کد خبر: ۱۸۱۴
۱۶ آبان ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

هاشم عفت‌پناه تاریخ شفاهی کشتی مشهد است

می‌گوید: «نگاه به گوش شکسته و گردن کلفت کشتی‌گیرها نکنید. کشتی‌گیرها قلبی لطیف و مهربان در سینه دارند.» با خود فکر می‌کنم که خودش صاحب یکی از مهربان‌ترین قلب‌هاست اما دغدغه‌مندبودنش را بیشتر در پایان گفت‌وگو حس می‌کنم. وقتی که می‌خواهیم از او عکس بگیریم و او حاضر به عکس‌برداری در سالن کشتی نمی‌شود تا مبادا تمرین بچه‌ها مختل شود. «هاشم عفت‌پناه» به نوعی تاریخ شفاهی کشتی منطقه 6 محسوب می‌شود. اولین سالن کشتی این منطقه را او به همراه اهالی افتتاح کرده است. کشتارگاهی که تبدیل به یک سالن درب و داغان می‌شود تا بستری باشد برای محقق شدن آمال و آرزوی انبوه کشتی‌گیران جوان و پرانگیزه اینجا. سکویی برای پرتاب و رسیدن به عرصه‌های بزرگ‌تر.

می‌گوید: «نگاه به گوش شکسته و گردن کلفت کشتی‌گیرها نکنید. کشتی‌گیرها قلبی لطیف و مهربان در سینه دارند.» و من وقتی با او گفت‌وگو می‌‌کنم با خود فکر می‌کنم که خودش صاحب یکی از مهربان‌ترین قلب‌هاست اما دغدغه‌مندبودنش را بیشتر در پایان گفت‌وگو حس می‌کنم. وقتی که می‌خواهیم از او عکس بگیریم و او حاضر به عکس‌برداری در سالن کشتی نمی‌شود تا مبادا تمرین بچه‌ها مختل شود. «هاشم عفت‌پناه» به نوعی تاریخ شفاهی کشتی  منطقه 6 محسوب می‌شود.

 اصلا اولین سالن کشتی این منطقه را او به همراه اهالی افتتاح کرده است. کشتارگاهی که تبدیل به یک سالن درب و داغان می‌شود تا بستری باشد برای محقق شدن آمال و آرزوی انبوه کشتی‌گیران جوان و پرانگیزه اینجا. سکویی برای پرتاب و رسیدن به عرصه‌های بزرگ‌تر. آقای عفت‌پناه کلی اسم نام می‌برد از کشتی‌گیرانی که در همان سالن درب و داغان رشد و بعد پله پله مراحل موفقیت را طی کرده‌اند. 

 

 

از کودکی عاشق کشتی بودم

همه چیز در زندگی او رنگ و بو و نشانی از کشتی دارد. خانه‌اش دیوار به دیوار سالن کشتی شهید شیرودی است و به محض ورود به خانه اولین چیزی که جلو چشم‌ها را می‌گیرد برق تعداد زیادی جام طلایی است که از این سر تا آن سر روی یک میز چوبی دراز چیده شده‌اند. می‌گوید دار و ندار و تمام چکیده زندگی او در همین جام‌ها خلاصه می‌شوند و همین‌ها به‌خوبی می‌توانند زندگی او را روایت کنند. اما بعد از این جام‌ها، عکس‌های قدیمی دومین راویان زندگی او هستند. او به محض نشستنمان یک پوشه پر از عکس‌های قدیمی پیش‌رویمان باز می‌کند، پر از بریده‌های روزنامه با تیترهایی که قهرمانی کلیدواژه همه آن‌هاست. 

هاشم عفت‌پناه متولدسال 1340 است. از همان دوران کودکی به این ورزش علاقه‌مند می‌شود. این علاقه را هم دو برادر کشتی‌گیر بزرگ‌ترش در او ایجاد می‌کنند. می‌گوید: «هنوز خیلی کوچک بودم که ترک دوچرخه برادرم می‌نشستم و با او به سالن کشتی می‌رفتم. خانه ما سه‌راه مصلی بود و تنها سالن مهم شهر باشگاه کارگران در فلکه ضد(15خرداد کنونی) بود. سالنی که کیلومترها با خانه فاصله داشت و ما ساعت‌ها به عشق کشتی تا سالن رکاب می‌زدیم. پدرم مخالف کشتی بود. می‌گفت برایتان نان و آب نمی‌شود اما ما گوشمان بدهکار نبود.»

پدرم مخالف کشتی بود. می‌گفت برایتان نان و آب نمی‌شود اما ما گوشمان بدهکار نبود


اولین سالن کشتی منطقه 6

عکس سیاه و سفیدی را از میان عکس‌ها بیرون می‌کشد. عکسی دسته‌جمعی از بچه‌های سالن کشتارگاه. خودش را میان بچه‌ها نشان می‌دهد. یک جوان لبخند بر لب. بعد از آن تشک‌های پنبه‌ای پاره و سقف چوبی پوسیده سالن توجهم را جالب می‌کند. او درمورد راه‌اندازی این سالن می‌گوید: « این سالن اولین سالن کشتی در منطقه ماست. تا قبل از آن باید هر روز مسافتی طولانی را طی می‌کردیم و دیگر خسته شده بودیم. تصمیم گرفتیم خودمان دست به کار شویم. 

یک کشتارگاه قدیمی اینجا بود که به انباری تبدیل شده بود. با بچه‌ها و همسایه‌ها با کمترین امکانات از آن ،سالن کشتی ساختیم. کشتارگاه در اصل یک کوچه بود، یک گاش (محل نگهداری) گوسفند! ما دو طرف آن را بستیم. ضایعات آن را خالی کردیم، بیل و کلنگ زدیم، دستی به سر و گوشش کشیدیم و تمیز و مرتبش کردیم و بعد با هزینه خودمان امکانات کمی را هم برای آن فراهم کردیم. در همان سالن بود که من در سن کم به مسابقات سرخس راه پیدا و مقام دوم را کسب کردم، بعد از آن قهرمان استان شدم، بعد در مسابقات قهرمانی کشور در ساری هم صاحب مقام شدم و از همان سالن درب و داغان، کشتی‌گیرهای خوبی به مراتب بالا رسیدند. تیم سالن کشتارگاه در همان سال اول قهرمان استان شد و بچه‌ها به رده‌های بالا دست پیدا کردند.»


سال‌های سخت

سال57 با پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن وقوع جنگ تحمیلی باعث می‌شود که رشته‌های ورزشی از جمله کشتی به حاشیه رانده شوند. آقای عفت‌پناه تعریف می‌کند که در آن سال‌ها حتی کشتی‌گیرانی که در رده‌های ملی فعالیت می‌کردند خواسته یا ناخواسته از مسابقات کناره‌گیری کردند. تیم ایران حتی چند دوره در المپیک هم شرکت نکرد. در آن سال‌هایی که ورزش در مضیقه بود آقای عفت‌پناه هم فعالیت ورزشی خود را متوقف می‌کند و به مدت 13ماه در جبهه خدمت می‌کند. اما پس از آن فصل جدید زندگی او آغاز می‌شود.

باورم نداشتند اما کم کم خودم را ثابت کردم. چندین سال صبر کردم تا توانستم ابتدا همراه تیم در مسابقات قهرمانی استان شرکت کنم و بعد تیم ملی


آغاز مربیگری

پس از بازگشت از جبهه، تصمیم می‌گیرد به عرصه مربیگری ورود پیدا کند. او دلیل این تصمیم‌گیری را این گونه توضیح می‌دهد: «هنوز 28سال بیشتر نداشتم. جوان بودم و هنوز می‌توانستم کشتی بگیرم و در مسابقات شرکت کنم. اما حس می‌کردم که بچه‌های این منطقه بیشتر از هر چیزی نیاز به مربی و حامی دارند. نیاز به کسی که از حقشان دفاع کند، امکانات بیشتری برایشان فراهم کند و... این شد که مربیگری را آغاز کردم. در همان دوره به کلاس‌های مربیگری هم رفتم. من در سن پایین درس و مدرسه را رها کرده و چسبیده بودم به کار و تمرین کشتی. فدراسیون کشتی هم به افراد زیر دیپلم مدرک مربیگری نمی‌داد. اما برای من با توجه به علاقه، تلاش زیاد و سابقه خوبم استثنا قائل شدند.»


خودم را ثابت کردم

«سطح کشتی خراسان در آن دوره بسیار بالا بود. بیشتر قهرمانان مسابقات مشهد در کشور هم مقام‌آور بودند. در همان پنج شش سال اول مربیگری‌ام چندین نفر از شاگردانم به تیم ملی راه پیدا کردند اما من هیچ وقت به اردوهای تیم ملی راه پیدا نمی‌کردم.» دلیل این دعوت نشدن را از او می‌پرسم و پاسخ می‌دهد: « نمی‌دانم. باورم نداشتند اما کم کم خودم را ثابت کردم. چندین سال صبر کردم تا توانستم ابتدا همراه تیم در مسابقات قهرمانی استان شرکت کنم و بعد تیم ملی.»

 


دعوت به اردوی تیم ملی

او یکی از بهترین خاطراتش را دعوت شدن برای حضور در تیم ملی در سال74 می‌داند. مهدی هوریا که آن زمان سرمربی تیم ملی امید کشتی ایران بوده است آوازه تمرین بی‌وقفه بچه‌های این منطقه با کمترین امکانات و به مربیگری هاشم عفت‌پناه را می‌شنود و به مشهد می‌آید تا خودش وضعیت باشگاه و تمرین بچه‌ها را از نزدیک ببیند. آن‌قدر تحت تأثیر قرار می‌گیرد که همان جا از آقای عفت‌پناه برای حضور در کنار ورزشکاران تیم ملی دعوت می‌کند. مسابقات در اندیمشک برگزار می‌شود و تیم‌ها برای رقابت از کره، ژاپن، آلمان و... به اندیمشک می‌آیند و مسابقات برگزار می‌شود. آقای عفت‌پناه می‌گوید که آن 15روز زندگی او را عوض می‌کند و انگیزه‌ای مضاعف به او می‌بخشد.

نفر از بهترین مربی‌های کشتی در این سالن حضور داشتند و طی یک نظرسنجی هاشم عفت‌پناه در آن سال به عنوان بهترین مربی انتخاب می‌شود


انتخاب شدن به عنوان بهترین مربی

(تیم ایران با 6طلا، 3نقره و 5برنز قهرمان شد) تیتر یکی از بریده‌های روزنامه داخل پوشه است که آقای عفت‌پناه به دستم می‌دهد. پایین این تیتر هم عکس او در حالی که روی سکوی اول ایستاده است به چشم می‌خورد. این عکس مربوط به سی و دومین دوره رقابت‌های بین‌المللی جام تختی است که در تهران برگزار می‌شود. 50نفر از بهترین مربی‌های کشتی در این سالن حضور داشتند و طی یک نظرسنجی هاشم عفت‌پناه در آن سال به عنوان بهترین مربی انتخاب می‌شود.


افتتاح سالن شهید شیرودی

با وجود تمام افتخاراتی که طی این سال‌ها کسب کرده است او رسالت خودش را فراتر از این‌ها می‌داند، اینکه بتواند قدمی برای کشتی‌گیران جوان و مستعد این منطقه بردارد. می‌گوید از همان ابتدا دغدغه جابه‌جایی از سالن فرسوده کشتارگاه به یک سالن جدید برای تمرین بچه‌ها را داشته است. سالنی که درخور بچه‌های باانگیزه منطقه باشد. سرانجام با پیگیری‌های او دومین سالن در این منطقه در پنج‌راه پایین خیابان (شهدای مسجد گوهرشاد کنونی) ساخته می‌شود. 

اما این سالن فقط یک سالن کشتی نبوده! با ورود رشته فوتسال به این سالن، آن‌ها مجبور می‌شدند که هر روز صد تا تشک را پهن و بعد آخر شب جمع کنند. او تعریف می‌کند:«آن زمان آقای مهندس امیرپور، هم شهردار بود و هم رئیس هیئت کشتی مشهد. یک روز که ایشان در منطقه5 بازدید داشتند، تا خبر این بازدید به گوش من رسید سریع خودم را به آنجا رساندم و مشکلات را مطرح کردم. او که آدم دغدغه‌مندی بود گفت هرجا سالنی مجزا برای کشتی انتخاب کنم با درخواستم موافقت می‌شود. ما گشتیم و گشتیم و همین سالن شهید شیرودی را انتخاب کردیم. اینجا شبیه یک انبار شده بود. ما و بچه‌های محله با گاری دستی تمام وسایل را خالی می‌کردیم، سوار خاور می‌کردیم و تا انبارهای خارج شهر می‌بردیم. خلاصه از صفر تا صد کارها را خودمان انجام دادیم.»


خانه‌ای دیوار به دیوار باشگاه

بعد از آن تمام فکر و ذکرش می‌شود این سالن و تمرین بچه‌ها. آن‌قدر غرق این‌کار می‌شود که تصمیم می‌گیرد خانه و زندگی‌اش را هم به همین جا منتقل کند و خانه دیوار به دیوار سالن را برای زندگی انتخاب کند. می‌گوید: «من این سال‌ها، هم مربی بودم، هم مسئول نظافت باشگاه و هم نگهبان آن. اما آن‌قدر کشتی و بچه‌های کشتی‌گیر این منطقه را دوست دارم که تمام این وظایف را با جان و دل انجام داده‌ام. تک تک وسایل ورزشی و امکاناتی را که در باشگاه می‌بینید با زحمت و دوندگی تهیه کرده‌ام. 

خیلی وقت‌ها که مسئولان از سالن بازدید می‌کردند یا برای ورزش و تمرین به اینجا می‌آمدند و فرصتی برای گفت و گو با آن‌ها پیش می‌آمد تنها درخواست‌هایی که می‌کردم مربوط به سالن می‌شد. خرید فلان دستگاه برای بچه‌ها، هزینه برای تعمیر بهمان ایراد باشگاه و... خیلی‌ها به من می‌گفتند هاشم این همه زحمت کشیده‌ای اما هنوز مال و منالی نداری. چرا برای خودت چیزی درخواست نمی‌کنی؟»


یک پدر معنوی

نگاهی به عکس‌ها می‌اندازم. عکس دو پسربچه را می‌بینم با مدال‌های توی گردنشان و دست آقای عفت‌پناه که روی شانه‌های آن‌هاست و لبخندی حاکی از رضایت بر لب‌هایش نقش بسته است. در همین هنگام هاشم و حسین همان دو کودک توی عکس به گفت‌وگو اضافه می‌شوند. حسین پسر آقای عفت‌پناه است. تنها فرزند او که کشتی را حرفه‌ای دنبال کرده است. حسین لیسانس تربیت‌بدنی دارد و تا به حال کلی افتخار در سطح استان و کشور کسب کرده است. 

هاشم مختاری از شاگردان قدیمی آقای عفت‌پناه است و او هم افتخارات زیادی کسب کرده است. از قهرمانی در رده کشتی جوانان تا کسب مدال‌های رنگارنگ کشوری در رده بزرگسالان. او همه این‌ها را مدیون آقای عفت‌پناه می‌داند و می‌گوید: «مربی فقط کسی نیست که به تو تمرین می‌دهد و اصول و نکات را از او فرا می‌گیری. مربی باید علاوه‌بر همه این‌ها ارتباط روحی خوبی هم با شاگردانش برقرار کند. من که از همان دوران کودکی کشتی را از هاشم آقا یاد گرفتم این ارتباط خوب از سوی ایشان را کاملا لمس کرده‌ام. 

به یاد دارم که برای شرکت در مسابقات روز جهانی کودک به کرج سفر کردم. خیلی کم‌سن و سال بودم و به‌شدت احساس غربت و دلتنگی می‌کردم. خواهش کردم که بگذارند با آقا هاشم تلفنی صحبت کنم. ایشان نه‌تنها از پشت تلفن کلی به من دلگرمی دادند بلکه همان روز کل راه از مشهد تا کرج را کوبیدند و یک‌راست آمدند پیش من. همین موضوع انگیزه زیادی در من ایجاد کرد و باعث شد در آن مسابقات مقام اول را کسب کنم. این همراهی شامل تمام جوانب زندگی من شد.

 نه فقط ورزش و کشتی! ایشان دقیقا مثل یک پدر معنوی مراقب من بودند. خیلی وقت‌ها حتی به مدرسه‌ام می‌آمدند و پیگیر وضعیت درس و مدرسه‌ام می‌شدند تا تمرین‌ها به تحصیلم لطمه‌ای وارد نکند. همین موضوع باعث شد که تحصیل هم به اندازه کشتی برایم اهمیت داشته باشد. حالا مدرک کارشناسی‌ارشد تربیت‌بدنی را گرفته‌ام و دانشجوی مقطع دکترا هستم و همه این‌ها را هم مدیون هاشم خان هستم.»

به ما می‌گویند که چرا درآمدزایی ندارید؟ اولا بچه‌های این منطقه توان پرداخت شهریه‌های سنگین را ندارند. دوم اینکه کشتی در کشور ما یک ورزش سنتی است


خاطره‌های خوب

هاشم می‌گوید آقای عفت‌پناه از این دست خاطره‌ها زیاد دارد و از او می‌خواهد که خاطره عباس بندساری را که یکی از پرافتخارترین ورزشکاران منطقه محسوب می‌شود، تعریف کند. آقای عفت‌پناه می‌گوید: «روز جهانی کودک بود و عباس در همدان مسابقه داشت. زنگ زده بود به خانه ما و گفته بود که با هاشم آقا کار دارم. با همان زبان کودکانه گله کرد که اینجا کلی به حریف من می‌رسند، برایش کمپوت آناناس می‌آورند، نرمش و تمرینش می‌دهند و... کار و زندگی‌ام را رها کردم. همان جا چمدانم را بستم و رفتم همدان. بیست تا کمپوت هم خریدم و با خودم بردم. عباس وقتی من را دید گل از گلش شکفت. همان سال قهرمان ایران شد و بعد به مسابقات مجارستان راه پیدا کرد.»


کشتی گرفتن با مشکلات

حالا بیش از 30سال است که مربیگری می‌کند و بالغ بر 30قهرمان کشوری را در همین باشگاه پرورش داده است اما کشتی‌گیر مهربان محله این روزها دلگیر است. دلگیر و دلسرد از جنگیدن و کشتی گرفتن با مشکلات. دلیل این دلگیری تهدید به حذف رشته کشتی از این سالن از سوی بعضی ارگان‌ها به‌دلیل مسائل مالی است. می‌گوید: «برای کسب درآمد بعضی رشته‌های دیگر را هم طی این سال‌ها به سمت مجموعه شهید شیرودی سوق داده‌اند. یک تکواندوکار با همان کفش بیرون از سالن، می‌آید روی تشک اما کشتی‌گیرها باید کفش بیرون و داخل سالنشان مجزا باشد. همین موضوع باعث شده بچه‌ها مریضی‌های پوستی بگیرند.

 خیلی‌ها فکرشان فقط کسب درآمد است نه فراهم کردن بستر سالم برای ارتقای سطح ورزشکاران منطقه. خانه کشتی باید فقط و فقط مکان کشتی باشد، نه یک سالن چند منظوره! ورود ورزش رزمی به یک سالن کشتی مثل یک فرزند ناتنی است در یک خانواده که هیچ جوره به آن خانواده نمی‌چسبد. درحال حاضر 200نفر کشتی‌گیر در این سالن تمرین می‌کنند و اینجا مرکز کشتی شده است. از جیم‌آباد، طرق و... حتی از روستاهای اطراف هم به این سالن می‌آیند.»
او در ادامه می‌گوید: «به ما می‌گویند که چرا درآمدزایی ندارید؟ اولا بچه‌های این منطقه توان پرداخت شهریه‌های سنگین را ندارند. دوم اینکه کشتی در کشور ما یک ورزش سنتی است. منابع تجاری محدودی دارد و باید از طریق منابع ملی پشتیبانی شود. حالا نه‌تنها پشتیبانی نمی‌کنند بلکه مانع افرادی می‌شوند که زحمت می‌کشند و دغدغه دارند.»


تا همیشه دغدغه دارد

گوشه چشم‌هایش تر می‌شود، سکوت می‌کند و دیگر حرفی نمی‌زند. می‌گویم برویم داخل سالن تا عکس بگیریم. عذرخواهی می‌کند و با همان شرم همیشگی توی صدایش می‌گوید که بچه‌ها در سالن تمرین دارند و بهتر است مزاحم تمرینشان نشویم. به اصرار ما یکی دو عکس در سالن می‌گیریم و مجبور می‌شویم دیگر عکس‌ها را در فضای باز بیرون بگیریم. با خودم فکر می‌کنم که با وجود تمام دلسردی‌هایش هنوز تنور کشتی این منطقه را گرم می‌خواهد و تا همیشه دغدغه کشتی و پرورش بچه‌های بااستعداد محله را دارد.

 

ارسال نظر
نظرات بینندگان
ناشناس
|
-
|
۰۰:۰۰ - ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
1
0
من چند سالی شاگرد هاشم آقا بودم و افتخار میکنم به داشتن همچین مربی دلسوزی❤️