بعد از عمل جراحی و بیرون کشیدن تیرها، محمد محمدی متوجه میشود که برای همیشه ویلچر نشین شده است. این جانباز سرافراز محله رضاشهر از سال 64وارد آسایشگاه میشود اما ابتدا افسردگی داشته و خود را جامانده از غافله شهدا میدانسته است. او تصور میکرد دیگر رسالتش تمام شده، اما فردی به او میگوید: تو حالا باید روایتگر آنچه دیدی باشی. محمدی با این حرف از کنج عزلتش بیرون میآید. دریافت بیش از 20مدال رنگارنگ جهانی و 150مدال شنا کشوری، تدریس قرآن و نوشتن کتاب « شنا گر هور» از جمله اتفاقات بعد از این حرف است.