جانباز

عکس گرفتن با کاوه آرزو بود
فریاد زندند: شیمیایی...هادی شانزده‌ساله به جای اینکه ماسک را روی صورت خودش بگذارد آن را به هم‌رزمش داد که روی زمین افتاده بود و خودش به سرعت به سمت رودخانه دوید.
عراقی‌ها سه بار از کنارم گذشتند و فکر کردند مُردم!
صبح روز بعد از عملیات عملیات والفجر۴ وقتی «ابراهیم عکسی» به هوش می‌آید متوجه می‌شود در جای جوی مانندی گیر افتاده و اطراف او را عراقی‌ها محاصره کرده‌اند.
دفاع جانانه از جزیره مجنون
ما را به جزیره مجنون فرستادند. نه پولی داشتیم و نه راه ارتباطی با کشور. ما را هوابرد کردند و در جزیره گذاشتند. یک گردان بودیم با ۲۲ رزمنده.
جانباز قطع نخاعی که پزشک شد
دکتر موسی میرشکار سال‌ها پیش از اینکه در لباس یک پزشک به درمان و تسکین درد بیماران بپردازد، جانباز ی است که با ترکش خمپاره در نوجوانی قطع نخاع می‌شود.
"حسین بربر" پهلوان ریز قامت اما بلند آوازه محله بود
روحیه پهلوانی همیشه ضمیمه نام‌آوری‌های محمدحسین حیدری بوده است. معروف بوده است به «پهلوان ریز‌قامت محله» که نمی‌گذاشته کسی دست تنها بماند.
جانبازی که پرستار پسر و همسرش شد
حسین سعیدی جانباز ساکن خیابان هنرور، زندگی‌اش را وقف نگهداری از فرزند معلول و همسر بیمارش کرده است.
خانه به دوشی، تلخ‌تر از درد ترکش‌های جنگ!
سال‌ها بیرون از خانه کار می‌کردم. اما دیگر توان ندارم. قوت و رمق از دست‌هایم رفته است. چند وقت است کلوچه و نان درست می‌کنم.