانی از این شهید پیدا می‌شود. قدم به قدم عکس او روی در و دیوار کوچه‌ها به چشم می‌خورد و نامش از زبان افرادی که او را می‌شناسند نمی‌افتد. حالا دو ماه از پرکشیدن شهید مجید تلوک می‌گذرد و یاد او هنوز در دل اهالی زنده است. یاد جوان خونگرم و پرانرژی و کمک‌رسان محله که در تمام رویدادهای محلی حضور داشته، عضو فعال بسیج بوده است و کمک حال دردمندان. بنا به دغدغه‌هایی که داشته است دست روزگار او را به شغل مرزبانی می‌رساند، به نقطه‌ای مرزی و دورافتاده در استان سیستان و بلوچستان. غروب سیزدهم مهرماه ١٤٠٠ اما در سانحه رانندگی و واژگونی خودرو در محور جکیگور پر می‌کشد و برای همیشه می‌رود.