زینب وکیلیزارچ با وجود متعارفنبودن رؤیایش، از آن دست نکشید. با آنکه کاردانی ارتباطات دارد، تعلیم رانندگی پایهیک را برای فعالیت در جامعه انتخاب کرد.
محله سجادیه که روزگاری بهخاطر کارگاههای خیاطی و گلدوزیاش معروف بود حالا با رکود این حرفهها روبهروست.
آرایشگاه متفاوت داییقاسم در جاده سیمان با ذوق خودش تبدیل به موزه نگهداری اشیای قدیمی شدهاست.
سپیدپوشان بیمارستان شهید هاشمینژاد از زمان شیوع کرونا میگویند: ما دو سال جنگ را با چشمهای خودمان دیدیم؛ لحظهلحظه مبارزه برای زندهماندن.
در تاکسی آقای عبداللهی در خط فردوسی تا راهنمایی کتاب بخوانید، شعر بشنوید و موسیقی آرامشبخش گوش کنید.
روایت سعید زعفری از روزگاری که پتوها پرنیان نام داشت اما نمدی بود.
یک طناب خریدم و وارد صحن که شدم، دخیل بستم. هرکس میپرسید: «برای چه دخیل بستی؟» میگفتم: «سرطان دارم.» واقعا هم اعتیاد مانند سرطان است و شاید از آن وحشتناکتر.