کد خبر: ۸۴۰۵
۲۵ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۰

موسی خان حجازی طبیب اعظم بود و یار فراموش‌شدگان

نخستین پزشک قانونی، موسس نخستین بیمارستان اعصاب روان و بیمارستان مسلولین مشهد مشتی از اقدامات اساسی دکتر حجازی برای پیشرفت پزشکی در مشهد است.

سید موسی حجازی به معنای دقیق کلمه زندگی‌اش را وقف سلامت مشهدی‌ها می‌کند. او یک روز وکیل مدافع حقوق جذامیان است و فردایش سراغ بهبود بهداشت شهر می‌رود و بعد ساخت بیمارستان برای مردمان طرقبه را پی می‌گیرد.

از آن طرف، در اداره بلدیه و پزشکی قانونی نقش دارد و خلاصه انگار با خودش عهد کرده بود هرکاری از دستش برمی‌آید بکند و مهم‌تر اینکه، توی کارش کم نگذارد و به بهترین شکل ممکن انجامش دهد. کاری که موسی‌خان با ساختن بیمارستان اعصاب و روان انجام داد، نه فقط مجانین، که خانواده‌هایشان را هم تا ابد خاطرجمع کرد.

موسی‌خان پزشک بود و سه مطب جداگانه در شهر داشت؛ یکی توی ته‌پل‌محله بود، یکی توی خیابان خاکی و آخری هم داخل کوچه چهارباغ. اما این وسط یک چیزی آقای حجازی را آزار می‌داد؛ اینکه می‌دید مبتلایان به جنون در کوچه و خیابان، ویلان و سیلان می‌گردند و هرکسی می‌رسد، آزارشان می‌دهد.

می‌دید که چطور در فلاکت‌بارترین وضع ممکن زندگی می‌کنند و حامی ندارند. دارالمجانین پوسیده‌ای که پیش از حجازی در شهر وجود داشت، پر بود از اتاق‌های متعفنی که دیوانه‌ها را دیوانه‌تر می‌کرد، نه تیمار و آرام. برای همین موسی‌خان پیش از اینکه سال کودتا از دنیا برود، کار ساخت بیمارستان حجازی را تمام کرد.

 

موسی خان حجازی طبیب اعظم بود و یار فراموش‌شدگان

 

خبرنگار روزنامه «خراسان» در تاریخ ۱۱ مهرماه سال ۱۳۲۸ از آغاز ساخت بیمارستان روانی یاد می‌کند که توسط مرحوم حجازی و خیرین مشهدی در حال ساخت است.

او در این گزارش از جزئیات فنی این بیمارستان اطلاعاتی نسبتا خوبی به مخاطبش می‌دهد: «نقشه ساختمان را آقای مهندس گرایلی مجاناً کشیده است که عبارت است از ۹ اطاق مردانه و ۹ اطاق زنانه و دو سالن غذاخوری ۴۵ متری و آشپزخانه و غیره... که گنجایش نگهداری صد مجنون را خواهد داشت. ساختمان با مساعی دکتر حجازی شروع شده، ولی معلوم نیست چه موقع به پایان خواهد رسید و کی برای انتقال مجانین حاضر می‌شود.»

کاری که موسی‌خان با ساختن بیمارستان اعصاب و روان انجام داد، نه فقط مجانین، که خانواده‌هایشان را هم تا ابد خاطرجمع کرد

او در سال‌های فرمان مشروطه ازدواج می‌کند و حاصل این ازدواج دختری است که موسی‌خان بسیار او را دوست دارد و به همراهش به مشهد می‌آید. ظاهرا در سال‌هایی که سلطنت از محمدعلی شاه به احمد شاه منتقل می‌شود، همسر اول آقای حجازی به علت بیماری از دنیا می‌رود.

در همین سال، او برای همیشه به مشهد مهاجرت می‌کند و آغازگر ساخت و ترمیم زیرساخت‌های نظام بهداشتی شهر می‌شود. به‌عنوان مثال او دارالشفای حضرتی را ترمیم، تجهیز و بازسازی می‌کند و سال بعدش نماینده دوره چهارم مجلس شورای ملی می‌شود. 

سال ۱۳۰۲ او بنیان‌گذار جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران می‌شود. حجازی بعد از مدتی با اشرف‌الملوک دفتری برادرزاده دکتر مصدق و دختر یکی از خانواده‌های سرشناس مشهدی وصلت می‌کند. سال ۱۳۰۰ سید نصراله اولین فرزند موسی خان متولد شد. او بعد‌ها راه پدرش را ادامه می‌دهد و علاوه‌بر تحصیلات عالی در رشته پزشکی، همچون پدرش حامی اقشار ضعیف جامعه می‌شود و بیش از هرچیز به کاستن رنج بیماران فکر می‌کرد.

 

موسی خان حجازی طبیب اعظم بود و یار فراموش‌شدگان

 

اولین پزشک قانونی مشهد

آن‌طوری‌که سهراب رضازاده، نتیجه خانواده حجازی، می‌گوید، «طبیب‌اعظم» اصالتا تفرشی است و مهرماه ۱۲۶۱ به دنیا می‌آید. او در زمان ناصرالدین شاه شاگرد مدرسه دارالفنون می‌شود و پس از اینکه چندسالی برای تحصیل به فرانسه می‌رود، برمی‌گردد به پایتخت و مشغول طبابت می‌شود. اما پس از مدتی به دعوت معیرالملک، والی خراسان، به مشهد می‌آید و می‌شود اولین رئیس پزشکی‌قانونی شهر. او پای گواهی فوت خیلی از مشهدی‌ها را امضا کرده است.

دکتر حجازی بیشتر از هرچیز فکر حرمت بیمار‌های درمانده و بی‌بضاعت بود. اصلا بعید نیست دکتر شیخ بعد‌ها برای کارش موسی‌خان را الگو قرار داده باشد. دکتر حجازی بعد از اینکه بیمارستان حجازی را تا ابد وقف بیماران اعصاب‌وروان می‌کند، رفت سراغ مسلولین.

با زمینی که یکی از رفقایش، عباس توکلی‌زاده، به او هدیه داده بود، بیمارستان دیگری ساخت؛ جایی که حالا هم مقبره اوست و هم بیمارستانی بزرگ و قدیمی که البته ابتدا برای مسلولین ساخته شده بود و پس از انقلاب به بیمارستان «شریعتی» تغییر کرد.

موسی خان حجازی طبیب اعظم بود و یار فراموش‌شدگان

 

آقاموسی برای ساخت این بیمارستان از خانه‌اش در سناباد تا طرقبه راهی طولانی می‌رفت و برمی‌گشت تا کار درست و دقیق انجام شود. دست‌آخر سکته مغزی زمین‌گیرش کرد وگرنه اگر می‌توانست باز هم بیمارستان و مدرسه و خانه بهداشت می‌ساخت به تعداد مطب‌هایش اضافه می‌کرد.

موسی‌خان عمرش را وقف بیمار‌هایی کرد که جامعه طردشان کرده بود. حالا پس از این همه سال، سهراب برای زنده‌کردن نام جدش دوباره دست‌به‌کار شده است. او بعد از نونوارکردن مقبره جدش، تازه فهمیده که دکتر‌های بیمارستان هم نمی‌دانستند چه‌کسی در این اتاق کوچک دفن شده است.

* این گزارش پنج‌شنبه ۲۶ بهمن‌ماه ۱۴۰۲ در شماره ۴۱۵۷ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر