امانت‌داری

امینِ محله سیدی
محمدامین اقبالی نه بازیگر است، نه نویسنده و نه آدم مشهوری در فضای مجازی، اما در محله سیدی بسیار معروف است.
کیف پول ۲۰۰ میلیونی پاکبان محله سیدی را وسوسه نکرد
هنگامی‌که با صاحب کیف تماس می‌گیرند، متوجه می‌شوند که او از بشرویه به مشهد آمده بوده است و کیفش را از داخل ماشین دزدیده‌اند.
مطالعه 200کتاب در سال
معصومه رضوی، مادربزرگی دوست‌داشتنی و عضو کتابخانه رضوی، بیست‌سال است در محله سرافرازان زندگی می‌کند. او یکی از اعضای فعال این کتابخانه است که هر هفته حداقل دو یا سه‌کتاب به امانت می‌برد، می‌خواند و هفته به‌پایان‌نرسیده برای بردن کتاب‌های بعدی می‌رود. سال گذشته، مسئولان نهاد کتابخانه‌های استان، از این بانوی هشتادساله که هرسال حدود دویست‌کتاب به امانت می‌برد، به‌عنوان یکی از فعال‌ترین اعضای کتابخانه‌های عمومی قدردانی کردند.
ماجرای پاکبان شهرمان که امام رضا (ع) زندگی اش را متحول کرد
قصه پاکبان پاکدست شهرمان که می گوید حتی در هفت سال دست و پازدنش در اعتیاد، به مال مردم دست درازی نکرده است، به روزهای سخت خود رسیده است، روزهایی که با تمام در به دری هایش مقدمه آشتی دوباره او با امام مهربانی ها شد؛ « چابهار، ایرانشهر، ... برای کارگری به شهرهای مختلفی رفتم. مدتی بعد که به مشهد برگشتم، شب ها را در خانه های نیمه مخروبه می گذراندم، گاهی هم در خانه بقیه مصرف کننده ها.
صدسال امانت‌داری اداره پست، تلگراف و تلفن مشهد
منوچهر اسپهبدی، مدیرکل بازنشسته وزارت پست، تلگراف و تلفن که همان‌ سال‌ها به همراه چند نفربرای گذراندن دوره‌های تخصصی به انگلستان اعزام می‌شود، از نامه‌نویس‌های قدیم می‌گوید: هر کدام از این نامه‌نویس‌ها به‌عنوان سرقفلی مکانی برای خودشان داشته‌اند که گاهی از پدر به پسر ارث می‌رسیده است. این حال و هوا تا سال 1338به چشم می‌خورد، درست زمانی که ساختمان جدید پشت ساختمان قدیمی ساخته شده و پس از تکمیل آن، بنای قدیمی به طور کامل تخریب می‌شود.
نامه‌رسان‌ها؛ پیک‌های غم و شادی
این ماجرا را که تعریف می‌کنم مربوط به اسفند سال 92 است. مقصد خانه‌ای پشت یک کال بود. در زدم و منتظر ماندم. پیرزنی در را باز کرد. بسته را دادم دستش. یک لحظه با بوسه پیرزن بر دستم غافل‌گیر شدم. نمی‌توانستم هیچ حرفی بزنم. کنجکاو شدم ببینم داخل بسته چیست که او را تا این اندازه شاد کرده است. پیرزن خم‌خم داخل خانه رفت و با یک سینی کهنه و قدیمی برگشت. کنارش یک شیرینی بود، احتمالا مال چند سال قبل. کهنه به نظر می‌رسید، کهنه کهنه. یک اسکناس دویست‌تومانی هم کنار شیرینی گذاشته شده بود که تا نخورده بود، نو نو.
چند خاطره قدیمی از خشک‌شوی باسابقه محله سمزقند
حاج‌علی سمسامی تعریف می‌کند: یک‌بار بابت این امانت‌داری نزدیک بود کتک هم بخوریم. یک روز بنده‌خدایی‌ کتی برای‌ شست‌وشو‌ ‌‌آورد. موقعی‌که می‌‌خواستیم آن را داخل ماشین بیندازیم، از‌‌ یکی از‌ جیب‌ها بسته کوچک موادمخدر پیدا کردیم. من هم به رسم امانت آن بسته را ‌‌پس از ‌آماده‌شدن کار سر‌جایش قرار دادم. طرف که آمد دنبال لباسش، آرام ‌در گوشش گفتم امانتتان سرجایش است، اما او بعد از اینکه دست در جیب کرد و بسته را دید، داد و فریادی راه انداخت که این مال من نیست و شما می‌خواهید برای من پاپوش درست کنید.