کد خبر: ۶۹۵۴
۲۹ مهر ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۰

پرستاران بخش اورژانس، آرام و قرار ندارند

۳ تن از قدیمی‌ترین پرستاران زحمتکش بیمارستان ۲۲ بهمن محله تلگرد که تقریبا از آغازین سال‌های افتتاح بیمارستان مشغول به کار بوده‌اند، از سختی‌ها و خاطرات کارشان می‌گویند.

ساعت از یک نیمه‌شب گذشته بود که صدای آژیر آمبولانس لرزه در دلش انداخت. در دل دعا کرد مصدوم بیمار بدحالی نباشد. صدای لق‌لق چرخ‌های تخت آمبولانس سکوت سالن بیمارستان را شکست.

بیمار به‌شدت به خون نیاز داشت. دوباره در بخش اورژانس ولوله افتاده بود. بانک خون ذخیره گروه خونی بیمار را به اندازه لازم نداشت. باید به عنوان مسئول بخش کاری می‌کرد.

بلافاصله به دوستانش که آن ساعت در بیمارستان بودند، فراخوان اهدای خون داد. در کمتر از ده دقیقه  چند تن از  پرستارانی که گروه خونی‌شان به گروه خونی بیمار می‌خورد در بخش اورژانس حاضر شدند. حرکتی زیبا  که خاطره آن شب را در ذهنش به یاد ماندنی کرد. خاطره حرکت ایثارگونه سپیدپوشان.

به سراغ ۳ تن از قدیمی‌ترین پرستاران زحمتکش بیمارستان ۲۲ بهمن محله تلگرد رفتیم. پرستارانی که تقریبا از آغازین سال‌های افتتاح بیمارستان مشغول به کار بوده‌اند.

 

پیام‌آور بهداشت خطوط مرزی

هماهنگی‌ها برای انجام گفت‌وگویی دو ساعته زیاد زمانبر نیست و یک نامه همه چیز را حل می‌کند. گفتگو با ۳ نفر از قدیمی‌ترین و با سابقه‌ترین نیرو‌های بیمارستان.

وقتی نام پرستار به زبان می‌آید، ناخودآگاه ذهن‌ها به سمت جنسی لطیف و مهربان به نام زن با پوششی سر تا پا سپید می‌رود. حال آنکه کم نیستند مردان سپید‌پوشی که در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی در خدمت بیماران هستند.

این نگاه کم‌رنگ، ما را بر آن داشت که گفت‌وگوی خود را با عمید وارسته‌پور، سرپرستار بخش اورژانس، شروع کنیم. کسی که از همان نخستین روز‌های پا گرفتن بیمارستان مشغول کار بوده است و تا چند وقت دیگر به دنیای بازنشستگان می‌پیوندد.

اگر چه انتخاب اولش پرستاری نبوده و دبیری زبان انگلیسی را به عنوان گزینه اول انتخاب کرده بود، اما از این انتخاب پشیمان نیست: «پرستاری گناباد قبول شدم.

۴ سال در این شهرستان بودم. بعد از پایان تحصیل و پشت سرگذاشتن آموزش نظامی دو ماهه در سپاه پاسداران، به عنوان پیام‌آور بهداشت در یکی از روستا‌های محروم و دور افتاده تربت‌جام حدود ۲۱ ماه  خدمت کردم.

در مدت حضورم در روستای سمیع‌آباد که ۳۰ کیلومتری مرز افغانستان بود، به خاطر وضعیت خاص منطقه زیاد تردد نداشتیم. مگر برای برنامه‌های درمانی خاص یا واکسیناسیون که با پزشک درمانگاه به روستا‌های اطراف سرکشی می‌کردیم.

اقامتگاه من پانسیونی متصل به درمانگاه بود. شبانه‌روز آنجا بودم و حتی در نبود پزشک آنجا را اداره می‌کردم. با آنکه غربت و تنهایی آزار‌دهنده بود، اما محبت مردم روستا سبب شد تا امروز از آن دوران خاطرات خوبی در ذهن داشته باشم.»

 

گزینشی دور از باور

دوره فراغت او از خدمت سربازی و گذراندن طرح مصادف بود با محدودیت استخدامی‌های دولتی. این می‌شود که برای مدتی به صورت قراردادی با درمانگاه‌ها و مراکز آموزشی همکار دارد تا اینکه  اواخر سال ۷۸ دانشگاه آزاد برای تکمیل کادر درمانی خود آگهی استخدامی می‌دهد.

 تازه تأسیس بودن و کمبود امکانات و نیازمندی‌ها در ابتدای شروع استخدام در بیمارستان، کار را برای پرستار جوان آن روز‌ها و دیگر کادر پزشکی کمی سخت کرده بود: «آن سال‌ها بخش اورژانس حاشیه خیابان نبود و دسترسی بیماران بد حال به این بخش کمی سخت بود.

نبود بخش آی‌سی‌یو برای مریض بدحال که به مراقبت‌های ویژه نیاز داشت، نگرانمان می‌کرد. در چنین مواقعی بلافاصله مصدوم یا بیمار را به بیمارستانی دیگر انتقال می‌دادیم.

همچنین تکمیل نبودن تجهیزات اتاق عمل و .... خاطرم هست، دکتر حاکمی، رئیس وقت بیمارستان، با خودروی خود تجهیزات را تهیه و به بیمارستان منتقل می‌کردند. ما در تمام این سال‌ها با صبوری، کمبود‌ها و خلأ‌ها را تحمل کردیم، تمام تلاشمان در این مدت خدمت به کسانی بوده و هست که برای درمان به بیمارستان ما پناه می‌آورند.»

 

پرستاران اورژانسی

 

اضطرار در اورژانس

حدود ۱۹ سال خدمت در محیط درمانی می‌تواند پر باشد از خاطراتی تلخ و شیرین، اما برای کسی که بیشترین سال‌های خدمتش را در بخش اورژانس گذرانده، خاطرات تلخ در ذهنش ماندگار‌تر است: «این بیمارستان، چون تقریبا در حاشیه شهر قرار دارد و شرایط فرهنگی خاص، گاه شاهد اتفاقات ناخوشایندی در بخش اورژانس هستیم.

به‌عنوان مثال  شبی جوانی که در نزاعی دسته‌جمعی چاقو خورده بود به اورژانس بیمارستان آورده شد، اما او قبل از رسیدن به بیمارستان تمام کرده بود. جلو بیمارستان پر بود از آدم‌های دو طرف دعوا که در این میان گروکشی هم می‌کردند.

بعد از پخش خبر فوت جوان درگیری شدیدی بین دو گروه مقابل بیمارستان و جلوی بخش اتفاق افتاد.  نمونه دیگر جوانی بود که وقتی خبر فوت بیمارش را شنید با مشت آینه بزرگ بخش را شکست. جو تنش‌زایی که استرس زیادی به‌ویژه به بیماران وارد کرده بود.»

 

مصوبات خوب برای دولتی‌ها

شروع کار عمید جوان در آغازین روز‌های فعالیت بیمارستان ۲۲ بهمن در بخش اورژانس بود. بعد با حفظ سمت مسئول بخش اورژانس به عنوان سوپروایزر بالینی انتخاب شد.

مسئولیت به بخش جراحی مردان و در نهایت بازگشت در بخش اورژانس به عنوان مسئول این بخش پردردسر و استرس‌زا در کارنامه ۱۹ ساله کار وارسته است که دیگر پا به میان‌سالی گذاشته است و به بازنشستگی می‌اندیشد.

او درباره سختی‌های کار در بخش اورژانس می‌گوید: «پرستاری حرفه سخت و پر دردسر است، اما در بخش اورژانس سخت‌تر. در بخش که باشی بیمارانت مشخص است و داروهایشان از سوی پزشک تجویز شده است که باید ساعت معینی داده شود و ...، اما در بخش اورژانس تکلیف مشخص نیست.

ممکن است نیمه شب مصدومی را بیاورند که وضعیت وخیمی داشته باشد. در کنار این، بی‌تابی همراهی‌های مصدوم یا بیمار را هم دارید. این نیازمند مدیریت و البته تجربه قوی است که بتوانی شرایط را کنترل کنی.»

وارسته‌پور در ادامه با صحبت از سختی‌های کار پرستاری به تبعیض‌ها بین کسانی که در بخش دولتی و خصوصی این حرفه مشغول کار هستند، اشاره می‌کند: «فقط دولتی‌ها از حقوق و مزایای مصوباتی که به نفع پرستاران صادر می‌شود بهره‌مند می‌شوند.

داستان بازنشستگی ۲۰ سال و ۳ ماه پرستاران به سبب سختی کار که اگرچه شنیده‌ایم دیوان عدالت اداری هم آن را تأیید کرده است، اما هنوز در بیمارستان ما این قانون لحاظ نمی‌شود.

قانون بهره‌وری که پرستاران  بیش از ساعتی خاص نباید در محل کار حضور داشته باشند و به استراحت موظف هستند هم همین سرنوشت را دارد.

شده بعضی‌ها تازه بعد از شیفت شبانه، کار شیفت صبحشان در درمانگاه و مرکز درمانی دیگر شروع می‌شود، که اگر این کار را نکند چرخ زندگی‌اش نمی‌چرخد.  

متأسفانه پرستاران شرکتی حقوق خیلی پایینی دارند. این پرستاران اگر به لحاظ مادی تأمین  باشند، استراحت و تفریح در کنار خانواده‌شان را دارند و در زمان حضور در بیمارستان هم  خیلی بهتر می‌توانند به بیمار رسیدگی کنند.

کاری که در خیلی از کشور‌های اروپایی انجام می‌شود. یک پرستار در کشور‌های پیشرفته به لحاظ مادی تأمین شده است.  از سوی دیگر استفاده از مرخصی‌ها و  استراحت بعد یک تایم کاری مشخص، اجباری است. در چنین حالتی این پرستار در زمان حضور در بیمارستان از روحیه بهتر و شادتری برخوردار خواهد بود.»

 

فداکاری پرستارانه

 او در پایان صحبتش با بیان اینکه پرستاری را نه تنها  یک حرفه و شغل؛ بلکه نوعی عبادت می‌داند که اگر صادقانه و دلسوزانه انجام شود، رضایت و خشنودی پروردگار را به همراه دارد.  

او  به خاطره‌ای در این‌باره اشاره می‌کند: «چند سال قبل خانم زائویی را به بخش اورژانس آوردند که بدنش به شدت نیاز به خون داشت. گروه خونی آن زن در بانک خون ما به اندازه کافی موجود نبود.

سریع فراخوان اهدای خون داده شد و در کمتر از ده دقیقه چند تا از بچه‌های پرستاری که گروه خونی‌شان مطابق با گروه خونی بیمار بود برای اهدای خون مراجعه کردند. این یعنی عشق، یعنی اگر پای سلامت بیمار باشد، پرستار از خونش هم می‌دهد تا جان بیمارش را نجات دهد.»

 

پرستاران اورژانسی

 

قرار بود هوشبری بخوانم

در ادامه تهیه این گزارش به سراغ بخشی رفتیم که کمتر کسی پرستاران آن بخش را می‌بیند و آن‌ها هم همچنین. در آسانسور به روی طبقه دوم که باز می‌شود، راهروی کوچکی پیش رویت ظاهر می‌شود که در دو سمت آن در‌های شیشه‌ای مشجر، راه را از هر سویی بر روی تو مسدود کرده است.

به طرف در سمت چپ که بر روی آن نوشته شده «اتاق عمل» حرکت می‌کنم. سکوت راهرو و  سایه‌هایی که از پشت شیشه‌ها گاه به این سو می‌روند، برای کسی که اولین بار پشت در اتاق عمل آمده باشد کمی رازگونه است.

بعد از  ورود به این بخش و پوشیدن کفش و لباس مخصوص رو به روی کسی می‌نشینیم که بیش از نیمی از عمر خود را به بیماران خدمت کرده است.

زهرا هاشمیان کسی که به عشق تحصیل در رشته هوشبری در کنکور سال ۶۸ شرکت کرد؛ اما قسمت این بود که در لباس پرستاری به مردم شهرش خدمت کند: «متولد ۱۳۵۲ هستم. سال ۶۸ به عشق قبولی در رشته هوشبری در کنکور شرکت کردم، با قبولی در رشته هوشبری دانشکده پزشکی، ۲ سال در کرمان درسم را ادامه دادم.  

آن زمان رشته هوشبری کارشناسی نداشت؛ اما کارشناسی ارشد هوشبری بود. برای ادامه تحصیل در این رشته باید کارشناسی پرستاری را شرکت می‌کردم تا بعد از گرفتن مدرک پرستاری بتوانم در ارشد بی‌هوشی شرکت کنم.

اما متأسفانه سالی که من دانش‌آموخته شدم به سبب اعتراض  متخصصان بی‌هوشی به این موضوع، کارشناسی ارشد بی‌هوشی برداشته شد.»

 

شروع کار با هاشمی‌نژاد

البته داشتن فوق دیپلم هوشبری و کارشناسی پرستاری، این مزیت را هم داشت که از همان ابتدای استخدام تا به امروز که به دوره بازنشستگی نزدیک می‌شود، در مقام سرپرست و مسئول بخش در خدمت بیماران است‌: «بعد از گرفتن مدرک کارشناسی یک‌سال در بیمارستان هاشمی‌نژاد طرح را گذراندم.

آن سال‌ها هنوز بیمارستان به شلوغی امروز نبود؛ چون هنوز به عنوان مرکز درمانی بیماران سوانح و حوادث شناخته نمی‌شد. من آن سال در اتاق عمل بودم و بیمارستان مثل امروز مجروح حادثه‌ای نداشت.

سال ۷۵  بود که به استخدام دانشگاه آزاد اسلامی درآمدم و در بیمارستان رازی مشغول به کار شدم. چون لیسانس پرستاری و فوق‌دیپلم هوشبری داشتم از همان ابتدا به عنوان مسئول اتاق عمل کارم را آغاز کردم.

بعد از تعطیلی بیمارستان رازی، چون بیمارستان تازه تأسیس ۲۲ بهمن برای تکمیل کادر خود به نیرو نیاز داشت به اینجا آمدم. از همان زمان تا به الان که ۲۳ سال می‌گذرد به عنوان سرپرست اتاق عمل در بیمارستان خدمت می‌کنم.»

 

آرامش قبل از عمل

او از نوع و تفاوت کار پرستاران سبز‌پوش اتاق عمل با سایر پرستاران و خستگی در محیطی در بسته که از شروع ساعت کاری تا پایان آن باید در همان محیط بمانند، این گونه می‌گوید: «پرستاران  از وقتی که وارد اتاق عمل می‌شوند تا لحظه اتمام ساعت اداری و تحویل شیفت در اتاق هستند.

استریل و آماده بودن وسایل مورد نیاز جراحی و چراغ‌هایی که باید کنترل شود تا نور کافی داشته باشند و  دادن وسایل مورد نیاز در زمان جراحی به دست پزشک و ... همه و همه کار بچه‌های پرستاری است. در کل حساسیت این شغل در برخی بخش‌ها از جمله اتاق عمل بیشتر است.»

هاشمیان، ترس بیماران از اتاق عمل را امری طبیعی می‌داند و بیان می‌کند: «بیماران به خاطر ناشناخته بودن محیط و  ترس از بی‌هوشی هراس دارند. البته در شرایطی که حس کنیم  بیمار ترس دارد، با او صحبت می‌کنیم تا کم‌کم ترسش از عمل بریزد.»

 

شبی که قرار ماندن نداشتم

 یکی از خاطرات تلخ او به شبی برمی‌گردد که خبر تصادف پسر کوچکش را می‌دهند و او موظف بوده در شیفت کاری باشد: «وقتی تلفنی خبر  تصادف پسرم را شنیدم چنان منقلب شدم که بلافاصله تصمیم گرفتم اتاق عمل را ترک کنم و به بیمارستانی که پسرم برده شده بود، بروم، اما یک لحظه به این فکر کردم.

اگر یکی مثل پسرم را به این اتاق بیاورند و مسئول بخش نباشد و کاری درست انجام نشود، من به وجدانم چه جوابی دارم که بدهم تا یکی دو ساعتی ماندم، اما خوشبختانه آن شب ما عمل نداشتیم و شب خلوتی بود.

از آنجا که روحیه خودم هم زیاد مساعد نبود و حس کردم بود و نبودم توفیری نمی‌کند با جایگزینی همکاری که به کار اتاق عمل تسلط داشت به سراغ فرزند مجروح خود رفتم.»

 

این بخش ویژه است

پرستاری و مراقبت از کسانی که به سبب اختلالات روانی و مراقبت ویژه در بخش اعصاب و روان مرکزی در‌مانی بستری می‌شو‌ند، شاید در نگاه عامه مردم سخت‌ترین وگاه خطرناک‌ترین نوع پرستاری باشد.

حال آنکه تجربه کسی که سال‌ها در این بخش به عنوان سرپرست خدمت کرده است، چیز دیگری را می‌گوید: «حدود ۱۵ سال است در این بیمارستان مشغول خدمت هستم. ۲ سال اول در بخش اورژانس بودم، اما با احداث بخش اعصاب و روان در سال ۸۴  به‌عنوان سرپرستار این بخش مشغول به کار شدم. قبل آن در بیمارستان‌ها و بخش‌های خصوصی مشغول به کار بودم.

در بخش  اعصاب و  روان همه نوع  بیمار را پذیرش داریم، اما اگر کسی را نتوان کنترل کرد و پرخاشگر باشد به بیمارستان ابن‌سینا انتقال داده خواهد شد.»

فرنوش رخی، سرپرستار بخش اعصاب و روان  درباره حساسیت‌های کار در  بخش اعصاب و روان با لبخند می‌گوید: «آن‌هایی که بر این باورند کار در این بخش بر روی اعصاب و روان خودشان تأثیر منفی دارد، بی‌تردید پیش‌زمینه‌ای در این‌باره دارند که با بودن در چنین محیطی تحت‌تأثیر قرار می‌گیرند.

این باور در حالی است که معصوم‌ترین بیماران، این بیماران هستند که ظاهر و باطن همانی را نشان می‌دهند که در وجودشان هست و نقابی برچهره ندارند. فقط باید بلد بود چگونه با آن‌ها رفتار کرد.»

 

پذیرش؛ فقط جنس لطیف

«ما در این بخش فقط خانم‌ها را پذیرش داریم. بخش روان‌پزشکی بخشی خاص و ویژه با سختی‌های خاص خود است.» این‌ها گفته‌های سرپرستار بخش اعصاب و روان بیمارستان ۲۲ بهمن است.

او در ادامه به گوشه‌ای از این سختی‌ها اشاره می‌کند: «پرستارانی که در این بخش به بیماران خدمت می‌کنند از مسئولیت حساسی برخوردار هستند. آن‌ها باید کاملا آموزش دیده باشند و نحوه مواجهه با یک بیمار پرخاشگر را بدانند.

اگر پرستاری بتواند بیمار مبتلا به مشکل روانی را درک کند، فکر او را بخواند و  طوری عمل کند که بیمار از جانب او احساس واهمه نکند، خطری تهدیدشان نمی‌کند.

 خطر زمانی در کمین است که در ارتباط‌گیری با بیمار اعصاب و روان مشکلی وجود داشته باشد و او به سبب توهمی که دارد پرستار را دشمنی ببیند که می‌خواهد به او آسیب برساند.

اغلب بیماران روانی دچار توهم هستند. اگر او در توهماتش پرستار را عاملی برای ضربه‌زدن و خطرآفرین نداند، پذیرش بیشتری دارد.»

 

پرستاران اورژانسی

 

خاطره تلخ از یک واقعیت فراموش شده

«یکی از تلخ‌ترین خاطرات من به مادر جوانی برمی‌گردد که چند سال قبل برای مدتی در این بخش بستری بود. این مادر پس از زایمان به بیماری جنون پس از زایمان مبتلا شده بود.

جنونی که برخی مادران جوان بعد اولین زایمان به آن مبتلا می‌شوند، حالت بسیار شدید افسردگی پس از زایمان است. در این حالت بیمار، دوست ندارد با واقعیت ارتباط برقرار کند و به توهمات بینایی یا شنوایی دچار می‌شود.

رفتار‌های عجیب و توهم‌گونه، بی‌خوابی، ترس و اضطراب شدید شرایطی را برای بیمار به وجود می‌آورد. ناآگاهی از این بیماری و اقدام نکردن برای درمان به‌موقع سبب شده بود مادر نوزادش را خفه کند.

او حتی محکوم و تحت پیگرد قانونی قرار گرفته بود درحالی که اولویت درمان او بود. متأسفانه خانواده‌ها گذراندن طول درمان را جدی نمی‌گیرند و بار‌ها شده بیمارشان را با مسئولیت خود مرخص کرده‌اند.  

این یعنی هدر دادن هفته‌ها مراقبت و زحمت ما برای به نتیجه رسیدن. وقتی دوباره به ما مراجعه می‌کنند که باید دوباره از صفر شروع کنیم و درمان را از سر بگیریم.»




* این گزارش یکشنبه ۲۳ دی سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۵ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.

ارسال نظر