کد خبر: ۳۷۴۶
۲۴ آبان ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

مرحوم شیخ هادی راثی؛ کتاب فروش ورپا

شیخ هادی راثی در 94سالگی(1373) در حالی از دنیا رفت که 78سال از عمرش را به فروش کتاب گذراند. همین است که او را یکی از کتاب فروشان باسابقه  و قدیمی مشهد در قرن چهاردهم می دانند که مهارت بسیاری هم در کتاب شناسی داشته است. او که 30سال پیش در ضلع قبله باغ نادری روی کرسیچه ای می نشست و کتاب هایش را مقابلش می گستراند، هنرش این بود کتاب های نایاب را که بیشتر دانشجویان و طلاب دنبالش بودند برایشان تهیه کند.

شیخ هادی راثی در 94سالگی(1373) در حالی از دنیا رفت که 78سال از عمرش را به فروش کتاب گذراند. همین است که او را یکی از کتاب فروشان باسابقه  و قدیمی مشهد در قرن چهاردهم می دانند که مهارت بسیاری هم در کتاب شناسی داشته است. او که 30سال پیش در ضلع قبله باغ نادری روی کرسیچه ای می نشست و کتاب هایش را مقابلش می گستراند، هنرش این بود کتاب های نایاب را که بیشتر دانشجویان و طلاب دنبالش بودند برایشان تهیه کند. 

این شیوه کاسبی اش زبانزد بوده آن چنان که از او با عنوان «نخستین کتاب فروش سیار مشهد» هم یاد می کنند. باغبان پیر بستان کتاب مشهد اما سوای این توصیف ها، گنجینه ارزشمندی شامل 10هزار جلد کتاب قدیمی و چاپ سنگی نیز داشته که تا زمان حیاتش از آن ها در زیرزمین ملک قدیمی اش در محله فلسطین نگهداری می کرده است. 

همین ارزش هم بوده که سبب می شود پس از مرگ او، سؤال همه کتاب دوستان، کتاب خوانان و کتاب فروشان مشهدی یا غیر مشهدی آشنا با او این باشد «گنجینه شیخ هادی چه شد؟!» هم زمان با هفته کتاب و کتاب خوانی یاد این کتاب فروش قدیمی را در گفت و گو با دخترش نرگس راثی زنده کرده ایم و به جست وجوی گنجینه باارزش او پرداخته ایم.

 

شیخ راثی در خاطرات دکتر شفیعی کدکنی

دکتر شفیعی کدکنی در مقاله ای با عنوان «مشهد و کتاب فروشی های 50سال پیش» در بین کتاب فروشان مشهدی از شیخ هادی نام برده و نوشته است: «یک پدیده شگفت آوری در عالم کتاب فروشی وجود داشت به نام شیخ هادی که کمتر کسی از اهالی فرهنگ و علم خراسان در آن سال ها وجود داشته که از او کتابی نخریده باشد و از او خاطره ای نداشته باشد. مرحوم شیخ هادی بعدها فقط یک کرسیچه (صندلی چوبی با پایه بلند) داشت که می گذاشت و بر آن جلوس می کرد و تمام اهالی کتاب به او مراجعه می کردند و بیعانه ای می دادند و فردا از منزل، کتاب مورد نظرشان را برای ایشان می آورد.»

نرگس راثی دختر شیخ هادی به همین شیوه خاص کاسبی پدرش اشاره می کند و می گوید: ایشان پس از فوت مادرم، با ما زندگی می کردند؛ درنهایت سادگی. کتاب هایشان را هم که نزدیک به 10هزار جلد می رسید، توی زیرزمین خانه با نظم ویژه ای نگهداری می کردند. اما شیوه کاسبی و رفت و آمدشان به محل کار از خصوصیات رفتاری ایشان بود. پدرم هر روز حدود ساعت 7صبح با بغچه ای از کتاب پیاده از فلسطین6 به سمت ملک آباد(فلسطین) راه می افتادند.

 آنجا سوار اتوبوس می شدند و خودشان را به چهارراه شهدا می رساندند. بعد هم جلو باغ نادری روی یک کرسیچه می نشستند و کتاب هایشان را می گستراندند. به همین ترتیب هم برمی گشتند. تا آخرین روزهای عمر همین روش را ادامه دادند و شاید فقط سه، چهار، پنج روز پیش از فوتشان نیروی رفتن نداشتند. بااینکه به راحتی می شد با ماشین فرزندانشان آمد و شد کنند یا سرویس بگیرند. معمولا هم دستشان از بار کتابی که باید تحویل می دادند، سنگین بود اما در عین حال حاضر نبودند این شیوه را تغییر دهند.


جثه نحیف و حوصله بسیار

خانم راثی می گوید: ایشان تواضع داشتند و می گفتند که من کارگرم. نه علمی دارم و نه اطلاعی! از طرفی اگر قول می دادند کتابی را به دست مسافری برسانند، در هر شرایطی روی قولشان بودند. حتی روزی که مادرم به رحمت خدا رفتند، ایشان کتابی را که به کسی قول داده بودند، به دستش رساندند. طوری که همه از این رفتارشان تعجب کرده بودیم. ما آن زمان متوجه نمی شدیم کارهای پدرمان این قدر مهم است.

 مثلا بااینکه دانشگاه هم برای تدریس از ایشان دعوت کرده بودند اما دلشان می خواست کتاب فروش باشند و شغل آزاد داشته باشند. کاسبی را بسیار محترم می دانستند. مرتب استادان دانشگاه به خانه ما آمد و شد داشتند، استاد فروزانفر را یادم است. آن ها کتاب ها را می دیدند و پدرم را هم به شهرشان دعوت می کردند تا کتابخانه شان را ببینند. 

هیچ وقت این صحنه را یادم نمی رود که پدرم با همان جثه نحیفی که داشتند، بعدازظهرها توی حیاط می نشستند و مشکلات درسی معلم های عربی را که به ایشان مراجعه داشتند، برطرف می کردند. آن هم با چه حوصله ای. پدرم لباس روحانیت داشتند اما روشن فکر بودند و جلوتر از زمانه خودشان. هیچ گاه درباره امور دینی به ما سخت گیری نکردند.

 فرزندانشان را سرمایه هایشان می دانستند. بزرگ تر که شدیم از پدرمان می خواستیم اشتباهاتمان را یادآور شوند اما ایشان می گفتند من از شما درس می گیرم. گوششان سنگین بود و من باید حرف هایشان را برای خانواده و دیگران توضیح می دادم. دوست نداشتند، سمعک بگذارند. می گفتند که این طوری حرف هایی که لازم نیست، نمی شنوم.


روایت گران فروشی شیخ هادی

شیخ هادی در یافتن کتاب های نایاب که سفارش دهندگانش معمولا طلاب و دانشجویان بودند، مهارت بسیاری داشت . راشد محصل داماد شیخ در این باره این گونه توضیح می دهد: از آنجا که پدر زبان فرانسه و عربی و فارسی را به خوبی می دانست، آشنایان بسیاری میان کتاب فروشی های تهران، اصفهان، بیرجند و مشهد داشت و به دلیل همین مراوده، به انواع کتاب ها دسترسی داشت. همین بود که بیشتر افرادی که در حوزه علمیه با کتاب سرو کار داشتند و بعد از سال 1340، دانشگاهیان کتاب های نایاب را از ایشان تهیه می کردند.

و تمام این ها کتاب فروش وظیفه شناس مشهدی را به کتاب شناسی بسیار برجسته تبدیل کرده بود که مورد احترام و قبول افراد بسیاری همچون زنده یاد ایرج افشار کتاب شناس بزرگ ایران بود.


چیدمان 10هزار جلد کتاب در یک زیرزمین

آن طور که خانم راثی می گوید، شیخ هادی شیوه خاصی برای چیدمان 10هزار جلد کتابش داشت . کتاب هایی که بیشتر چاپ سنگی بود و برای پژوهش ارزشمند بود . او می گوید: ایشان اهل خریدن و جمع آوری نسخه های خطی نبودند. بیشتر از یک یا دونسخه خطی هم نداشتند. فقط یک نسخه قرآن خطی منسوب به معتصمی منسوب به قرن9 داشتند که آن را به آستان قدس اهدا کردیم و اکنون در گنجینه قرآن نگهداری می شود.

و بعد درباره چیدمان کتاب ها در زیرزمین خانه نیز این طور تعریف می کند: ایشان روش خاصی برای چیدن کتاب ها داشتند که نه دیویی(رده‌بندی و اطلاع‌رسانی برای تعیین موضوع اصلی کتاب) و نه کنگره بود. بلکه مختص خودشان بود. روی یک صفحه کاغذ فهرست تمام کتاب هایشان را نوشته بودند و ترتیب چیدن کتاب ها برای خودشان روشن بود. 

حتی می دانستند کتاب دقیقا در کدام ردیف کتابخانه قرار دارد. یک بار که تهران بودند، به ما تلفن کردند که شماره14 کتاب تفسیر کبیر فخر رازی را می خواهم. آدرسش را هم این طور دادند که وارد زیرزمین که می شوی، دست راست اولین قفسه در ردیف دوم از پایین. گشتیم و کتاب را پیدا نکردیم. دوباره گفتند ردیف دوم را که گفتم، چهارده یا پانزده کتاب را جابه جا کنید، تفسیر14فخر رازی آنجاست. هوش و حافظه ایشان در سنین بالا هم کار می کرد.

 

کتاب هایی که از بین رفت...

پس از گپ و گفت با دختر شیخ هادی دریافتیم که تلاش های خانواده راثی برای واگذاری 10هزار جلد کتاب ارزشمند او پس از فوتش، به دانشگاه های مختلف نتیجه ای نداشته است و سرانجام یک کتاب فروش قدیمی در بالاخیابان آن ها را می خرد. داماد شیخ در این باره می گوید: ما ابتدا با دانشگاه فردوسی مکاتبه کردیم که بیایند و کتاب ها را ببرند. چون به دردشان می خورد. اما گفتند به اندازه کافی کتاب دارند.

بعد به دانشگاه آزاد بیرجند گفتیم و آن ها هم نیامدند. چون ظاهرا برای نگهداری کتاب ها امکانات لازم را نداشتند. دانشگاه دولتی بیرجند هم گفت که هزینه انتقال کتاب ها و صحافی شان را ندار د.

آستان قدس هم به آن ها می گوید به این کتاب ها نیازی ندار د. همین است که حدود 15سال پیش کتاب های شیخ هادی به قیمت 3میلیون تومان فروخته می شود.

یدالله حسینی از کتاب فروشان قدیمی مشهد است که سال ها در ابتدای خیابان دکتر شیخ در حوزه کتاب فعالیت می کند و کتاب های شیخ هادی نصیب او شده است. جالب اینجاست که هنوز چندین جلد از کتاب های شیخ هادی در کتاب فروشی حسینی در گوشه ای از مغازه روی هم جاخوش کرده است. 

او می گوید: سه ماه انتقال و بسته بندی کتاب های شیخ هادی زمان برد. بخش زیادی از کتاب ها را به زیرزمین خانه منتقل کردیم و باقی را به مغازه بردیم. هر روز کتاب ها را ورق می زدم و مطالعه می کردم. بسیار ارزشمند بودند. اما متأسفانه پول کافی برای نگهداری آن ها نداشتم و باید 3میلیون تومان را هم به خانواده شیخ هادی می دادم. به همین دلیل، هزارجلد کتاب چاپ سنگی را به دکتر فاضل به یک میلیون و 500هزار تومان فروختم و باقی کتاب ها هم در زیرزمین خانه ماند و در طی سال ها بخش زیادی از آن ها از بین رفت.

 

 

ارسال نظر