اواخر آذر سال 1400 بود که مدیریت هنری شهرداری مشهد، سفارش نقاش ی تمثال سردار شهیدسلیمانی در خیابان شهیدمفتح را به ولی شفیع، هنرمند مشهدی، داد. رضایت و اشتیاقی که مالکان ساختمان نوساز این خیابان به کار داشتند، درکنار ارادتی که ولی شفیع به شهدا و بهویژه سردار دارد، در یک زمان بیستوپنجروزه، کار را به پایان رساند و حالا یک سال است حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی مهندس به عابران این خیابان لبخند میزنند، درحالیکه دست سردار روی شانه رفیق شهیدش است.
پشت یکی از میزهای بازارچه چهارراه مخابرات قاسمآباد زنی ایستاده است که قصهای شنیدنی دارد.
یکسال مانده به کنکور، سریال «در پناه تو» از تلویزیون پخش میشد. دانشجویان این سریال که در دانشگاه هنر درس میخواندند من را عجیب جذب کرده بودند. رفتوآمد اینها در دانشگاه، درسهایشان، مراوداتشان با یکدیگر و استادان، فوقالعاده برایم جذاب بود. هر بار که این سریال را میدیدم فقط یک رؤیا در ذهنم ایجاد میشد، آن هم این بود که بتوانم یکی از اینها باشم.
اولین چیزی که در بین تابلوهای نقاش ی خودنمایی میکند، چهره ارتشیهایی است که با اولین نگاه ما را یاد تمبرهای قدیمی میاندازند. نام بیشتر آنها زیر تابلوها نوشته شده است. تابلوهایی که توسط شهیدسیدمحمود امیدخدا در دهههای 30 و 40 کشیده شدهاند.
آنطور که میگویند شهید امیدخدا ذوق هنری خوبی داشته و در ایام فراغتش چهره دوستان و همرزمانش را میکشیده است.
اولین بار بود استاد بابک بابازاده من را می دید اما یک صندلی برای نشستن من گذاشت و بیش از دو ساعت درباره کارش، رنگ ها و... به من توضیح داد. برایم جالب بود که این همه وقت صرف من می کند. به خودش هم گفتم. حرفی زد که تکانم داد. او گفت: اگر استعداد داشته باشی و من این مطالب را به تو نگویم، بیست سال بعد به جای اکنون من خواهی رسید اما اگر امروز به تو بگویم و یاد بگیری، می توانی تا چند سال دیگر من را پشت سر بگذاری. به این ترتیب، نقاش ی ایران پیشرفت خواهد کرد. ملاقات و دیدار عجیب و اثرگذاری بود. این روایت مهدی امینی از مراحل پیشرفتش است.
حمیدرضا ابوالفضلی میگوید: من خیلی زودرنجم. بارها شده رنگهایم را دزدیدهاند یا حق و حقوقم را ندادهاند اما از هیچکدام به این اندازه ناراحت نمیشوم که ببینم کسی تصاویر را نگاه کند و با بیتفاوتی رد شود. نقاش ی باید حس داشته باشد، مخاطب را کنجکاو کند و بتواند با او ارتباط بگیرد. برای همین اگر ببیند کسی به تصاویرش توجه نمیکند گمان میکند این ویژگیها را ندارد.
مشهد بعد از تهران، جزو اولین شهرهایی بود که دیوارهای کوچهها و خیابانهایش با یاد شهدا زنده شد. حالا که روی بیشاز صد دیوار شهر، تصویر شهدا نقش بسته است، بیش از هرزمانی میتوان به درستیِ تصمیم دهه 60 و 70 پی برد. امروز دیوارهای شهر رنگ دارند، نقش دارند و از همه مهمتر اینکه هویت دارند.