ارتش

آقا سرهنگِ محله طرق
هنوز هم «وطن» را با بغض ادا می‌کند. لباس‌های نظامی‌‌اش بعد از بازنشستگی دم دست است و گاهی آن را می‌پوشد. اگر میان این لباس نظامی‌پوشیدن‌هایش فاصله بیفتد همسرش می‌گوید دلم برای آن لباست تنگ شده است. زاده طرق است و ساکن آن. در لشکر77 کاری می‌کند که کسی جرئت نکند از طرق بد بگوید. سربازی اگر از طرق باشد می‌گویند این همشهری جناب سرهنگ است. او چند سالی است که در محله سنگر تازه‌ای پیدا کرده است تا در آن خدمت کند. سرهنگ احمد حسن زاده هیئت امنای مسجد است و مسجد ابوالفضلی طرق و بچه‌های محل، آقا سرهنگ را خوب می‌شناسند.
روایتی کمتر شنیده شده از مقاومت تیپ ۳ لشکر ۷۷ خراسان
موهایش را در ارتش سفید کرده است و از 96 ماهی که جنگ به ما تحمیل شد 90 ماهش را زیر توپ و گلوله و خمپاره بوده است. از همان روز اول جنگ تا زمانی که قطعنامه پذیرفته شد، کارش تدارکات و پشتیبانی بود و کمبودها و تحریم‌ها را با گوشت و پوست و استخوانش حس کرده است. می‌گوید: بچه‌های ارتش عاشق بودند. وقتی هم که عاشق باشی خبری از عقل و منطق نیست. ارتش من را استخدام کرده بود که از این آب و خاک دفاع کنم و مفتخرم خود را بخشی از ارتش ی بدانم که اجازه نداد یک وجب از خاک ایران دست دشمن بیفتد و هویت مردم خدشه‌دار شود.
100 ماه زندگی در خط مقدم
امیر طبسی که محاصره بانه را تجربه کرده است و از هم‌رزمان شهید صیادشیرازی بوده است، می‌گوید: وقتی در بانه بودیم گفتند که سرگردی می‌خواهد بیاید و اینجا را از محاصره در بیاورد. این سرگرد همان سپهبد علی صیاد شیرازی بود. یک‌بار برگه‌های تشویقی بچه‌ها را برایش بردم که امضا کند. گفت: بروم نماز بخوانم بعد می‌آیم و امضا می‌کنم. من هم گفتم: خدمت به خلق مهم‌تر است! با همان دست‌های خیس برگه‌ها را امضا کرد و بعد نماز خواند. آشنایی ما با هم از آنجا شروع شد و در عملیات‌ها کنارش بودم.
5سال زندگی روی تخت بیمارستان
17اسفند سال 63 حمله هوایی جنگنده‌های عراقی نوع دیگری زخم بر پیکره این شهر گذاشت. «یوسف آقاپور» که اکنون پنجاه‌ونه‌ساله است نیز در ماه‌های پایانی خدمت سربازی از این زخم بی‌نصیب نماند. حالا دست راستش قطع است، چشم راست مصنوعی است و دست چپ آرنج ندارد و دو انگشت آن کاملا بی‌حس است و با گذشت 37سال ترکش‌هایی هم در سر، قلب و مهره سوم از پایین در بدنش به یادگار دارد. جراحاتی که باعث شده است درجه جانبازی او 70درصد ثبت شود. تجربه 140بار عمل جراحی و پنج سال زندگی روی تخت بیمارستان حتی در واژه‌ هم به‌سختی می‌گنجد.
در ارتش شاهنشاهی انقلاب کردیم!
ستوان یکم محمد محتشمی پور یکی از نیروهای ارتش ی است که در سال های منتهی به انقلاب اسلامی کنار مردم بود و از نفوذش در این سازمان نظامی برای پیشبرد اهداف مردمی انقلاب اسلامی استفاده کرد. او اکنون در آستانه 74سالگی هنوز به خوبی خاطرات آن روزهای انقلاب اسلامی را که بخشی از آن را در کتاب «عکاس لشکر خراسان» چاپ کرده است، به خاطر دارد و از بازخوانی اش لذت می برد.
خیابان شهید حسن باقران، دیدگاه لشکر
دیدگاه لشکر یکی از خیابان‌های قدیمی منطقه8 است که به معابر مهمی مانند بولوار ملک‌الشعرای بهار، ارشادالرضا، سردادور و ثامن‌الائمه متصل می‌شود، از پادگان تا میدان، در بین مردم به نام دیدگاه لشکر شناخته می‌شود. دلیل این نام‌گذاری نیز وجود دکل دیده‌بانی در میدان بود، به گفته ساکنان قدیمی این خیابان، تانک‌ها از همین مسیر عبور می‌کردند و رژه نیز از مقابل پادگان شروع شده و از دیدگاه لشکر به سمت خیابان بهار و سپس به سمت میدان شهدا و حرم می‌رفت.
شاگرد مدرسه عابدزاده در جبهه انقلاب اسلامی
سید محمد شاه‌عالمی روزهای اوج‌گیری انقلاب و بعد از آن را درک کرده است. در وقایع مهم مشهد همراه سیل خروشان انقلابی‌ها بوده و خاطره‌های زیبایی از رهبر معظم انقلاب، شهید هاشمی‌نژاد و مرحوم آیت‌الله طبسی دارد. خاطره‌هایش آن‌قدر از انقلاب شیرین است که متوجه گذر سه ساعته زمان نمی‌شویم.این مرد انقلابی که به اقتضای آن زمان دوشادوش انقلابیون تلاش می‌کرد، از سال 1364، مسیر زندگی‌اش را تغییر داد و در عرصه‌های عمرانی و کارآفرینی خدمت می‌کند.