غواص

شاید جنازه تا ماه‌ها بالا نیاید
مهارت آتش‌نشانان ایستگاه شماره ۲۳ مشهد، پیدا کردن جنازه‌های افراد غرق شده در آب‌های عمیق است.
اختراع با دست خالی
دستشان خالی بود. این دست خالی اما باعث نشد که از پا بنشینند و کاری نکنند. آن‌ها از خلاقیت خودشان بهره می‌بردند و اتفاقاتی را در خاکریزها رقم می‌زدند که بسیار به کار می‌آمد. ساختن پل بعثت، نارنجک‌انداز، مین نوری و اشنوگل، از آن دست کارهایی بود که در نداریِ امکانات و تجهیزات، در جبهه حسابی کارراه‌انداز بود و به دست همین نوجوان‌ها و جوان‌هایی رقم ‌خورد که از پشت میز مدرسه یا دانشگاه عازم خاکریزها شده بودند.
همراه شهدای غواص کربلای4، بچه‌محل فردوسی است
محمد عاشق قره‌خانی سال1347 در محله فردوسی به دنیا می‌آید. او در سال 1359 و درحالی که تنها 12 سال داشت، بدون اطلاع خانواده عازم جبهه خوزستان می‌شود و به عنوان یک رزمنده غواص در عملیات‌های مهمی مانند میمک و کربلای4 حضور پیدا می‌کند. محمد سال 64 و درجریان عملیات مرصاد به اسارت نیروهای بعث درآمده و 4سالی را در زندان تکریت سپری می‌کند. بسیاری از رفقای غواص او سال1394، با دستان بسته و در گورهای دسته‌جمعی کشف شدند که از میان آن‌ها می‌توان به شهیدان سیدجلیل میری ورکی، سیدرضا میرفاضلی و شهید سیدحسن فاطمی اشاره کرد.
آزاده ایرانیِ متولد نجف!
شرایط اسارت بسیار سخت است. محمدجواد سالاریان، آزاده‌ای است که بیش از 4سال و نیم از عمر خود را در «اردوگاه10 الرمادی» و زندان شهر تکریت گذرانده است. وی از کودکی به سبب هجرت خانواده‌اش به کشور عراق به زبان عربی تسلط داشته و در زندان‌های حزب بعث، نقش مترجم اسرای ایرانی را ایفا می‌کند، به همین دلیل در بین هم‌رزمان خویش به «محمد مترجم» معروف است. این آزاده سرافراز اول شهریور سال 69 به کشور بازمی‌گردد و کتاب خاطراتش با عنوان «نسیم تقدیر» را به رشته تحریر درمی‌آورد که چاپ هجدهم خود را پشت سرمی‌گذارد، کتاب دیگر او به نام «سیمای استقامت» مراحل ویراستاری را پشت سرمی‌گذارد و به زودی چاپ خواهدشد.
سرافرازی در جنگ، اقتدار در پزشکی
دکترسیدعلی جوادی، مؤسس اولین درمانگاه طب سنتی در‌ استان است. سید‌‌علی نوجوان، 15سالش تمام نشده بود که با دست بردن در کپی شناسنامه راهی جبهه‌های غرب شد و بعد از 26ماه، به‌عنوان مجروحی بازمانده از عملیات کربلای4 برگشت. او‌ برگشت تا با یاد رؤیای کودکی، دوباره پشت میز و نیمکت درس و دانشگاه بنشیند
 عبور از اروند وحشی
دو شب قبل‌از عملیات کربلای‌٨، از زانو تا کشاله ران حاج علی تفقد آسیب دید و در همین عملیات خمپاره‌ای در‌کنار پایش منفجر شد و از کف پا تا قفسه سینه‌اش جراحتی عمیق برداشت. در کربلای‌۵ هم بازوانش ترکش خورد و در یکی دیگر از حملات دشمن، هدف بمب‌های خوشه‌ای قرار گرفت و از ناحیه کمر و پشت گردن مجروح شد. او در کارنامه جانبازی‌اش چند بار شیمیایی‌شدن و چندین‌بار موج انفجار را هم به ثبت رسانده است. آثار آن روزها به‌گونه‌ای است که با کوچک ترین صدای بوق ماشین، روح و روانش آزرده می‌شود. از عوارض شیمیایی هم تنگی نفس برایش باقی مانده است.
تنها بازمانده غواصان گردان‌ یاسین پزشک شد
بعد پوشیدن لباس غواص ی به آب زدیم. شب بود، یکی از بچه‌ها که راهنما و راه‌بلد بود، جلو گروه حرکت می‌کرد. بقیه هم با گرفتن ‌طنابی‌ با فاصله‌ پشت سر هم شنا می‌کردیم و جلو می‌رفتیم. قبل شروع عملیات ‌تأکید شده بود‌ در هیچ شرایطی سرمان را از زیر آب بیرون نیاوریم تا دشمن متوجه حضورمان ‌نشود. بی‌تحرکی‌ و تکان‌نخوردن طناب در نظرم مشکوک آمد. آهسته سرم را از آب بیرون آوردم. با منورهایی که دشمن انداخته‌ بود، شب مثل روز روشن بود. دوستان و هم‌رزمانم‌ شهید شده و روی آب شناور بودند و آب از خون بچه‌ها رنگین بود.