ارتش

مشهد، پایگاه و پناهگاه جنگ بود
شهر مشهد بر همین قاعده، روزگاری نه‌تنها سنگر، که پایگاه و پناهگاه رزمندگان کشور بود؛ شهری که در نقطه‌نقطه آن، مردم از مدار زندگی عادی خود خارج و جزئی از یک کل شده بودند که برای حفظ میهنشان از خود می‌گذشتند. از خانه به کوچه، از کوچه به مسجد، از مسجد به مدرسه و از آنجا به جای‌جای شهر می‌رفتند و نقش خودشان را در دفاع از قامت کشورشان اجرا می‌کردند تا خمیده نشود.
آغاز نهضت معکوس‌سازی قطعات هواپیما از زمان جنگ
برای عملیات فتح‌المبین هواپیما باید در منطقه دشمن فیلم‌برداری هوایی می‌کرد. سرگرد نصری، خدا پشت و پناهش باشد، خلبان هواپیما بود و باید به‌طور ضربدری چند مرحله منطقه دشمن را طی می‌کرد. هنگام پرواز یک موشک به هواپیما زده بودند و چون از نوع موشک‌های حرارتی بود بین دو اگزوز هواپیما اصابت کرده بود و با وجود این موشک، او هواپیما را به سلامت نشاند.
دلدادگی در سه‌راهی دلبران
هشت سال است پا در رکاب عاشقی گذاشته‌اند تا به قد ارادتشان به شاه خراسان در بیابان‌های جاده منتهی به مشهد الرضا(ع) مشقِ عشق ‌‌کنند. خادمان بی‌نام‌ و نشان و بی‌ادعای علی‌بن‌موسی‌الرضا‌(ع) که در روزهای آخر صفر، دل از شهر و دیار کنده و در مسیر جاده‌ها به خوش‌آمدگویی زائران حضرتش آمده‌اند. آمده‌اند ‌تا با استکانی چای خوش‌عطر و نانی گرم، خستگی‌ از تن زائر پیاده امام‌هشتم(ع) بزدایند و رسم میزبانی را به بهترین شکل به جای آورند. روایت، روایت خدمتگزاران مسجد سناباد محله سعدآباد است که از چهل روز مانده به روز موعود، در سه‌راهی دلبران‌ در تدارک میزبانی درخور میهمانان حضرتش هستند.
خداحافظی با اتکای ۵۵ساله مشهد
چند روز پیش، بنای فروشگاه لشکر در خیابان بهار تخریب شد؛ بنایی که اگرچه تاریخی نبود، یکی از ساختمان‌های خاطره‌دار هویتی در شهر مشهد به شمار می‌رفت. نام این ساختمان بیش‌از هر چیز با انقلاب و روزهای خونین دی‌ماه‌57 مشهد گره‌ خورده بود. همان‌‌جا که مردم معترض جلو استانداری خراسان، به‌تلافی تیراندازی ارتش ی‌ها و حرکت دیوانه‌وار تانک‌ها در 9‌دی‌57، فروشگاه را آتش زدند. شروع تخریب این بنای خاطره‌انگیز و کلنگ‌زنی عملیات احداث برج هفده‌طبقه سلامت در محل آن، بهانه‌ای شد تا به گذشته این بنای خاطره‌انگیز بپردازیم. بنایی که به گفته معماران قابل جابه‌جایی بوده است.
جان فدای دیروز، خادم امروز
حاج حسن سعادتمند می‌گوید: ما دو هزار نفر بودیم که قرار بود با قایق برویم. در منطقه عملیاتی وسیع که همه‌اش آب بود. آب‌هایی که عراق در منطقه رها کرده بود و عین باتلاق شده بود. فرمانده اصلی‌مان آقای انجیدنی بود. اسم کوچکش را در خاطر ندارم. اگر زنده است خدا عمرش دهد و اگر فوت شده خدا رحمتش کند. لب مرز که بودیم داشت برای ما صحبت می‌کرد به ما گفت اینجا راه برگشتی نیست. یا در باتلاق غرق می‌شوید یا تیر و ترکش می‌خورید یا اسیر می‌شوید هر کس نمی‌خواهد، برگردد. خوب آگاهمان کرد که این منطقه برگشت ندارد و هر کس می‌ترسد برگردد. هیچ‌کس برنگشت.
برای تحقق آرزوهای کودکی، هیچ‌وقت دیر نیست
سیدمحمود مقدم نائینی، نظامی بازنشسته هر روز به عادت سی و چند ساله ساعت 4صبح از خواب برمی‌خیزد، نماز و قرآن و مفاتیحش را می‌خواند، پیاده‌روی‌اش را می‌کند و بعد سراغ کتابخانه‌اش می‌رود تا یادداشت‌های روزانه‌اش را از کتاب‌های مورد علاقه‌اش رونویسی کند و به این ترتیب نه‌تنها خیال پیرشدن ندارد که به قصد جنگیدن با آلزایمر به دنبال عملی‌کردن آرزوهای بچگی‌اش است؛ یعنی «مخترع شدن» در دهه80 زندگی‌اش.
مجتمع فاطمیه نماد همکاری و تعاون بانوانِ یک محله است
حدود یک‌سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ارتش تصمیم گرفت که کارمندان مشهدی‌اش را خانه‌دار کند. آن زمان طبق طرح‌های تفصیلی مصوب که معروف‌ترینش طرحی موسوم به خازنی بود، شهر مشهد باید به سمت غرب گسترش پیدا می‌کرد. در همان سال فاز اول این اراضی که درست وسط بیابان‌های اطراف روستای قاسم‌آباد بود، به ارتش ی‌ها تحویل داده شد. زمین‌هایی که هرکدام 300تا 350 متر بود. بعد از انقلاب کار ساخت خانه‌ها تمام و شهرک‌لشکر به صورت رسمی افتتاح شد. آن هم در جایی که به گفته خودِ اهالی‌اش بیابانی لم‌یزرع بود و کسی امیدی به آبادی این محله نداشت.