کد خبر: ۷۵۶۱
۱۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۳۸

تلاش برای پایان سک‌کشی در مشهد

خدیجۀ دانش، بانوی خیرخواه و حامی حیوانات، با همکاری شهرداری مشهد توانسته است کابوسِ سگ‌کُشی را پایان دهد.

توی گوشم در محوطۀ پردیس، پارس سگ‌ها پیچیده است و از دریچۀ سیاهی که ورودی سوله است، گویی که در وسط یک مرغداری ایستاده باشم، بوی گندِ یک‌ونیم تُن ضایعات مرغ، غذای روزانۀ ۱۵۰۰ قلاده سگ، به مشامم می‌رسد.

روزگاری این سوله، خیس و خون‌آلود بود، اما حالا جای تر‌و‌خشک کردن ماده‌ها و توله‌هاست، جای درست کردن پورۀ توله‌ها و غذای بالغ‌ها. اینجا همان محلی است که برای سگ‌ها حکمِ «سالن پرواز به آن دنیا» را داشته، اما حالا پناهگاهِ حمایتی آن‌ها یعنی «پردیس وفاداران مشهد» است، آن‌هم با تلاشِ بانویی که تنها راه خلاصی مردم از وجود سگ‌های ولگرد را «معدوم کردن» نمی‌داند.

 

پلان نخست؛ ورود

هفت ماه و نه روز است که سگ‌های ولگرد، دیگر در مشهد معدوم نمی‌شوند و این آغاز یک قصۀ عاشقانه است: «سلام خوشگلای من! سلام سیا‌های دنیا! سلام مدادرنگی! سلام عزیزم! سلام رِکس!».

۱۵۰۰ قلاده سگ ولگرد، سخت در حال تجربه کردن روز‌های آرامِ زندگی خود هستند. «پردیس وفاداران مشهد»، یک هکتار زمین است با یک سوله، ۵۰ غرفه، چهار قُرق، یک بخش پرستاری، یک درمانگاه و یک ساختمان اداری کوچک.

خانم دانش به هرکدام از غرفه‌ها که نزدیک می‌شود، سگ‌ها از جایشان بلند می‌شوند، جلو می‌آیند و برایش پارس و خودشان را لوس می‌کنند تا او دلش برای آن‌ها بسوزد و اجازه بدهد دَمی بیرون بیایند.

غرفه‌ها جای چند گروه خاص است؛ سگِ ماده و توله‌هایش، سگ‌هایی که مجروح بودند و بهبود یافته‌اند و در نوبت عقیم‌سازی هستند، سگ‌های جراحی‌شده و سگ‌هایی با شرایط خاص.

در هر غرفه دو و نهایت چهار قلاده هست؛ البته سگ‌های ماده فقط با توله‌های شیرخوارشان هستند. هر روز، درِ این غرفه‌ها باز می‌شود و حیوان‌ها نوبتی بیرون می‌آیند و بازی می‌کنند.

با این حال، «رِکس» بی‌تابانه پارس می‌کند. خانم دانش می‌گوید: «دستاش شکسته بود که فرستادندش اینجا و ما جراحیش کردیم.». به سگ دیگر در غرفۀ «رِکس» اشاره می‌کند که؛ «این هم جنگ کرد و دندون‌هاش شکست.

صاحباش انداختنش بیرون. نگاش کنین، زبونش بیرون از دهنشه.». با تعجب می‌پرسیم: «زبونش بیرونه؟» که توضیح می‌دهد: «چون یک ردیف از دندون‌هاش شکسته، زبونش رو نمی‌تونه نگه داره.».

 

پلان دوم؛ کابوس

سگ، نخستین حیوانی بود که به دست انسان، اهلی شد. سگ‌ها از متنوع‌ترین جانوران روی زمین هستند که بخشی از این تنوع به دست حیوان‌آزار‌ها سخت دچار آسیب می‌شود، ولی سگ‌های ولگرد مشهد مدتی است زیر چتر حمایتی یک ابتکارِ سخاوتمندانه قرار گرفته‌اند. خدیجۀ دانش، بانوی خیرخواه و حامی حیوانات، با همکاری شهرداری مشهد توانسته است کابوسِ سگ‌کُشی را پایان دهد.

اینک ما به ملاقات سگ‌هایی آمده‌ایم که در گذشته، رفتار‌های بی‌رحمانه‌ای با آن‌ها شده است؛ مثل اینکه: «اینم گوشش رو از بیخ با تیغ بریدن.». شنیدن این جمله چقدر دردآور است!

خانم دانش به هر سگ بی‌تابی که می‌رسد، با کلمات محبت‌آمیز، هزار بار قربان‌صدقه‌اش می‌رود؛ «جان! چی بگم به تو؟ کجا ببرمت؟». این حرف‌ها را که می‌زند، سگ آن‌چنان خودش را لوس می‌کند که نه انگار این حیوان می‌تواند خوی درندگی هم داشته باشد.

برای ما که نخستین‌بار است این واکنش‌های متقابل را می‌بینیم، صحنۀ عجیبی است. به راه افتاده‌ایم و در حال آشنایی با همۀ وفادارانیم، چیزی شبیه «از آشنایی با شما خرسندم!».

می‌رسیم به جلوی غرفۀ بعدی و دوباره چاق‌سلامتی خانم دانش: «سلام خوشگلای زیبا! سلام دلبرای شیرینِ دنیا!». به یکی‌شان که رنگی زیبا و اندامی ظریف دارد، می‌گوید: «الهی قربونت برم آهو!» و رو به ما می‌کند که: «اسم این آهویه.».

با زبان نشانه و کلماتی که گویا رمز بین او و سگ‌هاست، آن‌ها را به وروجک بازی‌هایی وامی‌دارد که ما را به‌عنوان بیننده شاد می‌کند.

 

تلاش برای پایان سک کشی در مشهد

 

پلان سوم؛ زندگی آرام

هفت ماه و نه روز است که سگ‌های ولگرد، دیگر در مشهد معدوم نمی‌شوند و این، مدت زمانِ اجرا شدنِ طرح عملیاتی و حمایتی یک زن از سگ‌های ولگرد است.

پیش از اینکه خانم دانش طرحش را رو کند، سگ‌های جمع شده از سطح شهر به سولۀ داخل همین پردیس، منتقل و به روش «مرگ آرام» معدوم می‌شدند، اما خانم دانش مخالف این کار بود؛ «مشهد دارالأمان اسلام است و نباید در این شهر، خونی به ناحق ریخته شود. این شهر به دلیل حضور حضرت رضا (ع)، پناهگاهِ بی‌پناهان است.».

مدیران خدمات‌شهری هم به این حرف‌ها اعتقاد داشته‌اند و منتظر «پا پیش گذاشتنِ» فردی حامی و شجاع بوده‌اند؛ برای همین از طرح استقبال کرده‌اند و حالا ۲۲۵ روز است که قانونِ «لغو کشتار سگ‌های ولگرد» به‌خوبی در مشهد اجرا می‌شود

مهندس کریمی مراحل کار را توضیح می‌دهد: «در حال حاضر روزی ۱۵ قلاده سگ به اینجا می‌آورند. اگر ورودی‌ها سالم باشند که به قُرق وارد می‌شوند و اگر حیوانی به رسیدگی نیاز داشته باشد، فوری به بخش پرستاری منتقل می‌شود.

در آنجا، جراحتش پانسمان می‌شود، شستشو می‌شود. بخیه زده می‌شود. سُرم بهش وصل می‌شود. واکسن و آنتی‌بیوتیک به حیوان تزریق می‌شود و تحت مراقبت قرار می‌گیرد. بعد که حالش خوب شد، به غرفه‌ها منتقل می‌شود و برای عقیم‌سازی در نوبت جراحی قرار می‌گیرد.».

خانم دانش جلوی غرفه‌ای دارد عرض ارادت می‌کند! می‌گوید: «سلام عرض می‌کنم به چشمای خوشگلت که مثل عقیق می‌درخشه.». او آن‌قدر با عشق، با این وفاداران دنیا تا می‌کند که دیگر برایمان عجیب نیست به آن‌ها این‌طور بگوید: «سلام عرض می‌کنم به زیباترین حیوان کرۀ زمین! الهی قربون اون ریشت برم!» و گاه کودک می‌شود و به دنیای کارتون‌ها می‌رود: «سلام بوشوِگ، سگِ لوک خوش‌شانس!».

 

 پلان چهارم؛ احساس وظیفه

۲۴ سال است دارم در شهرداری تهران و مشهد کار می‌کنم و در این مدت آن‌قدر از معدوم‌سازی سگ‌های ولگرد رنج کشیده‌ام که اگر روحم، ظرفی دیدنی بود، همه می‌دیدند که دیگر پُر از درد شده است.

خدیجۀ دانش اضافه می‌کند: «در هر دو شهرداری، پست اداری‌ام کارشناس ارشد خدمات‌شهری بوده است و همواره وظیفۀ خودم می‌دانستم که برای این حیوان کاری بکنم.».

سگ‌ها، بانوی پُرصفای پردیس را می‌شناسند. تا چشمشان به او می‌افتد، به تکاپو بلند می‌شوند. در یکی از غرفه‌ها، حیوان‌های زبان‌بسته آن‌قدر خودشان را به در‌های فلزی غرفه می‌زنند که خانم دانش با ناراحتی و برای آرام کردنشان می‌گوید: «نه، نمی‌تونم بیارمتون بیرون.». قبلا گفتم که سگ متنوع‌ترین حیوان جهان است و در اینجا یکی از سگ‌ها آن‌قدر خوش‌رنگ است که همۀ چشم‌ها را به سمت خودش می‌کشاند.

دانش می‌گوید: «این، یک سگ ارزشمنده. اینو جنگ انداخته بودن و زخمی شده بود. این سگِ رَخِه و زمانی که مجروح شد، عکسش در همۀ شبکه‌های مجازی منتشر شد.».

«مایا» با التماس، بی‌وقفه پارس می‌کند، اما خانم دانش مراعات نویسنده را می‌کند و می‌گوید: «نمی‌تونم بیارمت بیرون. مهمون داریم.». می‌پرسیم «مایا» جزو سگ‌های ولگرد بوده که جواب می‌دهد: «نه. ما، هم سگ ولگرد داریم، هم امدادی. این جزو امدادیا بوده.».

-کی اونو جنگ انداخته بود؟

-سگ‌دعوا راه می‌ندازن دیگه!

حالا حیوان، آرام‌تر شده، اما زوزه‌هایش دلبرانه و سوزناک‌تر شده است. خانم دانش می‌گوید: «خیلی خب، مهمانمان که رفت، میای بیرون» و سگ با کمال تعجب ساکت می‌شود.

این بانوی دغدغه‌مند، چند مدرک تحصیلی دارد و در پایان‌نامۀ کارشناسی ارشدش در رشتۀ ادبیات فارسی به جایگاه حیوانات در ادبیات فارسی پرداخته است.

او به حدیثی از امام‌علی (ع) توجهمان را جلب می‌کند که فرموده‌اند: «شایسته است هر مؤمنی ۱۰ خصلت از سگ را داشته باشد.» و بعد خاطره‌ای تعریف می‌کند: «یک بار که به حرم امام رضا (ع) رفته بودم آن قدر از معدوم کردن سگ‌ها ناراحت بودم که وقتی کبوتر‌ها را روی گنبد طلا دیدم ناخودآگاه این کلمات به زبانم جاری شد:‌ای ضامن آهوها، معشوق کبوترها/ در مشهد تو نیست روا، کشتن سگ‌ها».

 

تلاش برای پایان سک کشی در مشهد

 

پلان پنجم؛ مزرعۀ سگ‌ها

هفت ماه و نه روز است که سگ‌های ولگرد، دیگر در مشهد معدوم نمی‌شوند و اگر شهرداری مشهد، قانون کشتار سگ‌ها را لغو نمی‌کرد، این ۱۵۰۰ قلاده سگ هم‌اکنون زنده نبودند.

این حمایت، کار یک فردِ تنها نیست؛ روزانه ۱۱ کارشناس و کارگر به‌طور مستقیم و بیش از ۳۵ نفر (شامل صیادان، دام‌پزشک‌های پاره‌وقت و کارکنان شرکت دارو و...) به‌طور غیرمستقیم تلاش می‌کنند تا حالا، اینجا تنها پردیس ایران باشد که عملیاتی، از سگ‌ها حمایت می‌کند.  

خانم دانش به هر غرفه‌ای که می‌رسد، با حیوان‌ها حال واحوال می‌کند. می‌خواهد عدالت را رعایت کند، چون همۀشان حساس هستند و با دیدن بی‌عدالتی، سروصدایشان فضا را برمی‌دارد؛ «سلام خوش‌صدا! صدا بزن، صداتو بشنون.» و به ما توضیح می‌دهد: «این، صدای الاغ درمیاره!».

سگ‌ها به سوراخ‌های درِ آهنی پنجه می‌اندازند. آن‌ها فقط یک درخواست دارند که در باز شود و آن‌ها رها شوند؛ هرچند این غرفه‌ها با آب و غذای به‌وقت، بهترین جای عالم برای آن‌هاست.

خانم دانش رو به حیوان‌ها می‌گوید: «بله؟ چشم! نمی‌شه درو باز کنم.» و رو به ما که؛ «اینا سَگای جنگی هستن.». می‌پرسم: «این‌ها را از کجا براتون میارن؟» که پاسخ می‌دهد: «صیادا میارن.».

جلوتر می‌رویم و می‌شنویم؛ «این فیله. یعنی اسمش فیله. تَکِ روی سرش نشون می‌ده که بچه‌دار نمی‌شه و واکسنش رو گرفته.». خانم دانش غم و شادی تک‌تک این زبان‌بسته‌ها را درک می‌کند. می‌داند با کدام شوخی کند و به کدام احترام بیشتری بگذارد.

جلوی یکی از غرفه‌ها که می‌رسد، با احترام و خیلی رسمی می‌گوید: «سلام عرض می‌کنم جناب موقّر!» و در همان حال که حیوان واکنشی از خود نشان نمی‌دهد، به ما توضیح می‌دهد که: «اصلا نگاه نمی‌کنه. حرفش اینه که منو بیارین بیرون.».

می‌پرسیم: «قهر کرده؟» که جواب می‌دهد: «بله، قهره.». از کار‌های آینده برای آزادی بیشتر حیوان‌ها این است: «قرار است شهرداری، زمینی را در جادۀ کلات به مساحت ۵ هزار مترمربع تسطیح کند.

در آنجا (مزرعۀ سگ‌ها) غذاخوری و آبخوری و دکل نگهبانی می‌گذاریم و محیط را محصور می‌کنیم تا سگ‌ها آزادانه زندگی طبیعی‌شان را داشته باشند؛ یعنی اصلا در غرفه و قُرق نباشند.».

 

پلان ششم؛ ابلاغِ وزارت کشور

«یک روز ظهر، حیوانی را به پردیس آوردند با این شرایط: مردم دمشو از ته، کَنده و گوش‌شو از ته زده بودند و وقتی حیوون رو آوردن اینجا، توی قسمتای بریده‌شدۀ بدنش، پُر از کرم بود.».

از این توصیف‌ها چِندِشمان می‌شود. می‌پرسم: «یک خانم، آن‌هم در جایی دور از شهر، با این کارِ سخت و سنگین، پُرخطر، پُربو، گاهی کثیف و... چرا انتخابتان باید این باشد؟».

با اشاره به سابقه‌اش در شهرداری می‌گوید: «دخترم همیشه می‌گفت دوست ندارم کارمند شهرداری باشی، چون شما سگ‌ها را می‌کشید. این انتقاد دخترم، من را به فکر واداشت و به خودم گفتم به‌عنوان کارشناس ارشد خدمات‌شهری باید کاری بکنم و حرکتی، تصمیمی بگیرم و شرایطی را ایجاد کنم که این معدوم‌سازی لغو شود و این شد که می‌بینید.».

ادامه می‌دهد: «در همین زمینه شروع به مطالعه کردم، حتی موقعی که برای زیارت خانۀ خدا به حج مشرف شده بودم، به شهرداری‌های مدینه، مکه، جده، بغداد، دمشق، کربلا، کاظمین و نجف مراجعه کردم و به‌همراه همسرم که می‌تواند به زبان عربی صحبت کند، از مدیران شهری، روش مقابله با سگ‌های ولگرد را پرسیدم.

متأسفانه در آن شهر‌ها هم سگ‌ها کشته می‌شوند. در خاورمیانه، فقط ترکیه، برنامۀ معدوم‌سازی سگ را ندارد؛ چون خودش را عضو اتحادیۀ اروپا می‌داند و در آنجا این کار ممنوع است. بعد از ترکیه، شهرداری مشهد تنها شهرداری ایران است که سگ‌ها را معدوم نمی‌کند.».

خانم دانش خوش‌خبری می‌دهد که؛ «به‌تازگی از چند شهر با من تماس گرفته و خواسته‌اند که همین برنامه را به آن‌ها آموزش بدهیم یا برویم و این کار را در آنجا انجام دهیم.

با مذاکره‌ای که با دکتر کاظمی، معاون خدمات و محیط زیست‌شهری شهرداری مشهد، انجام دادیم، به این نتیجه رسیدیم که بهمن ماه (که اجرای طرح یک‌ساله می‌شود) این دورۀ آزمایشی را بگذرانیم و بعد به امید خدا طرح را تکمیل کرده و بدون اشکالِ اجرایی برای شهر‌های دیگر آماده کنیم. قرار است وزارت کشور این طرح را به همۀ شهرداری‌ها ابلاغ کند.».

 

پلان هفتم؛ دغدغۀ زنِ شجاع

هفت ماه و نه روز است که شانۀ خاکی جادۀ قدیم مشهد را تا بعد از مرکز معاینۀ فنی خودرو در محلۀ رباط، پشت‌سر می‌گذارد و به پردیس می‌آید. خودش و دخترش و همسرش به اینجا «بالا» می‌گویند.

پرنیان، تنها فرزند خانم دانش، از دغدغه‌های مادرش حرف می‌زند: «از زمانی که مادرم طرح پردیسِ امروزی را نوشته است تا امروز، یا بیشتر وقتش را اینجاست یا تلفن‌های اینجا در خانه است! محال است در خانۀ ما اسم سگ، پردیس، سوله و... نیاید. دغدغۀ خانوادۀ ما اینجاست.».

اما او گله می‌کند که: «وقتی مادرم بازنشست شد، من در گروه‌های زیست‌محیطی بودم و می‌دانم چقدر مردم مشهد دغدغۀ توجه به حقوق حیوان‌ها را دارند و منتظر چنین شرایطی بودند، ولی متأسفانه عده‌ای فقط دنبال هیجان این کار بودند و پشتمان را خالی کردند.».

پرنیان از احساس بدش، وقتی که سگ‌ها معدوم می‌شدند، می‌گوید: «در اینجا فضا خیلی غمگین بود، مرده بود.». حالا او خوشحال است چراکه؛ «تا همین‌جا هم خیلی برایش زحمت کشیده شده است.».

صدای پارس گلۀ سگ‌ها، همۀ پردیس را برداشته است؛ بی‌امان و بی‌وقفه و بی‌مهابا. مضطرب می‌شویم. مهندس موسوی‌نیک، مسئول درمانی پردیس، می‌گوید: «چیزی نیست؛ یک اختلاف خانوادگی کوچک است!».

همه می‌دویم. شاید ۲۰۰ به یک شده‌اند. یکی‌شان لات‌بازی درآورده و... کارگران و مهندسان وارد قفس می‌شوند. سگ‌ها با یک جملۀ «برو کنار ببینم» دست از حمله می‌کشند. سگِ حمله‌دیده، جدا می‌شود و بیرون می‌آید.

خانم دانش به میانشان می‌رود. مهندس فریاد می‌زند: «الان وقتش نیست، بیرون بیاین حاج‌خانم!». خانم دانش پافشاری نمی‌کند و از میان سگ‌های ازنفس‌افتاده بیرون می‌آید. شجاعتش کم‌نظیر است.



* این گزارش سه شنبه ۲۱ شهریور سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۵۳ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.

ارسال نظر