کد خبر: ۸۸۵۲
۲۷ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۰۰

دیگر کسی دنبال جای تاریک و دنج نیست!

احسان عزیزی طراح داخلی و دارنده عنوان سومی جشنواره هنرهای تجسمی درباره ویژگی‌های مکانی آرام می‌گوید.

‌می‌گوید جَو کافی‌شاپ راه‌انداختن آن‌قدر در مشهد زیاد شده که حالا دیگر هرکسی را می‌بینید، دوست دارد کافی‌شاپ راه بیندازد! احسان عزیزی از آن دست «هنر»‌خوانده‌هایی است که عطای ماندن و فعالیت در پایتخت را به لقایش بخشیده و آمده در شهر خودش فعالیت می‌کند.می‌گوید موفق است و اینجا در شهرش موفق‌تر.

او تحصیلاتش را در رشته صنایع‌دستی گرایش سفال و سرامیک به پایان رسانده است و حالا به‌عنوان طراح داخلی فعالیت می‌کند. یکی از کار‌های او طراحی فضای داخلی «کافه کتاب آفتاب» در بازار کتاب گلستان در محله صاحب الزمان است.

مدت‌هاست کافی‌شاپ دارد و معتقد است باید تعریف جدیدی از آرامش و مکان‌هایی که به این قصد ساخته می‌شود، ارائه کرد. در کارنامه کاری عزیزی، مقام سومی جشنواره هنر‌های تجسمی فجر هم دیده می‌شود. با عزیزی درباره دکور، نور و هر چیزی که منجر به ایجاد فضایی آرامش‌بخش برای ذهن‌های شلوغ این روز‌ها می‌شود، گفتگو کرده‌ایم.


فضای تهران به من نچسبید

عزیزی می‌گوید آن روز‌هایی که وارد رشته صنایع‌دستی شده این رشته رونق چندانی نداشته است؛ «تهران در جشنوار‌های زیادی شرکت کردم و مقام سوم جشنواره فجر را به دست آوردم. زمانی که وارد رشته صنایع دستی شدم، مثل الان نبود که رونق داشته باشد؛ چون آن زمان از تایلند و چین صنایع دستی وارد می‌کردند.

همان‌جا بود که به فکر راه‌انداختن محیطی مثل کافی‌شاپ افتادم، ولی من کلا جو تهران را دوست نداشتم. دلایل زیادی هم دارد. بالاخره وقتی شما با دست خالی می‌روی تهران آنجا خیلی نمی‌توانی جا و مکان مناسبی داشته باشی؛ درصورتی‌که خانه ما در مشهد، جای خیلی بدی نبود.

در مشهد به‌نسبت تهران فاصله طبقاتی فاحشی وجود ندارد. اوضاع پایین شهر تهران با بالا‌شهرش واقعا متفاوت است و با مشهد فرق می‌کند؛ بنابراین برگشتم مشهد و برگشتنم هم خیلی خوب بود و پیشرفتم خیلی سریع اتفاق افتاد.»

دیگر کسی دنبال جای تاریک و دنج نیست!

 

با صفر تومان پول و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای

برگشتنش به مشهد باعث نمی‌شود کار و حرفه‌اش را تغییر دهد. اما ایده‌ی داشتن کافی‌شاپی آرام را هنوز در سر می‌پروراند؛ «به مشهد برگشتم و باز همان کار طراحی داخلی را انجام می‌دادم، ولی ایده داشتن کافی‌شاپ را همچنان در ذهن داشتم. اطراف همین مکان فعلی در خیابان ملاصدرا مغازه‌ای پیدا کردم. بعد هم با همسرم از صفر شروع به‌کار کردیم؛ با صفر تومان پول و بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای.

ولی قبلش یک آموزش سه‌چهار‌هفته‌ای دیدم. در‌واقع من اینجا را از کسی که قبلا کافی‌شاپ داشت، خریدم. آن زمان این‌طور فضا‌ها به‌نسبت الان خیلی کم بود؛ حول‌و‌حوش ۲۰ یا ۲۵ کافی‌شاپ، ولی الان فکر می‌کنم ۱۵۰ جواز کافی‌شاپ وجود داشته باشد؛ تازه بدون‌احتساب مکان‌های غیر‌قانونی. همه این‌ها را بگذارید درکنار کافی‌شاپ هتل‌ها که این عدد را تا هزارتا هم می‌رساند؛ چون الان مد شده که هتل‌ها هم کافی‌شاپ داشته باشند.»

حالا دونفری، زن و شوهر، می‌زنند به دل کار. از صبح تا شب کار می‌کنند و برخلاف شمایل شیک و پیک کافی‌شاپ اتفاقا خیلی هم در اوایل کار (اوایل کار یعنی همان دوسال اول) به آن‌ها سخت گذشته است؛ «اینجا را با همسرم راه انداختم.

یک کمک هم داشتیم، ولی بااین‌حال خیلی سخت می‌گذشت؛ چون از صبح تا شب همین‌جا بودیم. کم‌کم توانستیم اسمی به هم بزنیم و دکورش را عوض کنیم تا رونق بیشتری بگیرد. ما نسبت‌به باقی مکان‌ها توانسته بودیم فضای سالم‌تری ایجاد کنیم؛ چون به‌هر‌حال همه می‌دیدند که یک زن و شوهر دارند همه این کار‌ها را انجام می‌دهند.»


مشتری‌های سیگاری را دوست ندارم

عزیزی به شاخصه مکان‌هایی که آرامش را به انسان منتقل می‌کنند، اشاره و تاکید می‌کند: «در‌حال‌حاضر خلاقیت، صفتی مرده تلقی می‌شود؛ به‌هر‌حال می‌دانید مردم نسبت‌به چنین فضا‌هایی دید خوبی ندارند. البته در مواردی حق هم دارند. نخستین کار من برای جلب اعتماد مردم همان‌طور‌که می‌بینید، استفاده‌از شیشه برای ورودی کافه بوده است؛ یعنی همه‌چیز از بیرون پیداست.

شما کمتر کافی‌شاپی را پیدا می‌کنید که در ورودی آن از شیشه، آن هم به این وسعت استفاده کرده باشد. این مکان‌ها همیشه خیلی گرفته است و نهایتا دو تا پنجره خیلی کوچک دارند و تاریک هستند و کلا سعی می‌کنند فضای داخل کمتر دیده شود یا اصلا دیده نشود.»،
اما او نور و فضای باز را بیشتر می‌پسندد و می‌گوید همه سعیش بر این است که فضا را تا جایی که امکان دارد، تلطیف کند؛ «سعی کردم نور اینجا را بیشتر و از چوب سفید برای دیوار‌ها و کف استفاده کنم. گرچه بازهم فکر می‌کنم فضا تیره است و باید بهتر شود. به خودم قول دادم اگر کافی‌شاپ دیگری راه‌اندازی کردم، فقط از رنگ سفید در طراحی آن استفاده کنم.

نکته دیگر اینکه فضای داخلی کافی‌شاپ‌ها اغلب جذابیتی ندارد؛ چون اکثرا شبیه هم هستند. فضای داخلی‌شان را چوب‌های تیره فراگرفته است که با موسیقی اعصاب‌خردکن آدم سرگیجه می‌گیرد. این بماند که در بعضی کافی‌شاپ‌ها سیگار هم آزاد است که دیگر فضا بدتر هم می‌شود. من شخصا مشتری‌های سیگاری را خیلی دوست ندارم. ما در‌واقع خواستیم به تلطیف فضا کمک کنیم تا به‌سمت خانوادگی شدن پیش برود.»

 

دیگر کسی دنبال جای تاریک و دنج نیست!


قرار نیست هزینه سنگین، بهترین دکور را به شما بدهد 

عزیزی، دکوری را مقبول و تاثیرگذار می‌داند که در عین شکیل بودن، ساده باشد. او می‌گوید همیشه هزینه سنگین برای دکور نتیجه عکس به همراه دارد؛ «یکی از شاخصه‌هایی که در یک مکان به آدم آرامش می‌دهد، دکور آن است.

من مکانی را دیدم که ۳۰۰ میلیون‌تومان برای دکورش هزینه کرده بودند، ولی اصلا به چشم نمی‌آمد. ما باید طوری دکور را بچینیم که فرد وقتی داخل می‌آید و چندساعتی را می‌گذراند، حس آرامش به او منتقل شود؛ نه اینکه طوری فضا را سنگین بچینیم که نفسش هم درنیاید!

فکر می‌کنم دیگر دوره اینکه کسی دنبال جای دنج، خفه، نمور و تاریک می‌گشت، گذشته است. من همه قرارهایم را جلوی شیشه می‌گذارم. چون دوست دارم این رفت‌و‌آمد بیرون را نگاه کنم.»

دکور کافه عزیزی، صحبت‌هایش را تایید می‌کند. او از کمترین امکانات به بهترین نحو ممکن استفاده کرده است؛ «حتی این دکوری که می‌بینید، هزینه‌ای برای من نداشته است. چوب‌هایش را از دورریز زباله‌های یک کارخانه چوب پیدا کردم. قرار نیست همیشه هزینه سنگین، بهترین دکور را به شما بدهد.

این دیوار سفالی پشت سر شما هم کار خودم است. نقاشی‌های آن بالا هم به ساده‌ترین شکل ممکن کشیده شده و حتی به نظر من ساده‌تر از این‌ها هم می‌توان کار کرد. ترجیح می‌دهم در فضای کافی‌شاپم از المان‌های کمتری استفاده کنم، ولی از همان‌ها لذت ببرم. گاهی شلوغی زیاد باعث می‌شود شما بهترین اثر هنری را هم نادیده بگیری.

یکی از بچه‌ها مدتی پیش من بود و بعد‌از چندی رفت و برای خودش یک کافی‌شاپ باز کرد. او آنجا المان‌های بسیاری گذاشته بود. خواهرش مجسمه‌ساز بود و خودش هم دستی در کار داشت. باور کنید هر کدام از المان‌هایش، یک اثر هنری بودند، ولی بعد‌از مدتی که رفتم سراغش، می‌گفت خسته شد‌م از بس هیچ‌کس چیزی نمی‌بیند!

او می‌دانست که مشتری نمی‌خواهد گالری برود. الان ذهن مردم خیلی خسته و پریشان است. دنبال جایی می‌گردند که چند ساعتی بنشینند و آرام شوند. از طرف دیگر، کسانی را می‌شناسم که خانه شش‌میلیاردی خریده‌اند، ولی برای دکورش اصلا ذوق و سلیقه به خرج نداده‌اند؛ یعنی وقتی داخل خانه می‌روی، حال آدم یک‌جوری می‌شود!»


آدم باید از لاک خودش بیرون بیاید

عزیزی از تنوع‌طلبی آدم‌ها می‌گوید که البته نمی‌تواند صفت بدی باشد. از اینکه اگر توی خانه هم بهترین دکور و نور را فراهم کرده باشی، باز هم احتیاج داری که بروی بیرون؛ «من فکر می‌کنم خانه شما هر چقدر هم که آرام باشد، باز هم احتیاج به بیرون‌رفتن داری؛ چون بالاخره آن فضا برای تو تکراری می‌شود.

به‌هرحال این قسمتی از ذات آدم است. اینکه مکان‌های زیاد و متنوعی وجود دارد، به نظرم نمی‌تواند اتفاق بدی باشد. مثلا من خودم با اینکه کافی‌شاپ دارم، سعی می‌کنم هفته‌ای یک بار را به جایی دیگر بروم. آدم باید از لاک خودش بیرون بیاید. این لازمه پیشرفت است.»


در دنیا اصلا کافی‌شاپ تاریک پیدا نمی‌کنید

یک سر دیگر آرامش، داشتن نور کافی است؛ «بحث درباره نور مناسب، کاملا تخصصی است. البته مردمی که به کافی‌شاپ می‌روند درباره نور نظر نمی‌دهند؛ مثلا درباره موسیقی یا نوشیدنی نظر می‌دهند، ولی نمی‌دانم چرا هیچ‌کس درباره نور نظری ندارد. در خانه هم سلیقه‌ها متفاوت است.

از طرف دیگر، این فرضیه که تاریکی به آدم آرامش می‌دهد، به نظرم درست نیست. تاریکی، چون آدم را غمگین می‌کند و در خود فرومی‌برد، فکر می‌کنی که به تو آرامش می‌دهد؛ در‌صورتی‌که چنین نیست. اصلا تعریف کافی‌شاپ در کشور ما با تعریف جهانی آن سازگار نیست و متفاوت است. شما یک جستجوی ساده که بکنید، می‌بینید که در دنیا اصلا کافی‌شاپ تاریک وجود ندارد. من وقتی به کافی‌شاپ تاریک می‌روم، دلم می‌گیرد و احساس می‌کنم که فضا روی دوشم سنگینی می‌کند.»


وقتی  کافی‌شاپ تاریک می‌روم،احساس می‌کنم  فضا روی دوشم سنگینی می‌کند

کپی‌برداری ناشیانه، ناشی از نداشتن روحیه ریسک‌پذیری است 

نقبی به خلاقیت آدم‌های روزگار ما می‌زند. آن‌هایی که کپی‌برداری هایشان آن‌قدر ناشیانه است که آدم را دل‌زده می‌کند. از مغازه‌هایی می‌گوید که شباهتشان نه‌تن‌ها در دکور، که در اجناس هم با یکدیگر مو نمی‌زند؛ «طرف برای رستورانش ۷۰۰ یا ۸۰۰ میلیون تومان هزینه صرف دکور می‌کند؛ درحالی‌که در آن خلاقیتی دیده نمی‌شود و همه‌چیز آن مثل بقیه است؛ حتی غذاهایش! در‌واقع مغازه‌های سطح شهر، کپی همدیگر هستند.

در راسته کفش‌فروشی‌ها، یک کفش‌فروشی دکور متفاوتی زده بود. بعد باقی مغازه‌ها هم آمدند و عین همان دکور را اجرا کردند؛ به‌طوری‌که من دیگر نمی‌توانستم تشخیص بدهم از کدام مغازه خرید کرده‌ام. توی کشور ما حتی برند یک تاکسی که گُل می‌کند و موفق می‌شود همه می‌روند دقیقا از آن کپی می‌کنند. حتی گاهی از اسم آن تقلید می‌کنند؛ یعنی گاهی آن‌قدر دست زیاد می‌شود که آدم منزجر می‌شود! این کپی‌برداری ناشیانه ما ناشی‌از نداشتن روحیه ریسک‌پذیری است. یعنی ما می‌گذاریم یک نفر از موفقیتش اطمینان حاصل کند؛ بعد آن را امتحان می‌کنیم.»

 

پول بیشتر می‌دهند که بگویند فلان کافی‌شاپ رفتیم

از قیمت‌های زیاد خوردنی‌های کافی‌شاپ هم سوال می‌کنم که ظاهرا تعرفه مصوبی ندارد. به‌گفته عزیزی، نداشتن مصوبه به‌معنی نبود نظارت نیست؛ بلکه این کار به رقابتی‌شدن فضا کمک بسیار می‌کند؛ باید بگویم این صنف از شمول قیمت‌گذاری خارج شده است و صاحبان این شغل خودشان قیمت‌گذاری می‌کنند.

این‌ها به‌خاطر این است که می‌خواهند فضا را رقابتی کنند که به نظرم اتفاق خوبی است. البته این به‌معنی نبود نظارت نیست؛ چون به‌هر‌حال شما باید لیست قیمت را ببری تا اتحادیه تایید کند. جا‌هایی هم هستند که حتی دو‌برابر پول می‌گیرند. البته همه‌جای دنیا همین‌طور است تا بعضی‌ها که این پول‌ها را می‌پردازند، بگویند من به فلان کافی‌شاپ رفته‌ام!»




* این گزارش شنبه ۸ اسفند ۱۳۹۴ شماره ۱۸۸ در شهرآرا محله منطقه یک چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر