کد خبر: ۲۵۳۴
۲۱ بهمن ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

در ارتش شاهنشاهی انقلاب کردیم!

ستوان یکم محمد محتشمی پور یکی از نیروهای ارتشی است که در سال های منتهی به انقلاب اسلامی کنار مردم بود و از نفوذش در این سازمان نظامی برای پیشبرد اهداف مردمی انقلاب اسلامی استفاده کرد. او اکنون در آستانه 74سالگی هنوز به خوبی خاطرات آن روزهای انقلاب اسلامی را که بخشی از آن را در کتاب «عکاس لشکر خراسان» چاپ کرده است، به خاطر دارد و از بازخوانی اش لذت می برد.

صدای انقلاب که بلند شد، به سراغ آدم های خاص و به اصطلاح روشنفکران نرفت. هرکس در هرجایی که ندای آن را شنید، تلاش کرد تا با آن هم آوا شود. ندای آزادی خواهی مردمی به چهارچوب ارتش هم نفوذ کرد و بسیاری از ارتشی ها را با جریان مردم همراه کرد.

ستوان یکم محمد محتشمی پور یکی از نیروهای ارتشی است که در سال های منتهی به انقلاب اسلامی کنار مردم بود و از نفوذش در این سازمان نظامی برای پیشبرد اهداف مردمی انقلاب اسلامی استفاده کرد.

او اکنون در آستانه 74سالگی هنوز به خوبی خاطرات آن روزهای انقلاب اسلامی را که بخشی از آن را در کتاب «عکاس لشکر خراسان» چاپ کرده است، به خاطر دارد و از بازخوانی اش لذت می برد.


ارتشی، اما انقلابی

انقلابیگری در میان محدودیت های ارتش به همین راحتی نیست. محتشمی پور که از سال1342 امام(ره) را شناخته و آرام آرام با آرمان های ایشان همراه شده، همه تلاشش را کرده است تا از موج خروشان انقلابی ها جا نماند. او در تنگنای مالی تصمیم گرفت ارتشی شود و از اینکه نمی توانست به راحتی مناسک مذهبی اش را به جا بیاورد، ناراحت بود.

توزیع ناهار در ماه مبارک رمضان و مخالفت با برگزاری نماز باعث می شد که بروز مذهبی بودن به همین راحتی نباشد، چه برسد به انقلابی بودن. انتقال او به مشهد زمینه حضورش در فعالیت های مبارزاتی را فراهم کرد. 17مهر سال1351 نقطه عطف فعالیت های انقلابی محتشمی پور شد تا پس از آن استوارتر در مسیر انقلاب اسلامی قدم بردارد.

مسجد صاحب الزمان(عج) و شهیدهاشمی نژاد دو کلیدی بودند که او را به افراد انقلابی وصل می کرد. نگرانی از سوی ارتش همیشه همراهش بود، اما نمی توانست دست از آگاه سازی ارتشی ها بردارد. اوایل خدمتش در مشهد احتیاط بیشتری می کرد، اما هرچه زمان به وقوع انقلاب اسلامی نزدیک تر شد، دل و جرأت او هم برای همراه کردن دیگران بیشتر شد.


ارتش را انقلابی کردیم!

محتشمی پور در اقدامی دوسویه، خبرهای ارتش را به میان انقلابی ها می آورد و پیام انقلابی ها را به ارتشی های مشتاق می رساند. او و چندتن دیگر در سال های منتهی به انقلاب اسلامی، همه تلاششان را می کردند تا اعلامیه های امام(ره) را به داخل پادگان ببرند و آن ها را با هر سختی که بود، در میان ارتشی ها توزیع کنند؛ اتفاقی که نباید با شناسایی شان همراه می شد.

سرویس های بهداشتی، آبخوری ها، تخت های استراحت و هرجایی که می شد اعلامیه را آنجا قرار داد، از نگاهشان دور نمی ماند. نیمه شب یا در ساعات خلوت با وجود ترسی که در وجودشان رخنه کرده بود، جانشان را کف دستشان می گرفتند تا اعلامیه ها در پادگان توزیع شود. گاهی هم با کلام سعی می کردند اشتیاق آگاهی را در دل دیگران بیدار کنند.

زمان حکومت نظامی فعالیت ارتشی های انقلابی بیشتر می شد. از میان افراد، آن هایی را که قابل اعتمادتر بودند، شناسایی می کردند و به جلسات فرا می خواندند. حتی وقتی کار رصد انقلابی ها به نیروهای ارتش سپرده می شد، ارتشی های دل سپرده به انقلاب اسلامی، موضوع را سربسته به گوش انقلابی ها می رساندند و آن ها نیز مراقبت می کردند تا به چنگ مزدوران  رژیم نیفتند.

این فعالیت ها باعث می شد موج خاموش انقلاب در میان بدنه ارتش پیشروی کند و بعدها خودش را نشان بدهد.


در ارتش، اختلاف طبقاتی وجود داشت

محتشمی پور این را هم تأکید می کند که آن زمان نیروهای ارتشی زمینه مذهبی داشتند و به همین دلیل خیلی راحت ارتش به مردم پیوست: «شاه امیدوار بود که ارتش را روبه روی ملت قرار بدهد، ولی وقتی پای حکومت نظامی وسط آمد، عکس آن ماجرا اتفاق افتاد.» در ارتش سه موضوع بود که باعث شد این نهاد نظامی از دستور شاه تبعیت نکند.

اختلاف طبقاتی شدید میان افسران و بدنه ارتش، آن ها را از هم دور می کرد. باشگاه، غذا و فروشگاه افسران جدا بود. بسیاری از درجه داران و افسران ارشد به رده های پایین تر احترام نمی گذاشتند. حضور نیروهای آمریکایی دومین موضوع بود. وقتی سرباز آمریکایی وارد پادگان می شد، فرمانده ارتش باید به استقبال او می رفت.

در ارتش فقط افسران ارشد شاهنشاهی بودند و نگاهشان با بدنه ارتش تفاوت داشت. بیش از 90درصد ارتش با اهداف انقلاب اسلامی همراه بودند و بسیاری از آن ها نیز فعالیت انقلابی داشتند. به همین دلیل وقتی حضرت امام(ره) مبارزه اش را علنی کرد، این افراد که در خانواده مذهبی رشد کرده بودند، به راحتی پذیرفتند و روبه روی مردم قرار نگرفتند.


راضی نبودیم روبه روی مردم قرار بگیریم

حکومت نظامی که ارتش را به صورت مستقیم روبه روی مردم قرار می داد، موضوعی نبود که به همین راحتی ارتشی ها آن را بپذیرند. گردان محتشمی پور نیز مأموریت داشت که در محدوده کلانتری5 در میدان سعدی مستقر شود.

محتشمی پور از رضایت نداشتن ارتش برای دخالت در آماده باش می گوید: «در پادگان نمی شد علنی حرف از انقلابی بودن زد، ولی حتی در رده های بالا هم بسیاری از افراد همراه جریان مبارزه مردمی بودند. من روز هفدهم شهریور بی سیمچی بودم. فرمانده لشکری داشتیم که بسیار مذهبی بود. خاطرم هست که دو ساعت و سی دقیقه، مأموری که در پمپ بنزین بود، با فرمانده کلنجار رفت تا اجازه تیراندازی بگیرد، ولی راضی نمی شد، تا وقتی که به او گفتند عده ای با سلاح سرد به ما حمله کرده اند، او گفت از خودتان دفاع کنید. آن روز دو نفر شهید شدند و او بسیار ناراحت شد. البته او درنهایت باز هم دستور تیر مستقیم نداد و فقط گفت از خودتان دفاع کنید.»


آماده بودیم روبه روی ارتش بایستیم!

او درباره همکاری نکردن بدنه ارتش با ساواک نیز بیان می کند: «ارتش پنج ماه و پنج روز در حکومت نظامی شرکت داشت، ولی فقط پنج تن از ارتشی ها دستشان به خون آغشته شد. بسیاری از ارتشی ها نیز این آمادگی را داشتند که اگر دیگر هم رزمانشان به سوی مردم تیراندازی کنند، از مردم دفاع کنند. حتی توپخانه لشکر که چندین گردان داشت، در این پنج ماه آن اتفاقی را که حکومت انتظار داشت، رقم نزد.

در زمان تظاهرات نیروهای ساواک همه تلاششان را کردند تا ارتش با همه قوا وارد میدان شود، اما این اتفاق نمی افتاد. محتشمی پور درباره کسانی که وارد درگیری با مردم می شدند، می گوید: افراد معلوم الحالی در ارتش، در اختیار رژیم بودند. وقتی ما احساس می کردیم که کسی ممکن است از بیرون رودرروی مردم قرار بگیرد، با تهدید و سؤال به او می فهماندیم که انقلابی ها با او برخورد می کنند. برخی از  ارتشی های خودفروخته نیز به همین دلیل جرئت تیراندازی به سمت مردم را نداشتند.


دستور ترک پادگان را گرفتیم!

پس از واقعه 10دی، آیت الله طبسی در مسجد گوهرشاد سخنرانی کرد و دستورامام خمینی(ره)خطاب به نظامی ها،مبنی بر  ترک پادگان را قرائت کرد.

آن زمان محتشمی پور با رابط های انقلابی در یک مغازه قرار می گذاشت و اطلاعات بیرون را به پادگان منتقل می کرد. رابط به او دستور خروج از پادگان را رساند. او آن شب همراه خانواده اش با وسایل اولیه از خانه بیرون رفت و آن ها را سر کوچه داخل خودرو گذاشت و به خانه آیت الله مرعشی که در آن جلسه علما بود، رفت تا کسب تکلیف کند.

او تعریف می کند: «حدود دوسه ساعت طول کشید تا آیت الله خامنه ای بیرون آمدند و جواب من را دادند. خاطرم هست پرسیدم تکلیف ما چیست؟ گفتند: وظیفه تان ترک پادگان است. از ایشان خواستم که فکری برای امنیت خانواده ها کنند تا کارکنان ارتش با اطمینان بیشتری پادگان را ترک کنند. ایشان در جواب به ناامنی خانواده خودشان و دیگر مبارزان اشاره کردند.»

او از آنجا بیرون آمد و شب را به منزل یکی از دوستان انقلابی رفت. سپس منزلی در ته پل محله در اختیار آن ها گذاشته شد تا مدتی را پنهانی زندگی کنند: «آن روزها با احتیاط و هراس زیاد همراه با همسرم به تظاهرات مردم می پیوستیم. همسرم زمانی که می خواست با سه فرزندم به خانه بازگردد، چندبار مسیرش را عوض می کرد و به خانه های مختلف سر می زد تا کسی تعقیبش نکند، تا جایی که یک بار پسرم به همسرم گفته بود تو چرا نشانی خانه را یاد نمی گیری؟!»

تصمیم برای ترک پادگان خیلی سخت بود، ولی محتشمی پور سرانجام تصمیمش را گرفت: «25دی با دو تن از دوستان خداحافظی کردم و بیرون آمدم. من پس از چندروز متوجه شدم 10تن از کارکنان در واحد ما از ارتش فرار کرده اند. دیگر بخش ها هم همین طور بود.»
او پس از پیروزی انقلاب خیلی زود به ارتش بازگشت تا این بار زیر پرچم ارتش جمهوری اسلامی ایران خدمت کند.

کلمات کلیدی
ارسال نظر