کد خبر: ۳۱۶۹
۱۵ مرداد ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

میزبان کودکانی که از زندگی جا مانده‌اند

به سراغ یکی از مراکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست و بد‌سرپرست رفتیم. بین فرهنگ ۳۳ و ۳۵ پلاک طلایی رنگ خیریه گلستان رضا خودنمایی می‌کند. از در که وارد می‌شویم درخت کهنسال وسط باغچه سایبان کودکان شده و میز پینگ پنگ همنشین بادهای تابستانی است. آهسته قدم برمی‌دارم سنگفرش این خانه پوشیده از دل‌های شکسته و قلب‌های زخم خورده است. مبادا با نگاه یا کلامی نسنجیده و ترحم‌آمیز درد دیگری بر دلشان بیندازم. با ورودم به داخل خانه یکایک بچه‌ها بلند می‌شوند و سلام می‌کنند.

به  سراغ یکی از مراکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست و بد‌سرپرست رفتیم. بین فرهنگ ۳۳ و ۳۵ پلاک طلایی رنگ خیریه گلستان رضا خودنمایی می‌کند. از در که وارد می‌شویم درخت کهنسال وسط باغچه سایبان کودکان شده و میز پینگ پنگ همنشین بادهای تابستانی است.

 آهسته قدم برمی‌دارم سنگفرش این خانه پوشیده از دل‌های شکسته و قلب‌های زخم خورده است. مبادا با نگاه یا کلامی نسنجیده و ترحم‌آمیز درد دیگری بر دلشان بیندازم. با ورودم به داخل خانه یکایک بچه‌ها بلند می‌شوند و سلام می‌کنند. 

 

تعقیب و گریز سرنوشت

مجتبی که 8 بهار زندگی‌اش را در بهزیستی گذرانده، دستش در فوتبال شکسته و گچ گرفته است. هر کدام از دوستانش یک یادگاری روی گچ دستش نوشته‌اند اما وسط تمام یادگاری‌هایی که با خودکار نوشته شده، سه کلمه که با ماژیک نوشته شده است، بیشتر از بقیه خودنمایی می‌کند. 

این سه کلمه «پدر»، «مادر» و «پسر» هستند. از مجتبی می‌پرسم چه کسی این کلمات را نوشته، می‌گوید خودم. بعد خنده‌ای می‌کند که پشتش غمی بزرگ لانه دارد. سپس با همان لبخند سرش را روی دست شکسته‌اش می‌گذارد. دیگر وارد جزئیات نمی‌شوم.
محمد جواد هفت ساله، خواهری 10 ساله به نام زهرا دارد که در کرمانشاه پیش مادربزرگش زندگی می‌کند. پدرش در زندان و مادرش ازدواج کرده است. ناپدری اجازه نمی‌دهد بچه‌ها مادرشان را ببینند، مادربزرگ گفته فقط زهرا را نگهداری می‌کند بنابراین محمد جواد سر از بهزیستی درآورده است. 
 علی ۱۲ سال دارد. مادرش به خاطر اعتیاد صلاحیت نگهداری از علی و خواهرش آتنا را ندارد. پدرش هم از اتباع خارجی بوده و رفته است. آتنای ۱۰ ساله در مرکز دختران نگهداری می‌شود و علی در اینجاست. علی آرزو دارد دروازه‌بان شود. 

 او ۱۰ سال سن دارد. پدرش فوت کرده و مادرش به جرم فروش مواد مخدر چند سالی در زندان بوده است. امیرمحمد یک بیماری حاد خونی دارد

 داستان امیرمحمد کمی غم انگیزتر از دیگران است. او ۱۰ سال سن دارد. پدرش فوت کرده و مادرش به جرم فروش مواد مخدر چند سالی در زندان بوده است. امیرمحمد یک بیماری حاد خونی دارد. خیران هزینه درمانش را قبول کرده‌اند اما پزشکان گفته‌اند، به پیوند مغز استخوان نیاز دارد و این پیوند فقط از طریق بستگان نزدیک مانند پدر، مادر، خواهر یا برادر امکان‌پذیر است. 

حمید از ۶ سالگی در بهزیستی زندگی کرده است. زمانی که او را تحویل دادند اعتیاد به مواد مخدر داشته و در بهزیستی ترکش داده‌اند. تا ۱۵ سالگی در این مؤسسه بوده و چندی پیش او را به مرکز نوجوانان منتقل کرده‌اند.

 حسن و حسین بزرگ‌ترین بچه‌های مرکز گلستان رضا هستند. آن‌ها دوقلو هستند و ۱۵ سال سن دارند. مادرشان فوت کرده است و پدرشان اعتیاد شدید دارد. چند بار او را ترک داده‌اند اما دوباره سراغ مواد می‌رود. خانه‌ای هم برای زندگی ندارد. 4 سال است که 2 پسرش، زندگی در بهزیستی را به زندگی با پدر ترجیح می‌دهند. 

ساعت 12:30 ظهر را نشان می‌دهد. امیر با یک پلاستیک حاوی نان تازه وارد می‌شود. وقت ناهار است. بچه‌ها می‌دانند که باید به صورت مشارکتی سفره را پهن کنند. بعد از نشستن همه بر سر سفره، دعای مخصوص هنگام غذا را می‌خوانند و مشغول غذا خوردن می‌شوند. از بچه‌ها خداحافظی می‌کنم و به دفتر مدیریت می‌روم تا جزئیات بیشتری برایمان بگوید.


نیاز به تأسیس مرکز برای نوجوانان

ابراهیم عفت‌پناه، رئیس هیئت مدیره خیریه گلستان رضا، است. به تاریخچه تأسیس این مرکز اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: سال ۸۸ خیریه جامع امام رئوف با هدف «حمایت از افراد بی‌سرپرست و بدسرپرست»، «معلولان»، «خانواده‌های نیازمند و بی‌سرپرست» و «پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و معلولیت» با مجوز سازمان بهزیستی آغاز به کار کرد. 

من تا قبل از این سال، در بهزیستی شاغل بودم و مدتی هم مدیریت اداره بهزیستی مشهد را برعهده داشتم. با توجه به بازنشسته شدنم اعضای خیریه از من خواستند مدیرعاملی این مؤسسه را بر عهده بگیرم که من هم قبول کردم. 

از همان ابتدای تشکیل خیریه تعدادی از معلولان را تحت حمایت قرار دادیم. به مرور بر تعدادشان افزوده شد طوری که سال ۹۷، ۹۳۰ خانواده معلول را تحت پوشش داشتیم. در کنارش هم مؤسسه‌ای برای نگهداری کودکان بدسرپرست و بی‌سرپرست تشکیل دادیم.

 ابتدا مکانی در پنجراه که متعلق به بهزیستی بود، اجاره کردیم و ۱۰ سال آنجا بودیم اما بهزیستی خودش به این مکان احتیاج پیدا کرد بنابراین باید دنبال جای دیگری می‌گشتیم تا اینکه فرد خیری این مکان را در اختیار ما قرار داد و بچه‌ها را به اینجا منتقل کردیم. خدمات حمایتی معلولان هنوز در همان مرکز قبل انجام می‌شود اما باید آن را تخلیه و برای آن‌ها هم مکان دیگری پیدا کنیم.

 او ادامه می‌دهد: در اینجا که خیریه گلستان رضاست، از کودکان ۵ تا ۱۲ ساله نگهداری می‌شود. البته 2 نوجوان ۱۵ ساله داریم که باید به مراکز دیگر منتقل شوند اما چون آن‌ها جا ندارند هنوز پیش ما هستند.

 متأسفانه تعداد این کودکان هر روز بیشتر می‌شود و ظرفیت مؤسسات پاسخگو نیست اما اگر حمایت خیران را داشته باشیم، قصد داریم شعبه دیگر مؤسسه‌مان را برای نوجوانان تأسیس کنیم تا کودکانمان که بزرگ می‌شوند به آن مرکز بروند و مانند این 2پسر نوجوان مجبور نباشند بین کودکان باشند.


مشکلات اجاره‌ای بودن مراکز بهزیستی

عفت‌پناه به مشکلات اجاره‌ای بودن و جابه‌جایی مراکز بهزیستی اشاره می‌کند و می‌افزاید: مکان قبلی ما که در پنجراه بود، سطح فرهنگی و اقتصادی خودش را داشت. ابتدایی که به این مرکز آمدیم مدتی زمان برد تا بچه‌ها با بافت فرهنگی این محیط کنار بیایند. 

همچنین دانش‌آموزان مدارس اینجا به لحاظ لوازم تحریر امکانات بهتری دارند و تا زمانی که بچه‌های ما خودشان را با آن‌ها وفق دهند با بعضی فشارها و آسیب‌های روحی مواجه شدند در حالی که اگر به کمک خیران، یک مکان دائمی در اختیارمان گذاشته شود دیگر چنین مشکلاتی نخواهیم داشت.

۸۰ درصد این هزینه‌ها به وسیله خیران تأمین شده و حدود ۲۰ درصد دیگر هم یارانه بهزیستی است

مکان فعلی خیریه گلستان رضا، خانه‌ای ۵۰۰ متری است که به وسیله یک فرد خیر در اختیار آن‌ها گذاشته شده و در حالی که اجاره ماهانه آن بیش از ۷ میلیون تومان است، مالک فقط مبلغی حدود یک میلیون تومان دریافت می‌کند. در این مرکز 20 کودک نگهداری می‌شوند که سال گذشته 3میلیارد و ۷۰۰ میلیون ریال هزینه‌های آموزشی، درمانی، غذایی و پوشاک آن‌ها بوده است. ۸۰ درصد این هزینه‌ها به وسیله خیران تأمین شده و حدود ۲۰ درصد دیگر هم یارانه بهزیستی است.

برای اوقات فراغت بچه‌ها هم آن‌ها را در کلاس‌های تابستانی ثبت نام کرده‌اند که با همکاری مؤسسات مربوط، بیشتر کلاس‌ها رایگان است. عده‌ای کلاس فوتبال می‌روند و عده‌ای دیگر در کلاس آموزش شنا ثبت‌نام شده‌اند. برای بچه‌های بزرگ‌تر کارگاه برق مکانیک خودرو و کلاس آموزش صنایع چرم و چوب گذاشته شده است تا مهارتی را فرا گیرند. یکی از خیران نیز قول داده است بچه‌ها را به مسافرت ببرد.

عفت‌پناه توضیح می‌دهد: علت اینکه اجازه نداریم تعداد بچه‌ها را از ۲۰ نفر بیشتر کنیم این است که بچه‌ها در محیطی شبه خانواده بزرگ شوند و بتوانیم به تربیت آن‌ها بپردازیم. 

آن‌ها در حال حاضر در این مرکز یک روان‌شناس، یک مددکار و در هر شیفت، 2 مربی دارند. البته تعداد مربیان باید بیشتر باشد و ما اکنون با داشتن 6 مربی به 6 مربی دیگر هم احتیاج داریم. 

مربی‌ها بیشترین تعامل را با بچه‌ها و در واقع حکم پدر و مادر را برای آن‌ها دارند. بیشتر نکات تربیتی هم به وسیله مربی‌ها به بچه‌ها گفته می‌شود. همچنین هر کودک در هر یک از حوزه‌های تحصیلی، مددکاری و پزشکی پرونده جداگانه‌ای دارد که هر ماه بررسی می‌شود.


فرق بین حمایت مؤثر و حمایت‌های هیجانی

عفت‌پناه یادآور می‌شود: این بچه‌ها به حمایت مؤثر نیاز دارند در حالی که بعضی افراد بعد از مواجه شدن با آن‌ها و شنیدن سرگذشت سختشان، تصمیم به حمایت‌های هیجانی و احساسی می‌گیرند. 

به عنوان مثال می‌خواهند در اقدامی خیرخواهانه آن‌ها را به رستوران ببرند در حالی که اگر همه بچه‌ها با هم به رستوران بروند توجه دیگران جلب می‌شود و نقل این گفته که این‌ها بچه‌های بهزیستی هستند، باعث نگاه‌ها و رفتارهای ترحم‌آمیز می‌شود که خودش آسیب‌زاست و موجبات ناراحتی بچه‌ها را فراهم می‌کند.

او ادامه می‌دهد: متأسفانه آن‌قدر مردم نگاه منفی به بچه‌های بهزیستی دارند و آن‌قدر برخوردهای نادرستشان موجب رنجش آن‌ها می‌شود که باید این موضوع را پنهان نگه داریم به گونه‌ای که به اولیای مدرسه می‌گویم اجازه ندهند دیگران بفهمند کدام بچه‌های مدرسه از بهزیستی می‌آیند.

 خودمان نیز بچه‌ها را متمرکز در یک مدرسه نمی‌کنیم. هرچند بچه را به یک مدرسه می‌فرستیم تا کمتر رفت و آمدشان مورد توجه قرار گیرد. برگه‌هایی را هم که مربوط به والدین است، خودمان امضا می‌کنیم و در تمام مراحل زندگی بچه‌ها سعی داریم مانند پدر و مادر کنارشان باشیم.


اهمیت استقلال

عفت‌پناه از همه مردم به‌ویژه اولیای مدارس، تقاضا دارد به بچه‌های تحت پوشش مراکز بهزیستی مانند بچه‌های دیگر نگاه کنند چرا که هرچه بین این‌ها با دیگران تفاوت گذاشته شود و برچسب منفی بر آن‌ها بگذارند، آسیب‌های روانی بیشتری می‌بینند. به عقیده او اگر با این بچه‌ها مانند دیگران برخورد شود، می‌توانند این مهارت را کسب کنند که مثل دیگر اعضای جامعه یک زندگی عادی داشته باشند.

او همچنین بر لزوم استقلال این بچه‌ها اشاره می‌کند و می‌افزاید: گرچه بسیاری از خانواده‌ها ممکن است برایشان مهم باشد فرزندشان به گونه‌ای تربیت شود که در آینده مستقل باشد اما این موضوع برای ما اهمیت بیشتری دارد چرا که کودکان تحت پوشش بهزیستی پس از رسیدن به سن قانونی، ترخیص شده و از هیچ حمایت خاصی بهره‌مند نیستند.

بنابراین لازم است خودشان بتوانند از عهده امورات شخصی‌شان همچون نظافت، آشپزی، مدیریت هزینه‌ها و ... برآیند برای همین در انجام بیشتر کارها آن‌ها را مشارکت می‌دهیم به عنوان مثال لباس‌های شسته شده را باید خودشان پهن و جمع کنند. 

شستن ظرف‌ها، جارو کردن و امثال آن هم به صورت نوبتی و مشارکتی انجام می‌شود. حتی برای اینکه مدیریت هزینه‌هایشان را فرا بگیرند مبلغی را به عنوان پول توجیبی به آن‌ها می‌دهیم که می‌توانند با آن در مدرسه برای خودشان خوراکی بخرند یا پس‌اندازش کنند. همچنین یک حساب بانک مسکن دارند تا بعد از ترخیص بتوانند وام مسکن بگیرند.

 سپرده پس‌انداز نیز دارند. افزون بر این بهزیستی آن‌ها را بیمه‌ آتیه کرده است تا بعد از ترخیص بتوانند از خدماتش استفاده کنند. البته با تمام این تمهیدات، شرایط بچه‌ها بعد از ترخیص، خیلی دشوار است و اگر حمایت خیران نباشد آن‌ها روزهای سختی را در پیش دارند طوری که ممکن است نتوانند از عهده مخارج زندگی، اجاره خانه، تحصیل و .... برآیند.

او تأکید می‌کند: بچه‌های تحت پوشش بهزیستی پس از ترخیص، در جامعه به دنبال جبران کمبودهای عاطفی‌شان هستند حال اگر به جای حمایت، با مشکلات روزافزون مواجه شوند دچار ناامیدی شده و ممکن است به سمت رفتارهای خلاف بروند بنابراین همه ما در برابر آن‌ها وظیفه داریم و باید ضمن اینکه آن‌ها را کنار خودمان می‌پذیریم، حمایتشان کنیم چراکه اگر این بچه‌ها در اثر تنهایی به انحراف کشیده شوند، تک تک ما به نوعی مقصر هستیم.

امین موقت

او درباره شرایط واگذاری بچه‌های تحت پوشش بهزیستی به خانواده‌ها اظهار می‌کند: بیشتر خانواده‌ها متقاضی گرفتن فرزند از شیرخوارگاه هستند که شرایط خاص خودش را دارد اما همین طور که سن بچه‌ها بیشتر می‌شود کمتر کسی متقاضی پذیرفتن آن‌هاست. در این بین، دختران، چون آرام‌تر و به مادر محرم هستند، متقاضی بیشتری دارند. 

این موضوع حتی در بین بستگان کودکان تحت پوشش صدق می‌کند به عنوان مثال عمه بچه می‌گوید دختر برادرم را نگهداری می‌کنم اما از قبول کردن مسئولیت نگهداری فرزند پسر خودداری می‌کند و آن را تحویل بهزیستی می‌دهد.

 در عین حال هر زمان، هر کدام از بستگان بچه‌های بهزیستی متقاضی نگهداری از آن‌ها باشند بچه را تحویلشان می‌دهیم. اگر هم خانواده غریبه‌ای تمایل داشته باشد که یکی از بچه‌های بهزیستی را به صورت امین موقت در منزل خودش نگهداری کند می‌تواند به دایره سرپرستی مراجعه کند و پس از اینکه صلاحیت آن خانواده تأیید شد، کودک را تحویل بگیرد.

 

سرمایه اعتماد

او در ادامه به برخی مشکلات و مسائل مؤسسات خیریه اشاره می‌کند و می‌افزاید: اقلامی مانند پوشاک، مواد غذایی، تشک، ملافه، اقلام ورزشی(توپ، تور و ...) و دارویی همیشه مورد نیاز است و خیران هم برای تأمین آن همکاری دارند اما در کنار این‌ها، مؤسسات هزینه‌هایی مانند پرداخت قبوض، خرید و تعمیرات وسایل، تأمین حقوق کارکنان و ... دارند که فقط با کمک‌های نقدی شهروندان پرداخت می‌شود اما بعضی مردم به خاطر سوءاستفاده‌هایی که در فضای مجازی و دیگر جاها شده، اعتماد ندارند و کمک نقدی نمی‌کنند.

او خطاب به شهروندان می‌گوید: سرمایه ما در مؤسسه خیریه گلستان رضا، اعتماد مردم است. در این راستا از کسانی که  به کمک کردن قادر هستند می‌خواهم به مؤسسه بیایند و بعد از اینکه اعتمادشان جلب شد هر مقدار در توانشان بود، ما را حمایت کنند. در قبال هر مبلغ هرچند اندکی که بپردازند، رسید دریافت می‌کنند و می‌توانند بررسی کنند و ببینند مبلغ پرداختی‌شان آیا در مسیری که مدنظرشان بوده صرف شده یانه.  

او در پایان تأکید می‌کند: گرچه این بچه‌ها بد سرپرست یا بی سرپرست هستند و گذشته سختی را پشت سر گذرانده‌اند اما آن‌قدر مهربان، قدرشناس و دارای استعدادهای بالا هستند که حمایت‌های ما می‌تواند آینده درخشانی را برایشان رقم بزند.

ارسال نظر