کد خبر: ۵۶۵۷
۲۶ تير ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

حتی اخم و خنده معلم، زندگی ساز است!

هیچ‌کس نمی‌داند چگونه یک معلم ناخودآگاه می‌تواند با یک توپ‌وتشر و شاید با تشویق و خنده‌ای، یک زندگی را بچرخاند.

احتمالا باید مهم‌ترین آدم‌های زندگی‌مان باشند. اینکه می‌گویم احتمالا به این خاطر است که گاهی ممکن است برعکس باشد و تبدیل به بدترین آدم‌ها شوند.

نمی‌خواهم توصیف معلم‌بودن را با احوالات کلیشه‌ای و تعابیر اغراق‌آمیز تقلیل بدهم به یک موجود انتزاعی. ولی قطعاً جزو نوادر انسان‌هایی هستند که هم اشتباهات و هم درستی‌هایشان برای دانش‌آموز مسئولیت می‌سازد. او چه بخواهد و چه نخواهد، مسئول آینده، گذشته و حتی مسئول حال و احوال دانش‌آموزان است.

هیچ‌کس نمی‌داند چگونه یک معلم ناخودآگاه می‌تواند با یک توپ‌وتشر و شاید با تشویق و خنده‌ای، یک زندگی را بچرخاند به جایی که باید. برای همین دست گذاشتیم روی دو مقولۀ مهم در زندگی درسی دانش‌آموزان؛ ادبیات و ریاضی که حدود و صغور تنفر و عشق از این دو درس را خیلی راحت می‌توان بین دانش‌آموزان دید.

آن‌هایی که ریاضی را بی‌خودترین درس دنیا می‌دانند که بعداً به هیچ کارشان نمی‌آید و عده‌ای هم فکر می‌کنند، چون به صورت مادرزاد فارسی حرف می‌زنند، نیازی به درس ادبیات ندارند و بیشتر وقت تلف‌کردن محسوب می‌شود.

نسترن صباغیان دبیر ادبیات که در ایام پسابازنشستگی به سر می‌برد و می‌گوید دارد اضافه می‌آید و خانم رهباردار که او هم چند سال به بازنشستگی‌اش مانده و ۲۵ سال خدمت کرده است. با آن‌ها در مدرسه شریعه افشارنژاد در دفتر همیشه مرموز (به زعم دانش‌آموزان البته!) دبیران نشستیم و دربارۀ خیلی چیز‌ها حرف زدیم. دربارۀ سیستم آموزشی، کتاب‌های درسی و هر چیزی که به مدرسه ربط داشته باشد.

تأثیرات عجیب و غریب مادر یکی از دانش‌آموزان و معلم زیست!

وقتی داخل مدرسه شدم، متوجه نشدم که زنگ تفریحشان بوده یا نه، در همان بدو ورود معلمی را دیدم که پشت آن منطقۀ حفاظت شدۀ معروف مدیران (!) که از آنجا خطابه‌هایشان را ایراد می‌کنند، نشسته توی حیاط و دارد مطالعه می‌کند. رفتم توی اتاق دبیران و بعد اولین نفری که آمد، همان معلم نشسته توی حیاط بود.

اکرم رهباردار چهره و نوع ادای کلماتش برای من یک معلم ادبیات پراحساس و شاعر را تداعی کرد که متأسفانه اشتباه می‌کردم! او معلم ریاضی بود. همین‌طور که داشتیم حدسیات همدیگر را قضاوت می‌کردیم، خانم صباغیان معلم ادبیات هم رسید.

خیلی زود شروع می‌کنیم و خیلی زودتر از خانم رهباردار سؤال می‌کنم که چه خبر است و اینکه کمی از خودش بگوید و او به عنوان معلم چقدر نصیحت می‌کند و اصلا چقدر این واژه در دایرۀ لغاتش وجود دارد: «۲۵ سال است که معلم  هستم.

رشتۀ تحصیلی‌ام دبیری ریاضی بود. ببینید! ما وظیفه‌ای داریم که جا‌هایی یک سری حرف‌ها را به دانش‌آموزان‌مان بگوییم و بعد تأثیرش را هم می‌بینیم. وقتی دانش‌آموزی می‌آید می‌گوید من به خاطر شما رفتم در دانشگاه ریاضی خواندم، به خاطر علاقه‌ای که به من داشته، خب این مسئلۀ کوچکی نیست برای من.الان یکی از بچه‌های من رتبۀ ۲۰۰ آورده و دانشگاه فردوسی درس می‌خواند.»

بعد می‌رود سراغ رویه‌ای که در تدریس انتخاب کرده و چگونگی ایجاد این رویه. هر معلمی شیوۀ تدریس  بخصوص خودش را دارد، رهباردار اینجا توضیح می‌دهد که چطور به خاطر دو اتفاق مهمی که یکی از دوران معلم‌بودنش و دیگر در دوران دانش‌آموزبودن برایش افتاده، باعث شده روش دیگری را برای مواجهه با بچه‌ها اتخاذ کند.

«اول دبیرستان یک معلم زیست داشتم که فوق‌العاده بد اخلاق بود. از اول دفتر، شروع می‌کرد یکی یکی اسم بچه‌ها را می‌خواند و باید بدون اینکه معطل یا حتی مِن‌مِن کنی، جواب می‌دادی. من به خاطر همین اخلاق این معلم، تمام طول سال را مجبور بودم زیست بخوانم.

واقعاً نمی‌توانستم این معلم را تحمل کنم و طاقتم طاق شده بود. برای همین رفتم رشتۀ ریاضی را انتخاب کردم که دیگر این معلم را نبینم. البته بعدش متوجه شدم که معلم زیست سال بعدش از این مدرسه رفته، ولی دیگر من انتخاب‌رشته کرده بودم و همین را تا آخر ادامه دادم.».


حداقل کارم این است که بچه‌ها از من متنفر نشوند

به نکتۀ مهمی رسیدیم. مهم از این جهت که معلم‌ها حالا دیگر بیشتر از هر وقت دیگر به واقعیت‌گرایی گرایش پیدا کرده‌اند. اینکه معلم ریاضی دارد سعی می‌کند تنفر بچه‌ها از خودش و درسش را به حداقل برساند و آن را به زبان می‌آورد.

یعنی دریچه‌های جدیدی از آموزش برخلاف سنت گذشته، گشوده شده است: «این تجربیاتی که گفتم همه‌اش برمی‌گردد به اینکه متوجه شدم باید تلاشم را بکنم که دانش‌آموزان کمتر از من متنفر باشند. بالاخره یک عده هم کلا از این درس و معلمش خوششان نمی‌آید و این طبیعی است. من مجبورم یک جا‌هایی سخت‌گیری کنم و بچه‌ها توی این سن و سال شاید خیلی دلیلش را متوجه نشوند.

خودِ من آرزو داشتم که معلم اول دبستان باشم، ولی خب راه و روش درستش را آن زمان بلد نبودم. بعد اتفاقی بود که از نیمه‌های خدمتم رخ داد. چیزی حدود ۱۵ سال پیش مادر یکی از بچه‌ها را خواستم که بیاید تا توضیح دهد چرا دخترش تکالیفش را انجام نمی‌دهد و دلیلش چیست؟

آنجا این مادر چیزی گفت که بعد از آن، روشم را با بچه‌ها تغییر دادم. واقعاً این جمله‌اش تکانم داد و هیچ وقت نمی‌توانم این حرفش را فراموش کنم. جمله‌اش این بود: «مدرسه بهشت دختر من است، بهشت دختر من را ازش نگیرید.». می‌گفت من می‌دانم که دخترم بدون تمرین می‌آید، ولی شما این دلخوشی را از او دریغ نکنید.

از آن لحظه به بعد کلا تغییر کردم و با بچه‌ها صمیمی‌تر شدم. ۱۵ سال از آن اتفاق می‌گذرد. الان اول سعی می‌کنم منشأ تکلیف حل‌نکردن را بفهمم و بعد آرام آرام بروم به این سمت که مشکل دانش‌آموز را تا حد توان حل کنم. چون می‌دانم مهم‌ترین دلیل ننوشتن تکالیف درسی برمی‌گردد به خیلی از مشکلات دیگر. الان که نگاه می‌کنم می‌بینم مادر آن دانش‌آموز و آن معلم زیست توی زندگی من تأثیر زیادی داشته‌اند.».

 

به عنوان معلم ادبیات، کتاب ادبیات را دوست ندارم!

صراحت خانم صباغیان برای من ستودنی بود. علی‌رغم اینکه برخی حرف‌هایمان ناگفته ماند و برخی‌هایش هم به صلاح‌دید خودمان و خودشان، مکتوب نشد؛   صباغیان حالا هم که در حال   بازنشسته شدن است  مثل روز‌های اول  یک معلم مشتاق و با شور و شوق از ادبیات صحبت می‌کند آدم دغدغه‌مندی است و فکر می‌کند آموزش ادبیات در مدرسه باید به جایگاه واقعی خودش برگردد: «۳۰ سال است که خدمت می‌کنم و در حال اتمام است. بیشتر دوران خدمتم را  با افتخار در منطقۀ ۵ گذراندم.

مدرک تحصیلی‌ام ادبیات فارسی بود و از بچگی معلمی را دوست داشتم. ولی حالا با توجه به سؤالی که کردید، باید بگویم بچه‌های الان  میلی  به کتاب ندارند. شما می‌گویید نویسنده‌ها و شاعران زیادی بودند که از معلم مدرسه تأثیر می‌گرفتند و مدرسه برایشان سکّوی پرشی بود برای اینکه به یک نویسنده و شاعر بزرگی تبدیل شوند.

ولی من می‌گویم مشکل مبنایی‌تر از این است. یعنی اساساً به ادبیات فارسی آنگونه که شایسته است توجهی نمی‌شود.».

تغییرات کتاب‌ها جذابیت برای بچه‌ها ندارد

 او می‌گوید تغییرات کتاب اصلا برای بچه‌ها جذاب نیست: «فکر می‌کنم حالا می‌توان بعد از این همه مدت بگویم که تغییرات کتاب نه‌تن‌ها برای بچه‌ها که برای خودِ من هم جذابیت ندارد. شاید هم موضوع کمی به سیاست‌گذاری‌ها برمی‌گردد. اینکه دانش‌آموز یک‌سره دارد آزمون می‌دهد. خب این او را خسته می‌کند. او یک‌سره دارد مورد سنجش قرار می‌گیرد.»

از استعداد ادبی بچه‌ها هم می‌گوید. از اینکه آن‌ها شاید به شرّ رسانه‌های مجازی گرفتار شده‌اند، ولی با این حال وقتی روش تدریس با بازی و نمایش همراه می‌شود، واکنش دیگری از خود نشان می‌دهند: «پارسال یک برنامۀ شاهنامه‌خوانی داشتیم که خیلی خوب ازش استقبال شد. یا مثلا تئاتری که بچه‌ها اجرا می‌کنند. این را منِ معلم می‌فهمم که درسی که همراه با بازی‌کردن باشد را بچه‌ها بیشتر دوست دارند. ولی فکر می‌کنم تلاشی که معلمان می‌کنند بیشتر تلاش دانش‌آموزان است. انگار دچار یک‌جور روزمرگی شده‌اند؛ انگار بیشتر از این حال و حوصله ندارند.».

دوست معلمی داشتم  که ادبیات تدریس می‌کرد که شبیه به همین گلایه‌ها را برایم تعریف کرده بود. او می‌گفت:در برخی از مدارس از ساعت‌های درس املا و انشا می‌زنند و به دروس دیگر مثل ریاضی می‌دهند. معنایش این است که حالا این کلاس برگزار شد یا نشد، خیلی مهم نیست درنتیجه بچه‌ها هم این رفتار و کم‌کاری را می‌بینند و ناخودآگاه آن‌ها هم کاملا سهل‌انگارنه با ادبیات برخورد می‌کنند.

خانم رهباردار هم این نکته را تأیید می‌کند: «شما حساب کن دختران کلاس به خود در جواب اینکه چرا بیشتر تلاش می‌کنید، می‌گفتند که چه بشود؟ نهایتش اینکه می‌رویم دانشگاه غیرانتفاعی درس می‌خوانیم دیگر! من سر کلاس ریاضی به بچه‌ها اجازه می‌دهم که کار‌های دیگری هم بکنند. اینکه شاید چند نفری بین بچه‌ها حضور داشته باشند که استعداد دیگری دارند. یکی شعر می‌خواند، یکی نویسنده خوبی است.».

خانم صباغیان هم در ادامه می‌گوید: «بچه‌ها این روز‌ها فقط یاد گرفته‌اند با هم رقابت کنند، ولی انگار مهم‌ترین نکته را فرموش کرده‌ایم. اینکه دانش‌آموز دختر با همه این‌ها باید مهارت‌های خانه‌داری را هم یاد بگیرد که چیزی وجود ندارد. اصلا باید این را هم بگویم، بعضی معلم‌های خانم خودشان هم مهارت خانه‌داری را بلد نیستند.».

ما بیشتر از این‌ها با خانم معلم‌ها گپ زدیم. آن‌ها حتی از کارمندان خوش‌برخورد ناحیۀ ۵ و نسل دانش‌آموزان به‌شدت بااستعدادی حرف زدند که دیگر نیستند و دلشان برای آن‌ها تنگ شده بود. اما مهم‌ترین نکته‌ای که خانم رهباردار به آن اشاره کرد، احترامی است که والدین و دانش‌آموزان به معلم‌ها می‌گذارند.

احترامی که به نظر او در این چند ساله کمی افول کرده است: «من بعضی جملات را که از برخی‌ها می‌شنوم تعجب می‌کنم. مثلا توی خانه والدین دربارۀ تکالیف یا حتی شیوۀ حل مسئله‌ای اظهارنظرهایِ بعضا توهین‌آمیزی می‌کنند.

ما وخانواده‌ها نباید بگذاریم حرمت‌ها از بین برود. ازبین رفتن حرمت معلم اصلا به نفع دانش‌آموزنیست. فکر می‌کنم به کار بردن بعضی واژه‌ها از طرف خانواده درمورد معلم‌ها اولین ضررش به خودخانواده برمی‌گردد.».

 


* این گزارش دوشنبه  ۱۸ اردیبهشت ۹۶ در شماره ۲۴۴ شهرآرامحله منطقه ۵ چاپ شده است.

ارسال نظر