محله لشکر

محله
منطقه ۱۰

لشکر

لشکر۷۷خراسان که حوالی سال ۱۳۵۶ دنبال جایی برای ساخت خانه سازمانی می‌گشت، زمین‌های قاسم‌آباد به آن‌ها پیشنهاد شد و کلنگ اولین شهرک در قاسم‌آباد به زمین خورد. حضور۲هزارخانواده نظامی ساکن، این منطقه را آباد کردند. محله لشکر اولین محله منطقه۱۰است که به‌دلیل سکونت اولین ساکنانش، «لشکر» نام گرفت.

محله لشکر
روایتی کمتر شنیده شده از مقاومت تیپ ۳ لشکر ۷۷ خراسان
موهایش را در ارتش سفید کرده است و از 96 ماهی که جنگ به ما تحمیل شد 90 ماهش را زیر توپ و گلوله و خمپاره بوده است. از همان روز اول جنگ تا زمانی که قطعنامه پذیرفته شد، کارش تدارکات و پشتیبانی بود و کمبودها و تحریم‌ها را با گوشت و پوست و استخوانش حس کرده است. می‌گوید: بچه‌های ارتش عاشق بودند. وقتی هم که عاشق باشی خبری از عقل و منطق نیست. ارتش من را استخدام کرده بود که از این آب و خاک دفاع کنم و مفتخرم خود را بخشی از ارتشی بدانم که اجازه نداد یک وجب از خاک ایران دست دشمن بیفتد و هویت مردم خدشه‌دار شود.
مرکزِ امید بیماران سرطانی در محله لشگر
اگر بخواهیم روایت درستی از تاریخچه مرکز رضا(ع) داشته باشیم، باید برگردیم به اوایل دهه50؛ حدود سال‌های 52-1351. مرحوم احمد خیامی که آن روزها تازه کارخانه ایران‌ناسیونال و خط تولید پیکان را راه انداخته بود، کُلنگ یک بیمارستان و مرکز درمانی ویژه بیماران سرطانی را در خیابان کوهسنگی مشهد به زمین زد. بیمارستان سال1353 افتتاح شد. دکتر اتکینسون از انگلیس سرپرستی بخش رادیوتراپی را برعهده داشت و تعدادی دیگر از متخصصان مشهدی بدون اینکه یک ریال حق ویزیت بگیرند در این مرکز مشغول به کار شدند. احمد خیامی یک باغ سیب وقف این بیمارستان کرده بود و بخشی از سود کارخانه ایران ناسیونال و مابقی لایملکش را به مرکز رضا(ع) اختصاص داده بود.
کوچه مسجد چهارده‌معصوم(ع)
کوچه ششم، مشهورترین و پررفت‌وآمدترین کوچه در خیابان شهید هاشمی‌مهنه است. از مسجدی‌ها و بسیجی‌ها بگیرید تا دانش‌آموزان و کودکان و حتی مأموران رفع سدمعبر شهرداری، هرروز در این کوچه تردد می‌کنند. این کوچه که به کوچه مسجد چهارده‌معصوم(ع) هم شناخته می‌شود، در قلب شهرک لشکر واقع شده است و بیشتر ساکنان آن، همچون ساکنان دیگر کوچه‌های خیابان شهید هاشمی‌مهنه، ارتشی‌های بازنشسته هستند.
پیش از آنکه روی منبر از مشکلات بگویم، رفتم وسط میدان
با خودم گفتم امام جماعت مسجد بودن خیلی خوب است، اما رُفقای دیگرم این کار را به نحو احسن انجام می‌دهند. روضه‌خوانی هم مقام بالایی دارد، اما باز یک عده دیگر در این میدان مشغول فعالیت هستند. باز نشستم و فکر کردم که اگر بروم وارد وادی قضاوت بشوم بد نیست، اما دیدم که جمع زیادی از طلبه‌ها به عشق قاضی شدن وارد حوزه علمیه شده‌اند. چند وقت بعد به این نتیجه رسیدم که بروم کارِ فرهنگی بکنم، هرچه سبک و سنگین کردم، دیدم خیلی از بچه‌ها و سازمان‌ها قبل‌تر از من به این فکر افتاده‌اند و پُر قدرت دارند کارشان را می‌کنند. پس آنجا هم جای من نبود.
درباره گرمابه‌‌ای که رفیق گلستان اهالی قاسم‌آباد است
ماجرای گرمابه ولیعصر برای اهالی قاسم‌آباد مدت‌هاست عادی شده و حتی بعضی‌هایشان پا را فراتر از عادی‌سازی می‌گذارند و آن را مثل مجسمه مادر و سینما سیمرغ و... جزو عناصر هویتی منطقه می‌دانند. قصه تأسیس این گرمابه برمی‌گردد به سال1357. یعنی درست آن زمانی که قاسم‌آباد و غرب مشهد کم‌کم داشت آباد می‌شد، اما با هزار و یک مشکل. یکی از اصلی‌ترین مشکلات هم دسترسی سخت مردم به آب بود.هرکسی که می‌خواست برود حمام بقچه‌اش را جمع می‌کرد، می‌آمد حاشیه بولوار وکیل‌آباد، سوار ماشین‌های میدان شهدا می‌شد و می‌آمد آنجا که یک حمام ساده برود.
سرهنگ ابوالحسن ایزدجو خاطره تلخ رحلت امام(ره) در دوران اسارتش را مرور می‌کند
سمت و سوی حرف هایمان وقتی به دوران اسارت و روز رحلت امام رسید، لرزش شانه هایش انگار تازگی آن داغ جان سوز را زنده می کرد؛ فرمانده شجاع دیدبانی سال های دفاع مقدس وقتی از روزهای غربت اسارت و شنیدن خبر رحلت امام می گفت، درست مثل طفلی یتیم و سرگشته می گریست؛ انگار که روح خدا همین دیروز و امروز از جان او هم جدا شده است.
مرد «رزم» در روزهای نبرد
اصغر ده ساله بود یا دوازده ساله، درست یادش نیست، فقط می‌داند که یک روز پدر آن‌ها را راهی مشهد کرد تا خودش بماند و دشت‌های سرسبزی که بی‌هیچ منت گوسفندانش را پروار می‌کردند و چرخ زندگی‌اش را می‌چرخاندند. خانواده عیالوارشان در محله پایین خیابان در کوچه چهنو ساکن شدند و پدر گاهی به آن‌ها سر می‌زد. اصغر در همان محله‌ قد کشید و در گودهای کشتی‌اش مرام پهلوانی را یاد گرفت. حالا استاد اصغر دهقان پیش‌کسوت جودو را همه می‌شناسند.