«مرغ سحر ناله سر کن/ داغ مرا تازهتر کن» کمتر کسی در جامعه ایرانی پیدا میشود که این بیت و ابیات بعدی را با خودش زمزمه نکرده باشد؛ تصنیفی که در حافظه تاریخی ملت ایران ثبت شده است. در همان روزها مرتضی نیداود با آهنگسازی روی این تصنیف آن را جاودانه کرد. این شعر دوران خفقان عصر رضاخانی و فشارهایی را که بر ملت ایران و استبدادستیزان آمده است، به تصویر میکشد. شاعر این تصنیف نیز کسی است که سالها رودرروی استبداد رضاخانی ایستاد و هرگونه حصر و تبعید را به جان خرید.
عمر شصتو پنج ساله مرحوم محمدتقی بهار یکی از حساسترین و پیچیدهترین دورههای حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این مرزوبوم بود؛ سالهایی که حکومت یکصدوسیساله قاجار، آخرین نفسهایش را میکشید و در گذار انتقال به دوران پهلوی دورهای برزخی را تجربه میکرد. دورهای که ورود مذهب به سطح جامعه و حرکتبرانگیزی آن، ظهور مییابد و غرب آرامآرام برای کشور یک مسئله میشود.
خبر نخستین کشته تصادف در ایران با نام «غلامحسین درویش» گره خورده است. او سال 1305 خورشیدی بر اثر برخورد درشکه اش با ماشینی که روزگاری متعلق به مظفرالدین شاه بوده، فوت می کند.