محله ایثار

محله
منطقه ۴

ایثار

محله ایثار که به بازار‌های مانتوفروشی‌اش معروف است، در گذشته‌های دور نیز بازارچه‌ای به‌نام «شادکن» داشته که در وقف‌نامه‌ها، از مغازه‌های تنباکوفروشی، خبازی، کفش‌دوزی و دلالی آن نام برده شده است. قلعه شادکن تا حدود نیمه قرن چهارده خورشیدی در کوچه ششم بیست‌متری کوی طلاب با هفت‌هشت خانوار برجا بود.

محله ایثار
خیابان شهیدعلیمردانی ۵؛ راسته بستنی‌فروشی طلاب
تا چند دهه قبل، بیشتر املاک مسکونی این محله، قطعات سیصدمتری و متعلق‌به طلبه‌ها بود. این خیابان جزو معدود معابر محله طلاب است که بافت مسکونی خود را حفظ کرده است.
مرور روز‌های انقلابی مسجد قدیمی رضوی در محله ایثار
جریان انقلاب من را هم کنجکاو کرده بود. هرشب خیلی‌ها می‌کوبیدند می‌آمدند مسجد. آن روز‌ها مسجد خارج از محدوده بود. مثل حالا نبود که مترو و اتوبوس‌های مدل‌به‌مدل خدمات‌دهی کنند؛ مردم پیاده می‌آمدند.بین نماز‌ها امام جماعت سخنرانی می‌کرد، نه با ملاحظه و ملایم، بلکه تند و سخت؛ به‌طوری‌که هر لحظه می‌ترسیدم بیایند در مسجد را ببندند، اما رژیم از پیر‌بودن حاج‌آقا هراس داشت.
هنرم گیاهی است که ریشه اش در این خاک نهفته
اولین بار بود استاد بابک بابازاده من را می دید اما یک صندلی برای نشستن من گذاشت و بیش از دو ساعت درباره کارش، رنگ ها و... به من توضیح داد. برایم جالب بود که این همه وقت صرف من می کند. به خودش هم گفتم. حرفی زد که تکانم داد. او گفت: اگر استعداد داشته باشی و من این مطالب را به تو نگویم، بیست سال بعد به جای اکنون من خواهی رسید اما اگر امروز به تو بگویم و یاد بگیری، می توانی تا چند سال دیگر من را پشت سر بگذاری. به این ترتیب، نقاشی ایران پیشرفت خواهد کرد. ملاقات و دیدار عجیب و اثرگذاری بود. این روایت مهدی امینی از مراحل پیشرفتش است.
مجلسی‌ترین خیابان
خیابان مجلسی در نزدیکی با خیابان ایثار یکی از بزرگ‌ترین بازارهای تولید و فروش مانتو است و از شریان‌های محوری منطقه ما. کرایه‌چی‌ها در ابتدای معبر فضای متفاوتی به خیابانی داده‌اند که از یک طرف به چهارراه برق می‌رسد و از یک سمت به میدان شهید گمنام.عبور قطار و لحظه رسیدن زائران به مشهدالرضا(ع) شاید از زیباترین خاطرات ساکنان این معبر باشد که فاصله‌شان با پل گذر قطار چند گام بزرگ است.
همسایه‌های محله ایثار یک خانواده‌اند
با سه همسایه دیواربه‌دیوار برخورد می‌کنیم و پای حرف‌هایشان از همجواری با هم می‌نشینیم. حضورمان در محله عجین می‌شود با شیطنت شاگرد یکی از مغازه‌های محله که بنزین کف مغازه ریخته است. شعله‌های کوچک آتش بزرگ‌ترها را نگران می‌کند و آتش را با آب خاموش می‌کنند. همان نشانه‌ای می‌شود که سوپری محله که خانمی جوان است می‌گوید: مالک همان مغازه‌ای که آتش گرفت از قدیمی‌هاست و همسایه خوب این محله.
عشق موروثی «نبی‌زاده‌»ها
امیرحسین نبی‌زاده سیزده‌ساله و ساکن محله ایثار است. آوای خوش قرائت او از آینده درخشانش خبر می‌دهد. شاید بتوان به‌واسطه علاقه‌ و ارادتی که به کتاب الهی در خانواده نبی‌زاده هست، گفت این یک عشق موروثی است و از پدر به فرزند رسیده است. امیر‌حسین وقتی به علاقه‌اش پی برد، مانند پدرش دیگر روزش بدون تلاوت قرآن شب نمی‌شد.با پایان اولین سال تحصیلی امیر‌حسین، پدرش که شاهد اشتیاق فرزندش برای یادگیری قرآن بوده است، آموزش او را شروع می‌کند.
تابستان‌ دختران محله علیمردانی  با کلاس‌های خانم چهارمحالی داغ شد
از دغدغه‌های خانواده‌های محلات کم‌برخوردار، پیدا شدن سر و کله تابستان است و‌ چگونگی پر کردن اوقات‌فراغت تابستان‌های کشدار. هزینه‌‌ گزاف‌ کلاس‌های آموزشی و تفریحی یک سوی ماجراست، تهیه مواد اولیه برای آموزش یا ابزار آموزشی بخش دیگر این داستان. گرهی که اگر قرار به باز شدنش باشد،‌ به دست آدم‌هایی از همین محلات باز می‌شود که درد همسایه‌‌‌ را می‌فهمند‌‌. آدم‌هایی از همین‌ جنس که بی‌هیچ چشم‌داشتی، فقط با هدف رضای خدا و خلق او‌ وارد میدان می‌شوند؛ درست مثل آمنه چهارمحالی.