یکی از آن ماجراهایی که در طول سالهای پس از دفاع مقدس گم شده، نقش راهآهن و کارمندان آن در پشتیبانی از جنگ تحمیلی بوده است.
داستان سه دوست لوکوموتیو ران قطار که وقتی به اقتضای کارشان سفر میروند، کوله کوهنوردی جزو ضروریات فراموشنشدنی مسافرتشان است.
درست در نخستین کوچه بعد از چهارراه مقدم که تابلو وحدتیک را دارد، هنوز هم میتوان بوی قدیم را استشمام کرد.
برای من بالا و پایین شهر ندارد؛ معبرها را مشخص میکنم و یکبهیک سراغشان میروم، حتی از آرامستانها غافل نیستم. خیلی از درختهای بهشترضا (ع) خشک شدهاند و باید جای آنها نهال تازه کاشته شود.
محمود پایدارکاظمآبادی جزو اولین داوطلبان مردمی پیوستن به کمیته بود. در مأموریتهای متعددش، آنقدر شجاع و جدی بود که گروهکهای تروریستی و منافقین او را اردیبهشت سال۱۳۵۹ وقتی پساز انجام یک مأموریت از بیرجند برای دیدن همسر باردارش برگشته بود، به شهادت رساندند.
کار ساخت راه آهن سراسری هنوز تمام نشده بوده که دستور می رسد نخستین خطی که باید احداث شود، گرمسار-مشهد است. 24 اسفند 1316 کار زیرسازی و ریل گذاری این خط با تشریفات رسمی آغاز می شود. هم زمان با رسیدن ریل ها به شاهرود و تکمیل شدن 315 کیلومتر از خط گرمسار- مشهد، آتش جنگ جهانی دوم دامن ایران را هم می گیرد و کار راه آهن مشهد نیمه تمام می ماند.
آنهایی که فرصت حضور از طریق خطوط ریلی را برای بودن و ماندن در مشهد انتخاب میکنند از این ایستگاه دل نمیکنند. راهآهن مشهد در همه فصلهای سال شلوغ است اما در تابستان و با تعطیلی مدارس، این شلوغی بیشتر میشود. تابستان راهآهن تماشایی است.
ربابهخانم از همهچیز مشهد راضی است. این را بدون تعارف میگوید و ادامه میدهد: «معمولا با قطار مسافرت میکنیم. خیلی هم راضی هستیم. زمان حرکت قطار دقیق و سر وقت است. هیچوقت معطل نشدهایم.» راهآهن مشهد به اعتقاد او یکی از خاطرهانگزترین ایستگاهها را دارد. شاید بخشی از آن به حرم مطهر و زیارت امام رضا(ع) برگردد اما یک بخش هم به تلاش مدیران شهری ربط دارد.