کد خبر: ۴۸۲
۱۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

هر آجر گلشهر، خطی از هویت مهاجران است

مهدی رضایی‌صدر ایده‌پرداز است و خلاقیت بی‌نظیرش همراه با چیره‌دستی باعث شده است که آثار جذابی خلق کند؛ چه در نقاشی و مجسمه‌سازی و چه در نمایشگاه چیدمان. در تمام آثار او دغدغه هویت موج می‌زند، ولی نه الزاما موضوعی چون شناسنامه. صحبت از هویت انسانی و حرکت رو به تعالی است.

 آوازه او بارها در گفت‌وگو با دیگر هنرمندان گلشهر به گوشم رسیده بود؛ جوان خوش‌ذوق گلشهری که نقاش، مجسمه‌ساز و معمار است. عکس‌های نمونه‌کارهای او را می‌بینم و لذت می‌برم. او ایده‌پرداز است و خلاقیت بی‌نظیرش همراه با چیره‌دستی باعث شده است که آثار جذابی خلق کند؛ چه در نقاشی و مجسمه‌سازی و چه در نمایشگاه چیدمان. در تمام آثار او دغدغه هویت موج می‌زند، ولی نه الزاما موضوعی چون شناسنامه. صحبت از هویت انسانی و حرکت رو به تعالی است. او می‌خواهد با هنر و اشاعه آن به خودآگاهی برسد و دوست دارد دیگران نیز همین مسیر را طی کنند. او معتقد است که آگاهی صلح و دوستی می‌آورد و کسی که خودش را بشناسد و هنر را بفهمد، محال است که دست به خشونت و آدم‌کشی بزند. هنرمند این هفته ما مهدی رضایی‌صدر است. هنرمندی که 2ساعت با او گپ زدم و ساعت‌ها حرف باقی ماند. در ادامه با ما همراه باشید و بخشی از این گفت‌وگو را بخوانید.

 

خانواده بااستعداد آقای رضایی

مهدی رضایی‌صدر متولد1370 و فرزند چهارم خانواده است و 2برادر و 3خواهر دارد. پدرش شغل آزاد دارد و مادرش خانه‌دار است. آن‌ها 30سال پیش و از ولایت غور افغانستان به ایران آمدند و ابتدا ساکن قلعه‌ساختمان شدند و حالا ساکن گلشهر هستند. به نظر مهدی، همه خانواده‌اش ذاتا هنرمند هستند و او استعداد درونشان را فطری می‌داند و می‌گوید: به جز من، برادرانم نیز دستی در طراحی دارند. برادر بزرگم از دوره راهنمایی طراحی می‌کرد، بدون اینکه دوره یا کلاسی دیده باشد. کارهایش خوب بود و حرفی برای گفتن داشت. بزرگ‌تر که شد، به کلاس طراحی رفت تا کارهایش قوی‌تر شود. برادر کوچکم نیز می‌تواند طراحی کند و او هم کلاسی نرفته است و به دلیل علاقه‌اش به طراحی، گاهی اثری خلق می‌کند. پدر و مادرم هنرمند نیستند، ولی رگه‌هایی از ذات هنری در کارهای روزانه‌شان دیده می‌شود. مثلا مادر در چیدمان سفره و تزیین غذاها دقت زیادی دارد. این از ذوق و استعداد هنری‌اش سرچشمه می‌گیرد.

 

هنر نون و آب نمی‌شود

مهدی سال پنجم دبستان با دوستی آشنا شد که در مسیر موفقیتش تأثیر زیادی داشت. ماجرای این دوستی برمی‌گردد به روز معلم. در آن روز دوستش پرتره معلم را روی تخته طراحی کرد. مهدی که علاقه زیادی به هنر داشت، از او خواست تا طراحی را یادش بدهد و از این طریق با استاد جعفری و کلاس‌های طراحی‌اش آشنا شد. خانواده مهدی نیز مثل خیلی از هنرمندان مهاجر گلشهر با کار هنری مخالفت کردند. مهدی در ادامه می‌گوید: پدر و مادرم مخالف بودند که هنر را به‌صورت جدی و حرفه‌ای دنبال کنم. آن هم به این دلیل که برای خانواده فایده اقتصادی ندارد. به هر حال هنر هزینه‌بر است. علاوه بر این، تا هنرمند معروف نشود، درآمدی از هنرش نخواهد داشت.
مهدی ابتدا با کلاس‌های طراحی شروع کرد. او در جشنواره‌هایی که از طرف مهاجران برگزار می‌شد، شرکت می‌کرد و در کنار طراحی، دوره‌های نقاشی و مجسمه‌سازی را نیز زیر نظر استاد شروع کرد. او می‌گوید: از آنجا که طراحی، مادر هنرهای تجسمی است، کمک کرد تا این دوره‌ها را سریع‌تر پشت سر بگذارم.

 

قید بورسیه ارشد را زدم

مهدی در طراحی و نقاشی و مجسمه‌سازی چیره‌دست شد. ایده‌های خوب او حاصل دغدغه‌مندی و تفکر بسیار اوست. در حین گفت‌وگو متوجه می‌شوم که برای او ایده و ساخته‌پرداخته کردنش مهم است و اجرا تنها بخش کوچکی از ذهن او را درگیر می‌کند. این نشان از مهارت اوست. سال91 در رشته معماری قبول شد و تا ترم هفتم ادامه داد و بعد تصمیم گرفت دانش تئوری خود را با ورود به بازار کار عملیاتی کند. به همین دلیل یک‌سال مرخصی گرفت و بعد دوره کارشناسی را به پایان رساند. مهدی می‌گوید: اگر همان سال و بدون مرخصی دوره کارشناسی را تمام می‌کردم، بورسیه تحصیلی دانشگاه را برای مقطع کارشناسی‌ارشد دریافت می‌کردم، اما قیدش را زدم. دانشگاه هم در مقطع ارشد تنها گرایش «معماری معماری» را داشت و من دوست داشتم در مقطع ارشد «معماری انرژی» یا «طراحی داخلی» بخوانم.

 

مجسمه‌ساز کارگاه شخصی نیاز دارد

نزدیک به 10سال است که مجسمه‌سازی می کند. او به هنرهای مفهومی و چیدمان علاقه‌مند است و تاکنون 4نمایشگاه چیدمان برگزار کرده است. هنرمندانی که رشته مجسمه‌سازی را دنبال می‌کنند، با مشکلات خاصی روبه‌رو هستند. مهدی می‌گوید: از مهم‌ترین مشکلات هنرمندان مجسمه‌ساز، فضای کار آن‌هاست. هنرمند فضایی نیاز دارد تا آزادانه به ساخت مجسمه مشغول شود. علاوه بر این، ابزار و مواد اولیه نیز جاگیر هستند. مجسمه‌ساز باید بتواند گچ، چوب، سنگ و گل را در فضایی نگه دارد. هر لحظه ممکن است به ماده اولیه خاصی نیاز باشد و هنرمند تصمیم بگیرد اثرش را ترکیبی بسازد. درمجموع مجسمه‌ساز کارگاه شخصی نیاز دارد. موضوع بعدی، هزینه‌های زیاد این هنر است. یا باید حامی مالی داشته باشید یا خودتان هزینه‌ها را تأمین کنید. این هزینه‌ها بسیار زیاد است و از عهده بسیاری از مهاجران خارج است.
مشکل دیگر که از دیرباز دست‌وپاگیر مجسمه‌سازان مسلمان بوده، رویکرد عده‌ای از مراجع و مردم بوده است. در این رویکرد مجسمه نماد بت در قبل از اسلام است و متعاقب آن مجسمه‌سازی هنر اسلامی تلقی نمی‌شود، اما اکنون نگرش‌ها تغییر کرده است و امروز جامعه آن را به‌عنوان رشته‌ای هنری قبول دارد؛ هرچند که هنوز هم آن‌قدرها فضا باز نیست. مهدی در این‌باره می‌گوید: هنوز برای ساخت پیکره مشکلاتی وجود دارد. جامعه هنوز پیکره را نپذیرفته است، اما می‌شود از فرم و تندیس استفاده کرد.
ما در خانه هنر مهاجران با هم گفت‌وگو می‌کنیم. سرم را می‌چرخانم و از مهدی می‌خواهم که از بین آثار نقاشی و مجسمه، آثار خودش را نشانمان بدهد. او هم می‌گوید که اینجا اثری از او وجود ندارد. از قرار معلوم تعدادی از مجسمه‌هایش در این مکان شکسته است. طبیعی است؛ چون رفت‌وآمد زیاد بوده است و مجسمه‌ها هم از گچ ساخته شده‌اند. مهدی هم به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید که بیشتر مجسمه‌هایش را هدیه داده یا فروخته است. تعدادی نیز در انباری خانه‌اش است. تنها یک مجسمه از آثار مهدی در مجموعه است که بر خلاف تصور من انکار می‌کند. قصه اینجاست که طرح اولیه این مجسمه متفاوت بوده و مطابق با سلیقه هنرمندانی که در این مکان رفت‌وآمد می‌کنند، تغییر کرده است. مهدی عکسی از طرح اولیه را نشان می‌دهد و خنده‌ام می‌گیرد و حالا متوجه می‌شوم که هنرمند مجسمه‌ساز فضای کار شخصی خود را نیاز دارد. او اکنون مجسمه‌سازی و چیدمان را کنار هم دنبال می‌کند.

 

4نمایشگاه حجم و چیدمان

او اولین هنرمند مهاجری است که نمایشگاه انفرادی حجم برگزار کرده است. نمایشگاه او در نگارخانه آرتین در اواخر سال91 برگزار شد و با استقبال شایان توجهی روبه‌رو شد. بعد از آن 2نمایشگاه طراحی در سبزوار و در دانشگاه حکیم برپا کرد که از آن هم استقبال خوبی شد و 2سال قبل نیز نمایشگاه چیدمان برگزار کرد. نمایشگاه چیدمان او در نگارخانه آذرنور بازخورد بسیار خوبی داشت. مهدی می‌گوید: برای برگزاری نمایشگاه چیدمان باید از قبل شناخته‌شده باشید و نمی‌توانید ازراه‌رسیده نمایشگاه چیدمان برگزار کنید و بعد هم برای آن تئوری بگذارید، وگرنه برای خیلی‌ها باورپذیر نیست. منظورم این است که اگر از هنرمند و گذشته او شناخت داشته باشند، نمایشگاه اثرپذیر می‌شود. به همین علت هنرمند باید پیش از این نمایشگاه حجم برگزار کرده باشد. در نمایشگاه حجم بود که وارد مقوله فرم و عناصر بصری شدم و در نمایشگاه آخرم وارد مباحث تئوری و بحث چیدمان شدم.

 

بعد از گذشت 40سال، هنوز مهاجریم

از موضوع مجسمه‌سازی و هنر چیدمان فارغ می‌شویم، چون تخصصی می‌شود و بوی محلی ندارد. از مهدی می‌خواهم درباره گلشهر و معماری آن بگوید. او درباره گلشهر می‌گوید: محدوده گلشهر به هویت مهاجران تبدیل شده است و اینجا رنگ و بوی فرهنگ و سبک زندگی افغانستان را دارد. بعد از گذشت 40سال، ما هنوز اینجا مهاجریم. با اینکه خود من اینجا به دنیا آمده‌ام و بزرگ شده‌ام، در مدارس اینجا درس خوانده‌ام و لهجه و زبانم هیچ تفاوتی با ایرانی‌ها ندارد، ولی درونم احساس می‌کنم مهاجرم. همین حس درونی باعث می‌شود که ما مهاجران دوست داشته باشیم کنار یکدیگر باشیم.

 

تک‌تک آجرهای خانه برای مهاجران روح دارد

از مهدی می‌پرسم که چه چیز در گلشهر آن‌قدر هویت دارد؟ آیا سنگ و آجر و خاک هم هویت را پذیرفته است؟ او می‌گوید: میکل آنژ، اسطوره مجسمه‌سازی، زمانی که مجسمه داوود را ساخت، از بالا تا پایین مجسمه را تراشید و به انگشت پای آن که رسید، ضربه‌ای به انگشت زد و گفت بلند شو. در کتاب زندگی‌نامه او آمده است که می‌گوید: «سنگ‌ها زنده‌اند و منِ هنرمند تنها آن‌ها را نوازش می‌کنم.» قرار نیست هنرمند به خودش سختی دهد تا از یک تکه سنگ اثر هنری خلق کند. هنرمند قبل از خلق اثر، آن را درون سنگ دیده است. حکایت گلشهر هم همین است. خاطراتی که اینجا شکل می‌گیرد، فضایی که اینجا شکل گرفته و هر تکه آجر آن بازتابی از هویت مهاجران است.
مهدی از رنج و سختی‌ای که مهاجران در گلشهر می‌کشند تا سقفی بالای سر داشته باشند، می‌گوید: بیشتر مهاجران کارگرند. از اول صبح تا شب کار می‌کنند و بعد از دادن خرجی خانه، با پول کمی که برایشان می‌ماند، چند آجر می‌خرند و به آجرهای قبلی اضافه می‌کنند تا خانه‌ای بسازند. تک‌تک این آجرها برای آن‌ها روح دارد و حاضر نیستند به هیچ قیمتی خانه را بفروشند و همین‌ها به گلشهر هویت می‌دهد.

 

معماری گلشهر دلی‌ساز است

از او می‌پرسم چه تفاوتی بین ساختن خانه با دست خودتان و دیگران وجود دارد و می‌گوید: در معماری قبل از ساخت هرچیز باید برای آن سناریو داشته باشیم. در معماری روز دنیا زمانی که بخواهیم برای خانواده‌ای خانه طراحی کنیم، اطلاعات شخصی آن‌ها را دریافت می‌کنیم. علایق، تحصیلات و نگاهشان به زندگی را بررسی می‌کنیم و بر اساس آن، خانه یا سفارش کارشان را طراحی می‌کنیم. اگر خانه را کسی به ما تحویل دهد، سعی می‌کنیم احساس آن‌ها را به آن منتقل کنیم، اما اگر خودمان آن را بسازیم، با توجه به نیازهای خودمان آن را می‌سازیم.
او درباره معماری گلشهر می‌گوید: معماری اینجا دلی‌ساز است و اینجا نمی‌شود نمای خاصی زد. اوایل که جوان‌تر بودم، فکر می‌کردم چرا نماهای خانه را تغییر نمی‌دهند یا مگر پول ندارند که نما را تغییر بدهند، ولی بعد متوجه شدم حق دارند. اینجا در بی‌نظمی نظم دارد و این یکی از تئوری‌های هنر و معماری است. سادگی در پیچیدگی و پیچیدگی در سادگی را می‌توانید به‌وفور در اینجا ببینید. هویت اصلی گلشهر در آشفتگی ساخت خانه یا متنوع بودن آن‌ها نیست، بلکه در وجدان تک‌تک آن‌هایی است که خانه را ساخته‌اند و روی یکدیگر هم تأثیر گذاشته‌اند. با رفتن هرکدام از ساکنان اینجا، هویت هم با آن‌ها می‌رود. خانه همسایه بخشی از خانه خود ماست و احساس شناخت به ما آرامش می‌دهد. تفاوت خانه‌های روستایی با شهری در این است که همسایگان از هم شناخت دارند و دیوار کشیدن را نیاز نمی‌دانند. گلشهر مثل روستا نیست، ولی مردم از هم شناخت دارند و نیاز نیست دیوارهای بلند بکشند یا حفاظ بزنند.

 

معماری در ایران سردرگم است

از مهدی درباره رویکرد معماری نوین درباره بناهای قدیمی می‌پرسم؛ اینکه دیگر کشورها بناها و ساختمان‌های قدیمی خود را نگه می‌دارند یا از بین می‌برند و چه تفاوتی با رویکرد کشور و شهر ما در این مباحث وجود دارد؟ او پاسخ می‌دهد: مسئولان شهرسازی در دنیا باتوجه به فضایی که هر محله دارد، نوع ساخت و فضای آن را مشخص می‌کنند. ممکن است کشورهای بزرگ اروپایی یا آمریکایی برج‌های بزرگ تجاری و مسکونی داشته باشند، اما فضاهای امن نیز دارند. ما مشهد را با حرم و فضای معنوی آن می‌شناسیم و باید فضای این محدوده را حفظ کرد. مرکز ثقل حرم مطهر گنبد و بارگاه آن است و باید در برابر دید عموم قرار گیرد، اما ساخت‌وسازهایی که در سال‌های گذشته در این محدوده انجام شده است، تنها جنبه تجاری و مالی دارد و مرکزیت را از حرم مطهر گرفته است. در اصل باید این بافت حفظ می‌شد. در تمام کشورهای دنیا بافت‌های قدیمی را حفظ می‌کنند و اجازه تخریب نمی‌دهند، حتی حق اضافه کردن به بافت یا بازسازی را هم نمی‌دهند یا ممکن است اجازه دهند با معماری جدید آن را ترکیب کنند، ولی تخریب هرگز. کشورهای بزرگ اروپایی که معماری قوی دارند، بافت مشخص دارند، ولی معماری در ایران سردرگم است و هویت ندارد.

 

هویت و سبک زندگی را فدای درآمد کرده‌ایم

از مهدی درباره علت این امر و اینکه چه شده است که معماری کنونی این‌قدر آشفته به نظر می‌رسد، می‌پرسم و او می‌گوید: قبل از معماری اسلامی، معماری ایرانی را داشته‌ایم و گنبد قبل از آنکه در مساجد استفاده شود، در خانه‌ها استفاده می‌شده و وارد معماری اسلامی نیز شده است. همان معماری گنبدی باعث آفتاب خوردن بخشی از گنبد و در سایه ماندن بخش دیگر است که به‌نوعی هم‌زیستی با طبیعت و هم‌خوانی با آن است. همه موضوعات استفاده‌شده در معماری ایرانی کارایی و هویت داشته است. به نظر من هویت و سبک زندگی را فدای درآمد و سود کرده‌ایم.

 

در نبود قانون، ساخت‌وسازها سلیقه‌ای می‌شود

از او می‌پرسم چه می‌شود که مهاجران از شهرهای مختلف که به مشهد می‌آیند، جایی را برای زندگی برمی‌گزینند، یا چرا بافت‌های حاشیه‌ای شهر مشهد با یکدیگر این‌قدر تفاوت دارد؟ مهدی می‌گوید: وقتی انسان‌ها از قید و بند رها باشند، کسانی را پیدا می‌کنند که به خودشان نزدیک باشند و کنار آن‌ها زندگی می‌کنند. همین سبک ساخت‌وساز را در هرجا تغییر می‌دهد و به همین دلیل محلات با یکدیگر تفاوت دارند. اگر قانون و چهارچوبی وجود داشته باشد، بر اساس همان ساخت‌وساز شکل می‌گیرد، ولی وقتی قانونی وجود نداشته باشد یا ضعیف عمل کند، ساخت‌وسازها سلیقه‌ای و متفاوت می‌شود. اکنون سلیقه‌ها و فرهنگ بومی قبل از شهرنشینی، فضای یک محله حاشیه شهر را شکل می‌دهند.

 

نباید تنها به سلیقه خودمان رجوع کنیم

از او درباره آینده معماری مشهد می‌پرسم و می‌گوید: از لحاظ معماری آینده خوبی برای مشهد نمی‌بینم. اگر همین‌طور به ساخت‌وساز ادامه دهیم، هرج‌ومرج زیادی در مشهد خواهیم دید. این هرج‌ومرج به مردم سرایت می‌کند و در رفتار و کنش آن‌ها تأثیر می‌گذارد. اگر شما جایی زندگی کنید که اتاق خوابش رو به نور خورشید باشد و با آن بیدار شوید، دیگر نیازی به صدای بلند و دعوا نیست، یا اگر فضای مناسب و امنی برای کتاب خواندن داشته باشید، نیاز نیست برای کتاب خواندن سراغ کتابخانه بروید و این آرامش را به دیگران منتقل می‌کنید. بخش داخلی خانه متعلق به ما و نمای بیرونی آن با مردم جامعه مشترک است. بناها و تفاوت آن‌ها روی رفتار مردم اثر می‌گذارد و ممکن است آن‌ها را پرخاشگر یا ناآرام کند. اکنون معماری و نمای بیرون بسیاری از منازل در راستای رفاه صاحب‌خانه نیست و بیشتر قصد خودنمایی دارد. بخشی از آن به ناآگاهی مردم و کم‌کاری معماران مرتبط است. باید راهی را برای آگاهی‌بخشی به مردم پیدا کنیم. علاوه بر این، بخشی از آن به مسئولان دولتی برمی‌گردد که این راه را برای معماران هموار کنند و چهارچوب‌های مشخصی را برای ساخت‌وساز تدوین کنند. بخشی از آن هم به خود افراد برمی‌گردد. باید بدانند سلیقه شخصی آن‌ها می‌تواند روی دیگران تأثیر منفی به‌جای بگذارد. داخل خانه را می‌توان بر حسب سلیقه تغییر داد، اما نمای بیرون متعلق به همه شهروندان است و باید طوری ساخته شود که اثر مثبت روی دیگران بگذارد و نباید تنها به سلیقه خودمان رجوع کنیم. انجمن‌ها و گروه‌های معماری به‌تنهایی نمی‌توانند کاری کنند و به نهادی رسمی در این رابطه نیاز دارند تا اثرگذار باشند.

کلمات کلیدی
ارسال نظر