مستند

فیلم‌سازی وزیری‌نسب، با مسافرکشی!
بهزاد وزیری‌نسب، فیلمساز جوان حدود سه ماهی است که به منطقه ۵ آمده و می‌خواهد سوژه‌هایش را با نگاه‌کردن و نشست و برخاست با همین مردم بیرون بکشد.
حس و حال جبهه از دوربین حسین اکبری
حسین اکبری از خاطره دیدارش با شهید آوینی می‌گوید: پشت دستگاه مویلای فیلم شانزده‌اش بود و کار مونتاژ می‌کرد. توصیه می‌کرد تصاویری که می‌‌گیرید واقعی باشد و حس‌و‌حال را منتقل کند.
سینما میراث خانوادگی سهیلی‌ها است
امیر اطهر سهیلی می‌گوید: با دیدن دغدغه‌های پدر و عموهایم در رفتن سر لوکیشن، فیلم‌نامه‌نویسی و کتابخانه‌های پروپیمانی که داشتند، ابتدا به پردۀ جادو و بعد هم به نویسندگی علاقه‌مند شدم.
خبرنگاران؛ چشم‌های بیدار جنگ
بخشی از آنچه امروز ما از دفاع مقدس می‌دانیم، نتیجه زحمات خبرنگاران و عکاسانی است که چشم بیدار مردم در مناطق جنگی بوده‌اند؛ آن‌هایی که دوربین و قلم، سلاحشان بود. به خط مقدم می‌رفتند، دوربین را مقابل تانک‌های دشمن علم می‌کردند و با هر شات و یادداشتی، گزارشگر یک جنگ نابرابر می‌شدند.
فیض معلم نیست، رفیق دانش‌آموزان روستاست
سید اسعد فیض ساکن محله شریف و متولد سال ۱۳۴۴ در مشهد است. او ۳۲ سال از عمر خود را در آموزش و پرورش به خدمت معلمی پرداخته است و تمام این ۳۲ سال را به تمایل خود در مناطق محروم به‌ویژه منطقه آموزش و پرورش تبادکان و مناطق حاشیه‌ای شهر سپری کرده است. رابطه عمیق دوستی و همکاری بین او و شاگردانش زبانزد همگان است. او در ساخت کتابخانه‌های مدارس روستا ید طولایی دارد و کتابخانه روستاهای «مارشک»، «جنگ» و «بلغور» حاصل تلاش و ابتکار این معلم بازنشسته تبادکانی است. راه اندازی ایستگاه مطالعه در روستاها از دیگر اقدامات او است که در قالب یک فیلم مستند به نام «رد پای او» از شبکه های 1، 2، مستند و استانی خراسان پخش شد.
پسرِ طبیعت و مترجم حیوانات
ابوالفضل جغتایی ساکن و متولد مشهد (1387) است. او یک فعال محیط زیست، و حوزه علاقه مندی اش حیات وحش است. اطلاعات زیادش چندی پیش پای او را به یک برنامه تلویزیونی باز کرد. به گفته مادرش، بعد از برنامه «شگفت انگیزان»، دنبال کنندگان ابوالفضل در فضای مجازی خیلی زیاد شدند و پیشنهادهای مختلفی برای اجرای مستند های تلویزیونی به او داده شد.
اکبر آقا آرتیست
سال 1368 به‌طور خیلی اتفاقی با کارگردان و فیلمنامه‌نویس مشهور سینما، محمدرضا هنرمند برخورد داشتم. ماجرا از این قرار بود که به همراه دو دخترم برای دیدن فیلم دزد عروسک‌ها به کارگردانی ایشان به سینما قدس رفته بودم. در سالن انتظار که منتظر رفتن به سالن سینما بودم ناگهان چشمم به ایشان افتاد. بلافاصله شناختمش و به‌سراغش رفتم. خودم را معرفی کردم و به او گفتم که من فیلم‌های شما را دیده‌ام و تحلیل‌های آن‌ها را در مجلات مختلف سینما خوانده‌ام. خیلی خوشحال شد. درجریان این گفت‌وگو به او گفتم که چند فیلم کوتاه هم ساخته‌ام. خیلی دوست دارم که این هنر را ادامه بدهم اما تجربه کافی ندارم.